صاحبخبر - این روزها محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، گرچه پادشاه نیست اما قدرت رسمی را تماما قبضه کرده است. او برای رسیدن به این جایگاه چندین مرحله را طی کرده است و با فرض اینکه رخداد محیرالعقولی به وقوع نپیوندد، بهزودی به جایگاه پادشاهی ارتقا خواهد یافت تا عربستان جدید، با تمام مختصاتی که از اکنون برای آن گمانهزنی میشود، در مقابل دیدگان بازیگران منطقهای و بینالمللی رخ عیان نماید. به نظر میرسد روندی که بن سلمان اکنون در پیش دارد، متفاوت از آن چیزی است که تا کنون و برای رسیدن به ولیعهدی سپری کرده است. این تفاوت، البته بیشتر از اینکه یک انتخاب باشد، برای بن سلمان یک الزام بوده است.
نیاز به اثبات، نیاز به بحران
با اطمینان بالایی میتوان گفت پیش از آنکه عبدالله پادشاه سابق عربستان فوت شود، کمتر کارشناسی در بررسی آینده نزدیک قدرت در عربستان، از فرزند ششم سلمان که آن روزها ولیعهد بود، یاد میکرد. محمد بن سلمان از این منظر یک بمب خبری بود که حداقل در ایران، بسیاری برای اولین بار نام او را پس از جلوس سلمان بر کرسی پادشاهی میشنیدند. سلمان در چنین شرایطی، وارد عرصه قدرت شد. اولین مسئولیت او در حکومت پدر، تصدی وزارت دفاع بود؛ وزارتی که در کوران بحرانهای منطقه، بر اهمیت آن افزوده شده بود. او وقتی وزیر دفاع بود، مقرن بن عبدالعزیز ولیعهد بود و محمد بن نایف هم جانشین ولیعهد. با حذف مقرن، محمد بن نایف ولیعهد شد و محمد بن سلمان به جانشینی ولیعهد رسید و در نهایت با حذف بن نایف، فرزند سلمان به آنچه از ابتدا پیشبینی میشد، دست یافت و بهزودی بر کرسی پادشاهی خواهد نشست.
بن سلمان برای رسیدن از وزارت دفاع به ولیعهدی پادشاه، در چهار سطح باید خود را به اثبات میرساند: نخست اینکه او باید خود را در میان شاهزادگان جوان آل سعود به اثبات میرساند. جوانی سی ساله، جز اینکه آقازاده پادشاه است، باید دارای ویژگیهای دیگری نیز باشد تا ارتقا یابد. این امر در شرایطی که همگان میدانستند قدرت بهزودی از پسران عبدالعزیز به نوادگان او منتقل خواهد شد، از نظر شاهزادگان مهمتر تلقی شد. لذا محمد بن سلمان برای رسیدن به ولیعهدی ناچار بود با روشهای مختلف و البته با احتساب اقتدار پدر، برتری خود را بر دیگر رقبا به اثبات رساند.
سطح دوم، مردم عربستان هستند. واقعیت این است که اثبات بن سلمان در این مرحله کار چندان دشواری نیست چرا که اساسا مردم در فرایند انتقال قدرت چندان اثرگذار نیستند. با این وجود، او به راحتی از کنار این مساله عبور نکرد و اثبات در این سطح را بهعنوان اهرمی برای اثرگذاری بر سطح نخست بهکار برد. چشمانداز 2030 از این منظر یک امیدواری فرهنگی و اقتصادی برای برخی گروههای مردمی بود.
سطح سوم، معادلات منطقه است. محمد بن سلمان برای اثبات خود در این سطح، عملا دست به یارگیری منطقهای زد. او مشخصا به محمد بن زاید ولیعهد امارات متحده عربی که در غیاب مشکوک پدر، امور کشور را برعهده دارد، نزدیک شد. در خصوص روابط این دو نظرات متفاوتی وجود دارد اما آنچه قطعی است، همسویی آنها است بهگونهای که قدرتگیری هر یک، قدرت دیگری را در شرایط کنونی تقویت خواهد کرد.
سطح چهارم اما فرامنطقهای است. به صورت مشخص، آمریکا باید نسبت به پادشاه آینده عربستان نظر مساعدی داشته باشد. بن سلمان در این حوزه حداقل در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، دچار مشکل بود. دموکراتهای آمریکا بیشتر به پادشاهی محمد بن نایف متمایل بودند اما با گذشت زمان، این امر کمرنگتر شد به گونهای که در سفر مقامات آمریکایی به عربستان، عمدتا این بن سلمان بود که علاوه بر پادشاه، با آنها دیدار میکرد و کمتر تصویری از دیدار محمد بن نایف و این مقامات منتشر میشد. با ریاست جمهوری ترامپ، رئیس سیا به سراغ بن نایف رفت و با تقدیر از او بابت تلاشهایش در مبارزه با تروریسم، عملا ذهنها را به این سو برد که گویی واشنگتن حامی پادشاهی اوست. اما این تلقی خیلی زود رنگ باخت. بن سلمان توانست وفاداری و شایستگی خود را به آمریکا ثابت و عملا از سد بن نایف عبور کند.
نحوه مواجهه بن سلمان با این سطوح، درهمتنیده بود. او مشخصا دو رویکرد سلبی و ایجابی برای اثبات خود اتخاذ کرد که در کنار لابیهای درونخاندانی، منطقهای و بینالمللی، زمینه قدرتیابی او را فراهم ساخت. اقدام ایجابی او همان چشمانداز 2030 بود که عملا دورنمای عربستان جدید با پادشاهی خود را به تصویر میکشید و مشخصا نوید فرهنگی بازتر و اقتصادی پیشرفتهتر و متنوعتر را میداد.
اما رویکرد سلبی بن سلمان که متاثر از شرایط منطقهای نیز بود، بر بحرانسازی قوام یافت. او بخش قابلتوجهی از فرایند اثبات خود در تمامی سطوح را بر بحرانسازی بنا ساخت تا جسارت، قدرت مدیریت و مواضع سیاسی خود را آشکار سازد. حمله به یمن در حالی که فقط وزیر دفاع بود، یکی از جسورانهترین اقدامات بن سلمان محسوب میشود. نکته قابل تامل در حمله به یمن، سکوت مقرن بن عبدالعزیز ولیعهد وقت و محمد بن نایف جانشین ولیعهد وقت بود.
این سکوت اگر به معنای مخالفت این دو تلقی نشود، حداقل به معنای عدم همراهی جدی در تصمیمگیری محسوب میشود. تشدید تنشها در روابط با ایران تا رسیدن به مرحله بحران، فعالسازی عادل الجبیر که در ضدیت با ایران شهره و نماد است، آغاز فشار به قطر به همراه امارات، آشکارسازی مناسبات با رژیم صهیونیستی، خریدهای تسلیحاتی بیسابقه و ... از دیگر اقدامات بن سلمان محسوب میشوند که او در طی آنها عمدتا بهدنبال اثبات جسارت، مدیریت و مواضع خود بود. در نهایت نیز به این مهم دست یافت.
نیاز به تثبیت، سلام به ایران؟
محمد بن سلمان، فارغ از اینکه چگونه توانست خود را در سطوح بالای هرم قدرت در عربستان ماندگار کند، مخالفان را کنار زند و لیاقت حکومتداری خود را به دیگران و از همه مهمتر ایالات متحده آمریکا به اثبات برساند. اکنون ولیعهد عربستان است و تا چندی دیگر نیز پادشاه این کشور خواهد شد. او از مرحله اثبات خود عبور کرده و حالا نیازمند تثبیت است.
اگر در گام نخست، او نیاز به اثبات را با بحرانسازی برطرف کرد و توانست خود را مرد بحران، مدیری جسور و جوانی قدرتطلب معرفی کند که میتواند در قبال ایران و محور مقاومت، ائتلافسازی کرده و آشکارا به رژیم صهیونیستی نزدیک شود، حالا او برای تثبیت خود، ناچار است به مدیریت بحران بپردازد. الزامات رسیدن به قدرت با بایستههای مستقرماندن در قدرت میتواند متفاوت باشد. شان پیش از ولیعهدی بن سلمان، شان رقابت بر سر قدرت بود و ناچار بود با تعریف زمین بازی، رقبای خود را منفعل و کم اثر نشان دهد. اما او حالا ناگزیر است در کسوت پادشاهی قریب الوقوع، به حل مسائلی بپردازد که خود آنها را طرح کرده بود. به بیان دیگر، کارآمدی کنونی او نه در تعریف مساله جدید که در حل پروندههای مفتوح است. البته این امر بیشتر از اینکه برای محمد بن سلمان یک انتخاب باشد، یک الزام راهبردی است. او در اینجا با میدانی روبرو نیست که بازیگرانش شاهزادههای سعودی باشند که با فشار و تطمیع و تهدید، به ناچار همراه او شوند. اینجا منطقه غرب آسیاست که منافع بازیگران اصلی آن، عمیقا ساختاری است. لذا بن سلمان نمیتواند بیتفاوت از تحولات منطقهای، از رفتارهای رقبای خود و مشخصا جمهوری اسلامی ایران عبور کرده و به تاج و تختش بیاندیشد.
مدیریت بحران برای ولیعهد جوان عربستان یک الزام است نه انتخاب چرا که او اکنون که در یک قدمی مسند قدرت است، بهتر درک میکند که با پروندههای نابسامان یمن و سوریه نمیتواند خطی را که آغاز کرده تا انتها برود. اینجاست که تغییر در مواضع عربستان معنادار میشود. نشانههایی از تغییر در رفتار عربستان در قبال چهار پرونده بحران قطر، بحران سوریه، بحران یمن و رابطه با عراق قابل مشاهده است. اظهار نظر عادل الجبیر خطاب به برخی معارضان سوری مبنی بر ضرورت پذیرش بشار اسد در دولت انتقالی، عقبنشینی تلویحی در مقابل مقاومت قطر و کاهش شروط سیزدهگانه، سخن از میانجیگری عمان در پرونده یمن و تلاش برای بازسازی رابطه با عراق ، از جمله رفتارهایی است که طی ماههای اخیر، عربستان از خود بروز داده است. واقعیت این است که برخی از این رفتارها و یا به عبارت بهتر، تغییرات رفتاری، چندان پربسامد و مهم ارزیابی نمیشوند و تنها نشانههایی هستند که باید آنها را برای کشف یک روند معنادار مورد رصد قرار داد. حتما مشاوران محمد بن سلمان به او گفته و خواهند گفت که مدیریت بحران در مرحلهای که او نیازمند تثبیت خود در قدرت است، بدون نقشآفرینی ایران امکانپذیر نخواهد بود. لذا چراغ سبزهایی که طی هفتههای اخیر از سوی عربستان برای ایران روشن و خاموش شده است، قابل تامل است. البته باید هوشیارانه این چراغها را بررسی کرد و اصرار داشت که چنین چراغهایی فراتر از مواضع اعلانی، باید مابهازای میدانی و واقعی داشته باشند. این برخورد هوشمندانه را میتوان در موضعگیری سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد وقتی با استقبال از هرگونه تلاشی برای کاهش تنشها، درخواست عربستان از عراق برای میانجیگری میان ریاض و تهران را منوط به پیامهای جدیتر عربستان کرد. محمد بن سلمان برای تثبیت خود در قدرت و رهایی از پروندههایی که برای رسیدن به جایگاه کنونی ناچار به ایجاد آنها بود، میکوشد در رفتار خود با ایران کمی تغییر ایجاد کند. این تغییر که بخشی از آن را میتوان در برگزاری مراسم حج مشاهده کرد، به معنای یک تغییر راهبردی در سیاست خارجی عربستان نیست. ریاض صرفا نوع بازی را احتمالا تغییر خواهد داد؛ همان مدلی که در عراق پیگیری میکند و به دنبال ورود به حوزه نفوذ ایران است.
نتیجهگیری و یک ملاحظه برای ایران
محمد بن سلمان ولیعهد کنونی و پادشاه آینده نزدیک عربستان، برای رسیدن به جایگاه کنونی، جز چشمانداز 2030 که اقدامی ایجابی بود، مسیری سلبی با محوریت بحرانسازی و رفتارهای افراطی را پیموده است. او برای اثبات خود به دیگرانی که در چهار سطح درونخاندانی، مردم عربستان، بازیگران منطقهای و بازیگران بینالمللی قرار میگیرند، نیازمند ایجاد بحران و تنش بود. حالا اما به هدف خود رسیده است و نیازمند مدیریت بحران و کاهش تنش در روابط خارجی است تا نوع دیگری از شایستگی برای پادشاهی را به دیگران نشان دهد. او مشخصا از مرحله اثبات عبور کرده و در مرحله تثبیت است.
در پایان این گزارش به قلم سعید ساسانیان کارشناس مسائل خاورمیانه آمده است: جمهوری اسلامی ایران در مقابل چراغ سبزهای عربستان، در صورتی که از نوری واقعی و قابل توجه برخوردار باشند، واکنش نشان خواهد داد. این ملاحظه را باید جدی تلقی کرد که ریاض دچار تغییر راهبردی نشده و نخواهد شد بلکه صرفا نوع بازی را آن هم نه در همه میدانها، تغییر خواهد داد. این تغییر رفتاری نیازمند پاسخی مناسب از سوی ایران است. سیاستهای منطقهای ایران بخش مهمی از چرایی تغییر رفتار عربستان را تشکیل میدهد. در این مرحله، به نظر میرسد تثبیت دستاوردهای میدانی بهعنوان دارایی فرایندهای دیپلماتیک، یک ضرورت قطعی است. بر اساس سیاستهای اصولی ایران، آغوش تهران اگرچه برای عربستانی که نباید درباره تغییراتش اغراق شود، نسبتا باز است، اما این را نباید فراموش کرد که قد تهران هم کشیدهتر از ریاض است. باید هوشمندانه عمل کرد.∎
نظر شما