شناسهٔ خبر: 21991016 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

چیستی فتنه تکفیر و حکم فقهی آن - بخش اول

بغی و ارتباط آن با فتنه تکفیر

پژوهش پیش رو در باره فتنه تکفیر است که از مهمترین مسائل روز جهان اسلام به شمار می آید.

صاحب‌خبر -

 

چکیده

پژوهش پیش رو در باره فتنه تکفیر است که از مهمترین مسائل روز جهان اسلام به شمار می آید. باکمال تأسف، دشمنان اسلام با استفاده از عدم بصیرت گروهی از مسلمانان، حرکت جهادی آنان را که باید علیه کفر و صهیونیست بکارگرفته می شد، به خود مسلمانان بازگردانده و به خوبی در جهت اهداف پلید خویش مدیریت و هدایت می کنند. ازاین رو، تکفیر را که مسأله ای برون دینی است، به درون دین و میان خود مسلمانان کشاندند و آن را تبدیل به یک فتنه بزرگ کردند.

این پژوهش با بهره گیری از متون دینی و فقهی مذاهب اسلامی (اعم از شیعه و اهل سنت)، افزون بر چیستی فتنه تکفیر، نظر صحیح فقهی را درباره کسانی که این فتنه را رهبری و یا در آن نقش دارند تبیین می کند و وظایف مهم سایر مسلمانان را در قبال این گروه مشخص می نماید، اگر مسلمانان با فتنه تکفیر روبرو شدند، فقه چه راه کارهایی برای جلوگیری و یا هدایت آن در مسیر صحیح، ارائه داده است تا امت اسلامی از خطرهای سهمگین آن در امان بمانند.

واژگان کلیدی

فتنه، تکفیر، فتنه گر، اهل بغی، جهاد

مقدمه

فتنه، واژه ای قرآنی است که از آن با رویکردهای مختلف یاد شده است. نگاه قرآنی و روایات درباره فتنه، فراتر از حوادث و جریانات شبهه ناک و آمیخته شدن حق و باطل است. فتنه، آزمایشی برای شناخت ضعف ها و قوت ها است. اگر فتنه ها در چارچوب عقل و شرع مدیریت شوند، سازنده و موجب کمال می شوند، اما اگر به هرج و مرج و نابودی ایمان و استعدادهای درونی انسان منتهی گردند، نابودکننده تر از قتل هستند.

فتنه در عرف، به جریانی گفته می شود که موجب اختلاف، درگیری و هرج و مرج می گردد، این نوع فتنه ها آثار تخریبی برای اسلام و مسلمانان دارند. یکی از آثار آن تکفیر مسلمانانی است که در ضروریات دین اتفاق دارند و اختلافشان در مسائل نظری است. هرچند از گذشته دور مسأله تکفیر، بین مسلمانان وجود داشته است و گاه برخی از گروه ها در مسائل نظری کلامی و اجتهادی یکدیگر را تکفیر می کردند، اما هرگز اجازه ورود به قتل و کشتار و مقابله با آنان، مانند کفار غیر مسلمان را نمی پذیرفتند، اما گروهی از مسلمانان که فقط نظر و مسلک خود را اسلام دانسته و مخالفان خود را کافر می دانند، با پیروان مذاهب، مانند کفار حربی برخورد می کنند و جنگ و کشتن آنان را واجب می دانند.

 مقصود از فتنه تکفیر، جریانی است که ملاک اسلام را نظر خود دانسته و هیچ گونه اجتهاد و مبانی علمی اجتهادی و کلامی دیگران را نمی پذیرند، بلکه همه مذاهب را بدعت و خارج از دین می دانند. ازاین رو، نظر خود را مانند وحی دانسته و همانگونه که مخالفت با دستورات پیامبر اکرم(ص) موجب کفر است، مخالفت با مسلک آنان نیز کفر می باشد و باید مانند پیامبر اکرم با دشمنان برخورد شود.

این فرقه منحرف که خود را به سلف منتسب می کند، بدون توجه به مبانی و متون فقهی پیشینیان، کارهایی را انجام می دهد که با هیچ یک از مبانی دین و مذهب سازگاری ندارد. این جریان فتنه، مانند جریان خوارج در زمان حضرت علی(ع) است که به اسلام ضربه وارد کردند. ازاین رو، فتنه تکفیر از مباحث مهم درون دینی است که بین فرقه های یک دین پدید می آید.

دین اسلام، هشدارهای فراوانی به پیروانش در نسبت های ناروا و کفر به یکدیگر داده است تا نهایت رعایت جوانب مختلف را داشته باشند، اما گروهی بدون رعایت ضوابط نقلی و عقلی، برای رسیدن به مقاصد خویش، با ایجاد شبهات و تردیدها، غبار شبهه ناک کفر را پخش کرده و مسلمانان را در معرض حیرت و سرگردانی و سپس قتل و غارت قرار می دهند. در این فضا است که نیاز به بصیرت فکری و سیاسی پیدا می شود تا امت اسلامی در درون فتنه ها غرق نشود. عدم بصیرت نسبت به جریانات فتنه، شکست های جبران ناپذیری را بر مسلمانان وارد ساخته است.

در عصر حاضر به خاطر وجود دشمنان با تجربه و همراه با امکانات فراوان، ضعف مسلمانان و زنده کردن اختلافات پیشین، فضای بیشتری برای فتنه گری فراهم شده است. علمای مذاهب باید با تبیین اندیشه صحیح فقهی، وظیفه آحاد مسلمین را در برابر فتنه تکفیری ها روشن نمایند. لازم به یاد آوری است که هدف اساسی این نوشتار، تبیین فتنه اجتماعی و سیاسی است، نه فتنه شخصی که در برخی از کاربردها آمده است.

مفاهیم ضروری بحث

الف) چیستی فتنه

 برای روشن شدن ماهیت فتنه لازم است مفهوم و کاربردهای آن بررسی شود:

فتنه در لغت

اهل لغت، فتنه را به معنای اختبار و آزمایش دانسته اند (ابن فارس، 1369، ج4، ص472). ریشه فتنه از انداختن طلا در آتش برای تشخیص جنس عالی از دانی گرفته شده است. در قرآن از انداختن انسان در آتش دوزخ )به عبارتی انداختن در عذاب)، به فتنه یاد کرده است: «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ» (ذاریات(51): 13)، (راغب اصفهانی، بی تا، ص385).

فتنه در قرآن

واژه فتنه در قرآن کاربردهای گوناگونی دارد:

1. اختبار و امتحان: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ» (عنکبوت(29): 2-3).

2. اذیت مسلمانان: «وَالْفِتْنَه أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (بقره(2): 191).

3. فریب وگناه: «لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ» (اعراف(7): 27).

4. قتل: «إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ» (نساء(4): 101).

5. عذاب: «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ» (الذاریات(51): 13) .

6. هرج ومرج: «ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَه» (توبه(9): 47). این آیه به فعالیت های منافقینی اشاره دارد که در پی بغی و فتنه تلاش می کنند (راغب اصفهانی، بی تا، ص53).

از کاربردهای نام برده شده در آیات فوق دو نکته استفاده می شود: نخست آن که فتنه در آیات، به خد ، شیطان و انسان نسبت داده شده است. به عبارت دیگر، هر چند تمام امور به خدا بر می گردد، اما انسان و شیطان با اختیار خود زمینه های فتنه را پدید می آورند. نکته دوم اینکه فتنه در قرآن کریم افزون بر اختبار، گمراهی و عذاب، بر جریانات بیرونی (کفار)؛ نظیر آیه 101 سوره نساء و آیه 47 سوره توبه که قبلاً بیان شد، جریانات درونی (بغات) که در راستای براندازی نظام اسلامی تلاش می کنند، بکار برده شده است، مثل آیه 191 سوره بقره و 27 سوره اعراف.

فتنه در روایات

حضرت علی(ع) درباره نقش فتنه می فرماید: «هرگاه فتنه رو بیاورد، حق و باطل در هم آمیزند و هرگاه پشت کند، حق روشن می گردد» (نهج  البلاغه، خطبه93). در برخی از روایات و دعاها به جای فتنه، «مضلات فتن » بکار برده شده است (کلینی، 1407ق، ج2، ص79). مقصود، گرداب ها و سختی هایی است که موجب ضلالت می گردد. ازاین رو، در دعا آمده است: «نجنی من مضلات الفتن» (صحیفه سجادیه، 1418ق، ص262، دعای54).

در برخی دیگر از روایات، فتنه را به معنای تغییر در دین و مخالفت با عترت، دانسته است. رسول خدا فرمود: «خداوند بر مؤمنان جهاد با فتنه را پس از من واجب کرده است؛ چنانکه جهاد با مشرکان را در زمان حضور من واجب فرموده است، از حضرت معنای چنین فتنه ای را پرسیدند، فرمود: «فتنه قوم یشهدون أن لاإله إلا الله، أنی رسول الله، وهم مخالفون لسنتی و طاعنون فی دینی»، آن گاه حضرت فرمود: جهاد شما با این گروه به خاطر تغییر در دین، دوری از دستور من و حلال شمردن خون عترتم می باشد» (حر عاملی، 1409ق، ج15، ص61).

همچنین خروج از طاعت امام، مصداق فتنه شمرده شده است. پیامبر اسلام(ص) فرمود: «دو گروه به مرگ جاهلیت می میرند: کسی که از طاعت امام خارج شود و برخلاف وحدت امت قدم بردارد و کسی که بر اساس تعصب و گمراهی مخالفت کند و کشته شود» (ادریسی، 1431ق، ص540). در این روایت؛ هرچند واژه فتنه نیامده، اما حقیقت و آثار تخریبی آن بیان شده است.

از مجموع مفاهیم لغوی و کاربردهای قرآنی و روایی، می توان فتنه عمومی را با این شاخصه تعریف کرد: حوادث و جریاناتی (خواه درون دینی یا بیرون دینی ) که انسان را با دشواری ها و تنگناها روبرو می سازد؛ چنانچه به خوبی مدیریت نشود، موجب هرج و مرج و نابودی حرث و نسل می شود. اما شاخصه های مهم فتنه تکفیر، در حقیقت فتنه تکفیر بیان می شود.

ب ) معیار اسلام و کفر

 از نگاه فقهای مذاهب اسلامی، کفر عبارت است از انکار یکی از ضروریات دین که مورد قبول تمامی مذاهب اسلامی قرار دارد و هیچ گونه اختلافی در آن وجود ندارد؛ نظیر توحید، نبوت پیامبر اسلام، نماز، روزه و امثال آن. پس معیار اسلام، عبارت است از پذیرفتن ضروریات دین که مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامی است و معیار کفر، انکار یکی از ضروریات دین اسلام است (یزدی، 1409ق، ج1، ص67؛ رجبی، 1388، ص261).

بنابراین، اگر فرد یا گروهی به خاطر شبهه یا نداشتن دلیل در برخی از مسائل به نتیجه ای که سایر مذاهب به آن رسیده اند، دست پیدا نکرد، از نگاه همه مذاهب، مسلمان و حکم اسلام جاری می شود. براین اساس، تکفیر پیروان مذاهب اسلامی و جنگ با آنان بسیار خطرناک است و گاه به کفر خود تکفیری ها باز می گردد.

 ج) حقیقت فتنه تکفیر

 از دو واژه فتنه و تکفیر گرفته شده است، مقصود از فتنه تکفیر، جریانی است که به مسلمانان معتقد به دین اسلام و ضروریات دین، نسبت کفر می دهند. این جریان با ایجاد شبهات و غبارآلودکردن جو جامعه اسلامی و بهره گیری از فتاوای «ابن تیمیه»، اهل توحید و اهل قبله واحد را تکفیر و سپس با آنان مانند کفار حربی برخورد می کنند.

به طور نمونه کسانی را که در طول تاریخ، توسل به ذات انبیاء و اولیاء را مانند توسل به اعمال و اسمای الهی صحیح می دانند (این تقسیم بندی به خاطر این است که ابن تیمیه توسل به اعمال و اسمای الهی را جایز می داند) و این نظر را با دلیل قرآنی و روایی اثبات می کنند ، مشرک و قتل آنان را روا می دانند، در صورتی که این گونه تکفیر ها به گفته «ابن عابدین»، فقیه حنفی، نتیجه جهل و عدم آشنایی به مبانی مذاهب و اجتهاد صحیح می باشد (ابن عابدین، 1423ق، ج6 ، ص398). در روایات نیز به حقیقت فتنه اشاره شده است. امام باقر(ع) فرمود:

«ما شهد رجل علی رجل بکفر قط الا باء به أحدهما ان کان شهد علی کافر صدق و ان کان مومنا رجع الکفر علیه» (حر عاملی، 1409ق، ج12، ص298؛ رجبی، 1388، ص215)؛ نسبت کفر به دیگری، اگر طرف مقابل کافر باشد، نسبت صحیح است و اگر مؤمن باشد، این نسبت به خود گوینده برمی گردد.

لازم به یادآوری است که فتنه تکفیر با دو معنا از کاربردهای قرآنی و روایی فتنه منطبق می باشد: با معنای اختلاف، آزار و اذیت مسلمانان و هرج و مرج (بقره(2): 191؛ توبه(9): 47)؛ چنانکه در روایات با معنای «مضلات الفتن» (صحیفه سجادیه، 1418ق، ص262، دعای54) مطابقت دارد که مقصود از فتنه، گرداب ها و سختی هایی است که موجب ضلالت می گردد. برای روشن شدن حقیقت فتنه به مهمترین شاخصه های آن اشاره می شود:

اول: عدم گفت وگو با مخالفان فکری و اعتقادی. دوم: ایجاد زمینه های شبهه ناک برای رسیدن به اهداف؛ نظیر تحریف قرآن، نسبت های ناروا به صحابه و ازواج پیامبر اکرم(ص)، نسبت شرک به مسلمانان. سوم: انکار مذاهب و بدعت دانستن آن. چهارم: مقایسه کردن مسلمانان با مشرکان صدر اسلام، پنجم: تکفیر مخالفان و برخورد با آنان، مانند کفار حربی (رجبی، 1388، ص275).

د) بغی و ارتباط آن با فتنه تکفیر

در قرآن، واژه «بغی» در طلب حق و باطل بکار برده شده است . بغی باطل، فتنه است و بغی حق، طلب اعمال صالح است: «وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَه» (مائده(5): 35). در مفهوم بغی اختلاف است. برخی بغی را به معنای طلب و برخی به معنای ظلم و فساد دانسته اند (زمخشری، بی تا، ص27؛ فیومی، 1405ق، ص57).

کسانی که به معنای طلب می دانند، ظلم و فساد را معنای عرفی گرفته اند؛ در عین حال، هر دو بغی را به معنای ظلم و فساد قبول دارند. واژه بغی و باغی در جریانی بکار برده می شود که با انگیزه سقوط نظام، علیه حاکم عادل قیام می کنند و موجب اختلاف و فساد می شوند. ملاک بغی این است که گروهی از مسلمانان بر علیه حاکم اسلامی خروج کنند یا یک گروه از مسلمانان با حربه تکفیر علیه گروه دیگر به ظلم و تجاوز بپردازد و تسلیم نشود. لازم به یادآوری است که حاکم اسلامی، یا معصوم است یا غیر معصوم.

غیر معصوم یا عادل است یا ظالم، از نگاه امامیه فقط در صورتی که حاکم ظالم باشد، قیام جایز است و از مصداق بغی بیرون است. از نظر اهل سنت؛ به ویژه اهل حدیث و سلفیه، اطاعت از هر حاکمی که به بیعت یا زور حکومت را بدست گرفته است واجب است. ازاین رو، حاکمی که مسلمان و پیرو یکی از مذاهب اسلامی است، خروج بر او حرام و بغی است (ابن قدامه، 1404ق، ج10، ص47).

بنابراین، تکفیری ها بر طبق ملاک یادشده از مصادیق اهل بغی بشمار می آیند؛ زیرا علیه گروهی از مسلمانان دیگر (مقاومت در منطقه) با سلاح خروج کرده و با آنان مانند کفار حربی برخورد می کنند. راه دیگر برای باغی بودن تکفیری ها، ایستادگی در برابر حاکم اسلامی و ولی فقیه زمان است؛ زیرا هدف تکفیری ها ازبین بردن انقلاب اسلامی و شکست جمهوری اسلامی است.

 مقام معظم رهبری در جمع گروهی از خانواده های شهدای هفتم تیر، مدافع حرم و فاطمیون، فرمودند: «هدف اصلی از راه اندازی گروه های تروریستی تکفیری و اقدامات آنان در عراق و سوریه حمله به ایران بود» (خامنه ای، 1395). این گروه در برابر ولی فقیه ایستاده اند و رهبری به تبعیت از حضرت علی(ع) در نهروان که خوارج را برادران باغی نامیدند «اخواننا بغوا علینا» (حر عاملی، 1409ق، ج15، ص83)، ایشان را نصیحت فرموده و آنان را دشمن فریب خورده دانستند که آلت دست دشمن واقعی، آمریکا و اسرائیل قرار گرفته اند.

 ایشان فرمودند: «اینها دشمن اصلی ما نیستند، بلکه دشمنان ما کسانی هستند که اینها را مسلح می کنند» (خامنه ای، 1393). اگر در برابر دستور و نصیحت ولی فقیه که ولی امر مسلمانان است، ایستادند و خروج کردند، از مصادیق باغی می باشند. راه سوم نیز عبارت است از خروج، علیه حاکمی که طبق قانون و رأی اکثریت مردم حکومت را بدست گرفته است؛ نظیر حکومت عراق، سوریه و لبنان. لازم به یادآوری است که در قرآن و روایات، بلکه در فقه، عنوانی به نام فتنه تکفیر وجود ندارد، بلکه آنچه وجود دارد، فتنه، بغی، کفر و تکفیر است.

ازاین رو، فتنه تکفیر عنوانی است که برگرفته از حقیقت فتنه و هدف آن توسط جریان تکفیر می باشد. در روایات و کتاب های فقهی، عنوان نزدیک به فتنه تکفیر، بغی و اهل بغی می باشد. بین مفهوم فتنه تکفیر و بغی، عموم من وجه است؛ زیرا گروهی از اهل بغی، هم باغی و هم مصداق فتنه تکفیر می باشند، مانند جریان خوارج که مفهوم بغی و فتنه تکفیر بر آنان منطبق می شود و گاهی متجاوز و فاسق می باشند، بدون آن که مرتکب تکفیر باشند.

 بنابراین، بیان واژه های مزبور در فتنه تکفیر به خاطر این است که در یک جهت با هم مشترک می باشد و راه را برای استفاده بهتر از متون فقهی و بیان حکم فقهی آن، روشن می سازد. اگر فقهاء در بحث فقه به حکم بغات پرداخته اند، به خاطر این است که بغات مصداق کامل فتنه بشمار می آیند. فقهاء در حکم بغی و فتنه گران تکفیر تفاوتی قائل نشده اند. ازاین رو، برای حکم فقهی فتنه تکفیر چاره ای جز استفاده از متون فقهی که با عنوان بغی است، وجود ندارد؛ زیرا گفتار فقهاء، شامل فتنه های تکفیر و غیر تکفیر می شود.

ح ) نگاهی به تاریخ فتنه در صدر اسلام

از بحث هایی که در تبیین ماهیت فتنه و حکم فقهی آن کمک می کند، تاریخ فتنه تکفیر است. مفهوم فتنه، از زمان پیامبر اکرم(ص) مطرح بوده است؛ چنانکه مفهوم تکفیر در سنت پیامبر اکرم نیز بیان شده است، اما فتنه تکفیر به معنای خاص در زمان حضرت وجود نداشته است؛ زیرا فتنه مطلق، غیر از فتنه تکفیر است، جریانی که امروزه وجود دارد و یا در زمان حضرت علی(ع) وجود داشته است، در زمان پیامبر اکرم(ص) دیده نشده است.

فتنه تکفیر بیشتر در زمان حضرت علی(ع) بوده است که مورد اتفاق همه مذاهب است و آن را مرجعی برای استنباط احکام فقهی در برخورد با جریان های تکفیری در بین مسلمانان، فتنه و اهل بغی قرار داده اند. امام صادق(ع) فرمود: «قتال حضرت علی(ع) با اهل قبله دارای برکت بود، اگر آن حضرت مقاتله نمی کرد، کسی نمی دانست با اهل فتنه چگونه برخورد شود (حر عاملی، 1409ق، ج15، ص81).

 ازاین رو، فقهای امامیه و برخی از فقهای غیر امامی در نحوه تعامل با فتنه گران تکفیری، به شیوه های آن حضرت در جنگیدن، اسیرگرفتن و غنایم عمل کرده اند (توضیح آن در چگونگی حکم فتنه خواهد آمد). حضرت علی(ع) در جریان خوارج فرمود: «من چشم فتنه را در آوردم» (نهج البلاغه، خطبه 93). در فراز دیگر فرمود: «خطرناک ترین فتنه که کر و کورکننده است، فتنه بنی امیه است: «إن أخوف الفتن علیکم من بعدی فتنه بنی أمیه إنها فتنه عمیاء صماء» (همان). برای روشن ترشدن فتنه های صدر اسلام، به بیان «ابن تیمیه» درباره جریانات زمان حضرت علی(ع) و نحوه برخورد صحابه با آن می پردازیم. وی می گوید:

مسلمانان در فتنه های صدر اسلام سه گروه بودند: گروه اول، اهل عدل؛ این گروه به خاطر این که امامت حضرت علی(ع) از راه شرعی ثابت شده بود، همراه آن حضرت در جنگ جمل، صفین و نهروان به دفاع پرداختند. گروه دوم، اهل بغی ؛ این گروه هرچند بر امام علی خروج کردند، ولی مجتهد بودند، نمی توان حرکت آنان را مجوز قتال دانست. گروه سوم، اهل اعتزال؛ این گروه از ورود در فتنه کناره گیری کردند؛ نظیر «محمد مسلمه»، «سعد بن ابی وقاص»، «اسامه بن زید»، «عبدالله عمر و ابوبکره» (ادریسی ، 1431ق، ص266).

این بیان قابل قبول نیست؛ زیرا حکم فقهی مقابله با فتنه، اختصاص به فرد یا گروه خاصی ندارد، بلکه شامل صحابه ای که اهل بغی بودند نیز می شود؛ به این دلیل که ملاک فتنه، اجتهاد و غیر اجتهاد نیست، بلکه ملاک، خروج بر امام عادل است. اگر امام از طریق شرعی و قانونی مشخص شود، اطاعت ایشان بر مجتهد و غیر مجتهد، صحابی و غیر صحابی واجب است.

 اگر اجتهاد موجب خروج از حکم فتنه و قتال باشد، تمام جریاناتی که در برابر خلفا، امام عادل، حتی پیامبر اکرم(ص) (طبق مبنای بسیاری از علمای اهل سنت که اجتهاد را برای پیامبر اکرم جایز می دانند) موضع داشتند، می توانند ادعای اجتهاد کنند؛ زیرا زمینه ادعای اجتهاد وجود دارد. افزون بر این، برای شناخت حق در فتنه، ملاک هایی وجود دارد که در قرآن و سنت بیان شده است؛ از جمله اطاعت از ولی امر (نساء(4): 59 ).

مقصود از اولی الامر، اهل بیت(ع) می باشند (مجلسی، 1403ق، ج22، ص292 و ج47، ص29) و در عصر غیبت، فقهای جامع شرایط می باشند که در علم و عمل به آنان نزدیک ترند، از نگاه اهل سنت، ولی امر حکام می باشند (حقانی دهلوی، 1988م، ص234) و وجود کسانی که پیامبر اکرم(ص) آنان را ملاک حق قرار داده و مخالفان آنان را اهل بغی دانسته اند؛ نظیر معرفی وجود حضرت علی(ع)، که در روایات زیادی از منابع امامیه و غیر امامیه، با یک معنا نقل شده است: «علی مع الحق والحق مع علی حیثما دار» (طوسی، 1414ق، ص548؛ طبرانی، بی تا، ج23، ص330 و هیثمی، 1407ق، ج7، ص235)، در باره حب و بغض حضرت علی(ع) معیار ایمان و نفاق است نیز روایات نقل شده است (صحیح مسلم، بی تا، ج1، ص86 و طوسی، 1414ق، ص548) و روایت معروف آن حضرت در باره «عمار»، رسول خدا در باره قتل عمار «تقتله الفئه الباغیه یدعوهم الی الجنه و یدعونه الی النار، یقول عمار: أعوذ بالله من الفتن» (ابن طاووس، 1400ق، ج2، ص500).

از آن چه بیان شد، عدم صحت موضع گیری گروه سوم روشن می شود؛ زیرا گوشه گیران، افزون بر مخالفت با ملاک های حقانیت، با آیه «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ» (حجرات(49): 9)؛ اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به قتال بر خواستند، لازم است سایر مؤمنان واسطه شوند و بین آن دو گروه را اصلاح کنند.

سپس اگر یکی از آن دو به دیگری ظلم و تجاوز کند، وظیفه دیگران است که با آنان جنگ کنند تا در برابر حق تسلیم شوند، نیز مخالفت کردند. در هر صورت، آنان می توانستند با بیان ملاک ها و موعظه حسنه، جلوی اشتعال جنگ و خون ریزی را بگیرند. علمای امامیه با توجه به ملاک وجوب اطاعت از امام عادل (در بحث چگونگی تعامل با فتنه تکفیر)، موضع گیری روشنی در برابر فتنه دارند و فرقی بین صحابه و غیر صحابه، بین مجتهد و غیر مجتهد نمی گذارند، اما سایر مذاهب اسلامی از جمله ابن تیمیه، با تضاد فکری روبرو می باشند.

چنانکه یکی از نویسندگان اهل سنت می گوید: «صحابه رسول خدا(ص) در قتال با فتنه گران اختلاف کرده اند، اجتهاد آنان متضاد است، دلایل برخی از آنان با برخی دیگر مناقض است. ازاین رو، دیدگاه اختلافی آنان موجب اختلاف در نسل بعدی شده است (ادریسی، 1431ق، ص267).

بنابراین، بیان واقعیت های تاریخی و نقد موضع گیری های غلط، افزون بر تجربه برای آیندگان، فضای خوبی را برای نتیجه گیری فقهی آماده می کند.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. صحیفه سجادیه.

4. ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمدبن ابی شیبه، المصنف ،  تحقیق کمال یوسف الحوت، ج6، الریاض: مکتبه الرشد، 1409ق.

5. ابن حزم ، ابی محمدبن علی بن احمدبن سعید ، المحلی ، ج11، بیروت: لجنه احیاء التراث العربی ، دار الآفاق الجدیده ، بی تا.

6. ابن طاووس، علی بن موسی ، الطرائف فی معرفه المذاهب، ج2، قم: نشر خیام، 1400ق.

7. ابن عابدین، محمدامین بن عمربن عبدالعزیز، ردالمحتار علی الدرالمختار، حاشیه ابن عابدین ، تحقیق عبدالمجید طعمه حلبی ، ج6، بیروت: دارالمعرفه ، 1428ق.

8. ابن عبدالبر ، یوسف بن عبدالله ، التمهید لما فی الموط ، ج23، المغرب: وزاره الوقاف والشؤون الاسلامیه، 1387ق.

9. ابن فارس، احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، ج4، قاهره: دار احیاء الکتب العربیه، 1369.

10. ابن قدامه، ابی محمدعبدالله بن احمد، المغنی و الشرح الکبیر علی متن المقنع، ج10، بیروت: دارالفکر، 1404ق.

11. ادریسی، عبدالواحد، فقه الفتن، ریاض: مکتبه دارالمنهاج، 1431ق.

12. بخاری ، محمدبن اسماعیل، الصحیح الجامع السنن ، تحقیق مصطفی دیب البغا، ج1، یمامه: دار ابن کثیر، 1407ق.

13. بیهقی، احمدبن الحسین بن علی بن موسی ، السنن الکبری ، تحقیق محمدبن عبدالقادرعطا، ج8، مکه المکرمه: مکتبه دارالباز، 1414ق.

14. حر عاملی، محمدبن حسن ، وسائل الشیعه الی مسائل الشریعه ، ج11، 12و15، قم: مؤسسه آل بیت:، 1409ق.

15. حقانی دهلوی، عبدالحق، عقائد الاسلام، کراچی: اداره اسلامیات، 1988ق.

16. حلی ، نجم الدین جعفربن الحسن بن یحیی بن سعیدالحل، شرائع الاسلام ، طهران: مکتبه العلمیه الاسلامیه، 1377.

17. خامنه ای، سیدعلی، پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، 1393و1395.

18. خویی ، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین مع فتاوی حسین وحید الخراسانی، ج2، قم: مدرسه امام محمدباقر7، 1432ق.

19. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات، قم: نشر اسماعیلیان ، بی تا،

20. رجبی، حسین، شیوه های تعامل و همزیستی بین پیروان مذاهب، قم: آثار نفیس، 1388.

21. زمخشری، جارالله محمودبن عمر، اساس البلاغه ، تحقیق عبدالرحیم محمود، بوستان کتاب، بی ت .

22. سبزواری، السید عبدالاعلی الموسوی، مهذب الاحکام ، قم: دارالتفسیر، 1430ق.

23. شافعی ، محمدبن ادریس ، الام ، ج4، بیروت: دارالمعرفه ، 1393 ق.

24. طبرانی، ابوالقاسم احمدبن ایوب، معجم الکبیر، ج23، موصل: نشر مکتبه الزهراء، بی تا.

25. طوسی ، ابوجعفرمحمدبن حسن، الأمالی ، قم: دارالثقافه، 1414ق.

26. --------------------، النهایه ، قم: قدس محمدی ، بی ت .

27. فیومی، احمدبن محمدبن مقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: منشورات الرضی، بی تا.

28. کلینی ، محمدبن یعقوب، اصول کافی ، ج2، طهران: دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق.

29. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج22و47، بیروت: مؤسسه الوفاء، الطبعه الثانیه، 1403ق.

30. مروارید، علی اصغر، سلسله الینابیع الفقهیه (الجهاد ) ، بیروت: موسسه فقه الشیعه ، الدار الاسلام ، 1410ق.

31. مسلم، نیشابوری، الصحیح، تحقیق فؤاحد عبدالباقی، ج1، بیروت: احیاء التراث، بی تا.

32. مفید، محمدبن نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تعلیق شیخ فضل الله زنجانی، بی نا، بی تا.

33. منتظری ، حسینعلی، دراسات فی ولایه الفقیه، ج1، بی جا: المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، الطبعه الثانیه، 1409ق.

34. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح الشرائع ، ج21، بیروت: دار احیاء التراث العربی ، الطبعه السابعه، 1981م.

35. نووی، یحیی بن شرف بن حزم، روضه الطالبین و عمده المفتین ، ج10، بیروت: المکتب الاسلامی ، 1405 ق.

36. --------------------، صحیح مسلم بشرح النووی ، بیروت:  دارالفکر للطباعه والنشر، بی تا.

37. هیثمی، ابوالحسن علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، بیروت: ناشردارالریان، دارالکتب العربی، 1407ق.

38. یزدی، سیدمحمدکاظم، العروه الوثقی، ج1، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چ2، 1409ق.

نویسنده:

حسین رجبی:  استاد حوزه و عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب.

فصلنامه حکومت اسلامی شماره 79

ادامه دارد...

نظر شما