شناسهٔ خبر: 21723249 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنو | لینک خبر

او پسر آرامی بود اما 17 کودک بی گناه را کشت!

صاحب‌خبر -
روز نو :
«پسر آرامی بود و با هیچ‌کس مشکلی نداشت. هنوز هم باورم نمی‌شود که جنایت، کار او باشد.» این جمله را نخستین بار زمانی شنیدم که برای تهیه گزارش از جنایت‌های هولناک قاتل سریالی کودکان در پاکدشت، به محل زندگی‌اش رفته بودم.
محمد که از سوی رسانه‌ها به «بیجه» معروف شده بود، در جریان چند سال جنایت، 17کودک بی‌گناه را به قتل Murder رساند و بی‌آنکه کسی به او مشکوک شود، به جنایت‌هایش ادامه داد تا اینکه پلیس رازش را فاش و او را دستگیر کرد. خوب یادم است که وقتی به محل زندگی بیجه رفته بودم، همسایه‌ها و کسانی که او را سال‌ها می‌شناختند، چقدر شوکه شده بودند.

هیچ‌کس باورش نمی‌شد پسر آرامی که روزها در کوره‌پزخانه کار می‌کرد و بعدازظهر روی تپه‌ مقابل خانه‌شان می‌نشست و به دوردست‌ها خیره می‌شد، چه راز بزرگی در سینه دارد. یکی از همسایه‌ها می‌گفت که دوست داشته پسرش مثل محمد(بیجه‌) آرام و سر به راه باشد و همه دوستش داشته باشند اما حالا....
حالا و با گذشت بیش از 13سال از آن ماجرا، شنیدن این جمله برایم عادی شده است. بارها آن را از زبان آدم‌های مختلف شنیده‌ام. آخرین بار هم معلم مدرسه قاتل The Murderer ملیکا آن را به زبان آورد. وقتی که گفت: ‌«رضا پسر آرامی بود و با هیچ‌کس مشکلی نداشت. هنوز هم باورم نمی‌شود که جنایت، کار او باشد.» حقیقت این است که قاتلان و جنایتکاران، هیچ مشخصه و مثلا علامت خاصی روی پیشانی‌شان ندارند که بشود آنها را به راحتی شناخت.
که وقتی خبر دستگیری آنها را می‌شنویم، تعجب نکنیم و با اطمینان بگوییم: «از قیافه‌اش معلوم بود که جنایتکار است.» آنها کاملا شبیه ما هستند و درست مثل ما رفتار می‌کنند. به همین دلیل است که کارشناسان حوزه انتظامی به جای اینکه از مشخصات قاتلان بگویند همیشه به مردم توصیه می‌کنند که مراقب فرزندان خود باشند.
حساسیت درباره این مراقبت‌ها وقتی بیشتر می‌شود که پای دختربچه‌ها به میان می‌آید. اینکه گفته می‌شود هرگز دختربچه‌ها را در کوچه یا پارک رها نکنید، آنها را درحالی‌که طلا و جواهر همراهشان دارند، تنها نگذارید و به آنها آموزش بدهید که فریب حرف‌های غریبه‌ها را نخورند و...
به این خاطر است که ما هرگز نمی‌توانیم از نیت جنایتکاران باخبر شده و پیش از اینکه قصد اجرای نقشه‌شان را داشته باشند، مانع‌شان شویم. کافی‌ است مروری هر چند کوتاه به پرونده‌های جنایی اخیر داشته باشیم.
از ماجرای قتل آتنا گرفته تا کشته‌شدن ابوالفضل 11ساله، مرگ دردناک بنیتا و این اواخر هم ماجرای قتل ملیکا. همه آنها زمانی قربانی جنایتکاران شدند که فقط برای لحظاتی کوتاه، شاید چند ثانیه، والدینشان از آنها غافل شدند. شاید با کمی مراقبت بیشتر و کمی آگاهی بیشتر هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها رخ نمی‌داد و قلب‌های والدین آنها و مردمی که این ماجراها را خواندند و شنیدند اینچنین داغدار و متاثر نمی‌شد. خطر، گاهی ممکن است خیلی بیشتر از آنچه تصورش را می‌کنیم به ما و عزیزانمان نزدیک باشد و یک اشتباه می‌تواند ما را گرفتار حادثه‌ای جبران‌ناپذیر کند.

ركنا

نظر شما