شناسهٔ خبر: 21532779 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

چه عاملی باعث رویگردانی مردم کوفه از سفیر امام حسین علیه‌السلام شد

امام حسين (عليه ‏السلام) در زمانه ‏اي به امامت رسيده بود كه امويان منابر و مساجد را در اختيار گرفته بودند و نمازهاي جمعه و جماعت به امامت آنان برپا مي‏ شد

صاحب‌خبر -
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) تبیان نوشت: شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست .[1]
سالار شهيدان (عليه‏ السلام) در مسیر بارها به این موضوع اشاره نمودند و عدم شايستگي حاكمان اموي را چنين بيان فرمودند: مگر نمي ‏بينيد كه سردمداران و حاكمان جامعه از حق پيروي نمي‏ كنند و از باطل روي نمي‏ گردانند؛ «ألا ترون إلي الحق لا يعمل به و إلي الباطل لا يتناهي عنه»؟!  و در جاي ديگر فرمودند: عقل، بدون پيروي از حق كامل نمي‏ شود و ناقص است؛ «لا يكمل العقل إلّا باتباع الحق» . بنابراين، امويان از عقل كامل بي ‏بهره ‏اند. اينان، تنها داراي عقل ابتدايي‏ اند كه چنين عقل و خردورزي ضعيف براي ادارهٴ جامعه كافي نيست. پس، اينان سزاوار حكومت بر مردم نيستند.
قرآن كريم هم بیان می کند که طاغوتیان و حکومت استبدادی، پيش از هر كاري كوشيدند كه عقل مردم را تباه كنند و بدين منظور، از سويي افرادي چون «سامري» و «بلعم باعورا» را براي شست‏وشوي مغزي مردم پرورش دادند و با گسترش مغالطه ‏ها و شبهه‏ ها راه رشد فكري مردم را بستند تا آنان نتوانند حق را از باطل بشناسند.
از سوي ديگر، بساط خوردن و خوابيدن و شهوت‏راني و مِي‏گساري را گستردند تا راه عزم و انگيزه جامعه را ببندند؛ زيرا كسي كه همواره سرگرم عيّاشي و پرخوري است و زمام خويش را به دست شهوت و غضب و وهم و خيال مي‏ سپارد، فرصت و توان انديشيدن نخواهد داشت و بر فرض كه از انديشهٴ علمي برخوردار گردد، از انگيزهٴ عملي محروم است. ﴿فاستخفّ قومه فأطاعوه﴾[2]؛ «فرعون با شست‏وشوي مغزي قوم خود در مصر، آنان را سبك و تهي مغز كرد تا توان به دست آوردن جزم علمي و عزم عملي نداشته باشند؛ آن‏گاه بر آنان مسلّط شد»

 شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست

کوفیان تحت تاثیر افکار و اعمال شجره خبیثه دچار رکود در فکر و غفلت در عمل شدند و در زمان حساس تاریخی یاری سید  الشهدا دچار سستی شدند ملّتي كه از خردورزي برخوردار و از عزم ملّي بهره ‏مند باشد، همان‏طوري كه مي‏ كوشد پاي خويش را از مرز گليم عدل بيرون ننهد، سعي مي‏ نمايد دست خود را به نشان تسليم در قبال طاغي بالا نبرد و سر خود را به علامت تعظيم در برابر ظالمِ غاشم پايين نياورد.
دين فروشي
امام حسين (عليه ‏السلام) در زمانه ‏اي به امامت رسيده بود كه امويان منابر و مساجد را در اختيار گرفته بودند و نمازهاي جمعه و جماعت به امامت آنان برپا مي‏ شد.[3]
مردمي كه از وجود عالِم در ميان خود بي‏ بهره باشند، از معارف اصيل دور مي‏ گردند و فريب هرگونه تبليغ سوء را مي‏ خورند. از اين رو، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‏السلام) به ما فرمودند: در شهرِ بي ‏عالم زندگي نكنيد. بايد در منطق ه‏اي اقامت كرد كه در آن‏جا دانشمندي پرهيزگار و خوش فكر باشد؛ عالِمي كه از اوضاع زمانه و توطئه ‏هاي دشمنان آگاه باشد و هجوم حوادث روزگار، او را به اشتباه نيفكند؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس»[4] و بداند تيرهاي شبههٴ علمي و شهوت عملي از كجا به سوي جوانان رها مي‏ شود.
در مقابل کسانی که تحت تاثیر تبلیغات اموی دین خود را نفروخته بودند امویان با ابزار تطمیع و تهدید به خردی دین ایشان مشغول شدند مثل خرید دین عمروعاص و شرح قاضی و زیاد بن ابیه و... بودند.
وقتی به امام علی علیه السلام خبر دادند عمرو عاص به معاویه پیوست حضرت به افشاگری پرداخت و مردم را به جهاد بر ضد این سالوسگران دینفروش دعوت کرد و در ضمن خطبه فرمود: «ولَمْ یبَایعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ یؤْتِیهِ عَلَى الْبَیعَهِ ثَمَناً فَلَا ظَفِرَتْ یدُ الْبَائِعِ وَ خَزِیتْ أَمَانَهُ الْمُبْتَاعِ فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا . «عمروعاص با معاویه بیعت نکرد، مگر این که بر او شرط کرد که در برابر آن بهایی بگیرد و در این معامله، هیچ‌گاه دست فروشنده به پیروزی نرسد و آرزوی خریدار به رسوایی کشد، اکنون که چنین است، خود را برای نبرد با این ناکسان آماده سازید و تجهیزات جنگ را فراهم کنید.»

 مردمي كه از وجود عالِم در ميان خود بي‏ بهره باشند، از معارف اصيل دور مي‏ گردند و فريب هرگونه تبليغ سوء را مي‏ خورند. از اين رو، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‏السلام) به ما فرمودند: در شهرِ بي ‏عالم زندگي نكنيد. بايد در منطق ه‏اي اقامت كرد كه در آن‏جا دانشمندي پرهيزگار و خوش فكر باشد؛ عالِمي كه از اوضاع زمانه و توطئه ‏هاي دشمنان آگاه باشد و هجوم حوادث روزگار، او را به اشتباه نيفكند؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» و بداند تيرهاي شبههٴ علمي و شهوت عملي از كجا به سوي جوانان رها مي‏ شود.

علاوه بر جنگ روانی و تطمیع، ابن زیاد شروع به تفرقه افکنی و شایعه پراکنی و تهدید مردم می‌کند. ابن زیاد همچنین عریفان[5] را گرد آورد و به آنها به تندی گفت که نام افراد تحت پوشش خود را بنویسند که کدام یک از آنها طرفدار یزید و کدام یک خوارج و کدام یک حروریه‌اند و به چه کسانی مشکوکند یا چه کسی را می‌شناسند که با مسلم همکاری می‌کند یا از یزید ناراضی است و بعد تأکید کرد که حتی اگر یک نفر از این افراد گزارش نشود عرافت او لغو می‌شود و آن فرد بر در خانه‌ اش به دار آویخته می‌ شود.
او همچنین مبلغان خود را برای تهدید مردم به سطح شهر گسیل داشت و به دستور وی در شهر شایعه کردند که لشکر شام در پشت دروازه های شهر اردو زده است. او به سرعت بر مراکز قدرت تسلط می‌ یابد و کسانی را که به آنها اعتماد دارد بر مناصب مهم می‌ نشاند.
عبيدالله با كشتن افراد بي‏ گناه و كشيدن آن‏ها در كوچه و بازار و هم چنين با دار زدن افراد و آويزان كردن آنها در اماكن عمومي و يا انداختن افراد از بالاي قصر دارالاماره، سخت مردم را به وحشت انداخت؛ مثلاً با كشتن مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين علیه السلام) و هاني بن عروه و كشاندن اين دو چهره بزرگ و انقلابي در كوچه و بازار كوفه و هم چنين انداختن نماينده ديگر امام حسين(علیه السلام) به نام قيس بن مسهر صيداوي، اين جوّ خفقان ‏آميز را در كوفه به وجود آورد.[6]
نتيجه اين كار اين شد كه افراد ضعيف ‏النفس و بي‏ اراده و يا مزدوراني كه از ديگران پيروي مي‏ كردند و از خود هيچ اراده ‏اي نداشتند، راهي جز رفتن به كربلا و جنگيدن با امام حسين نداشته باشند، زيرا نه مي‏ توانستند در كوفه بمانند و نه مي‏ توانستند اراده ‏اي از خود نشان داده پا به فرار بگذارند.
پی نوشت ها:
[1] - اصول کافی ، ج 1 ، ص 11
[2] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 54.
[3] ـ كلمات الإمام الحسين (عليه‏السلام)، ص 444.
[4] ـ بحار الأنوار، ج68، ص307.
[5] -کسانی که سرپرستی قبیله یا گروهی از مردم را برعهده دارند.
[6] -منتهي الآمال، ج1، ص316.

نظر شما