به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) تبیان نوشت: شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست .[1]
سالار شهيدان (عليه السلام) در مسیر بارها به این موضوع اشاره نمودند و عدم شايستگي حاكمان اموي را چنين بيان فرمودند: مگر نمي بينيد كه سردمداران و حاكمان جامعه از حق پيروي نمي كنند و از باطل روي نمي گردانند؛ «ألا ترون إلي الحق لا يعمل به و إلي الباطل لا يتناهي عنه»؟! و در جاي ديگر فرمودند: عقل، بدون پيروي از حق كامل نمي شود و ناقص است؛ «لا يكمل العقل إلّا باتباع الحق» . بنابراين، امويان از عقل كامل بي بهره اند. اينان، تنها داراي عقل ابتدايي اند كه چنين عقل و خردورزي ضعيف براي ادارهٴ جامعه كافي نيست. پس، اينان سزاوار حكومت بر مردم نيستند.
قرآن كريم هم بیان می کند که طاغوتیان و حکومت استبدادی، پيش از هر كاري كوشيدند كه عقل مردم را تباه كنند و بدين منظور، از سويي افرادي چون «سامري» و «بلعم باعورا» را براي شستوشوي مغزي مردم پرورش دادند و با گسترش مغالطه ها و شبهه ها راه رشد فكري مردم را بستند تا آنان نتوانند حق را از باطل بشناسند.
از سوي ديگر، بساط خوردن و خوابيدن و شهوتراني و مِيگساري را گستردند تا راه عزم و انگيزه جامعه را ببندند؛ زيرا كسي كه همواره سرگرم عيّاشي و پرخوري است و زمام خويش را به دست شهوت و غضب و وهم و خيال مي سپارد، فرصت و توان انديشيدن نخواهد داشت و بر فرض كه از انديشهٴ علمي برخوردار گردد، از انگيزهٴ عملي محروم است. ﴿فاستخفّ قومه فأطاعوه﴾[2]؛ «فرعون با شستوشوي مغزي قوم خود در مصر، آنان را سبك و تهي مغز كرد تا توان به دست آوردن جزم علمي و عزم عملي نداشته باشند؛ آنگاه بر آنان مسلّط شد»
شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست
کوفیان تحت تاثیر افکار و اعمال شجره خبیثه دچار رکود در فکر و غفلت در عمل شدند و در زمان حساس تاریخی یاری سید الشهدا دچار سستی شدند ملّتي كه از خردورزي برخوردار و از عزم ملّي بهره مند باشد، همانطوري كه مي كوشد پاي خويش را از مرز گليم عدل بيرون ننهد، سعي مي نمايد دست خود را به نشان تسليم در قبال طاغي بالا نبرد و سر خود را به علامت تعظيم در برابر ظالمِ غاشم پايين نياورد.
دين فروشي
امام حسين (عليه السلام) در زمانه اي به امامت رسيده بود كه امويان منابر و مساجد را در اختيار گرفته بودند و نمازهاي جمعه و جماعت به امامت آنان برپا مي شد.[3]
مردمي كه از وجود عالِم در ميان خود بي بهره باشند، از معارف اصيل دور مي گردند و فريب هرگونه تبليغ سوء را مي خورند. از اين رو، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) به ما فرمودند: در شهرِ بي عالم زندگي نكنيد. بايد در منطق هاي اقامت كرد كه در آنجا دانشمندي پرهيزگار و خوش فكر باشد؛ عالِمي كه از اوضاع زمانه و توطئه هاي دشمنان آگاه باشد و هجوم حوادث روزگار، او را به اشتباه نيفكند؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس»[4] و بداند تيرهاي شبههٴ علمي و شهوت عملي از كجا به سوي جوانان رها مي شود.
در مقابل کسانی که تحت تاثیر تبلیغات اموی دین خود را نفروخته بودند امویان با ابزار تطمیع و تهدید به خردی دین ایشان مشغول شدند مثل خرید دین عمروعاص و شرح قاضی و زیاد بن ابیه و... بودند.
وقتی به امام علی علیه السلام خبر دادند عمرو عاص به معاویه پیوست حضرت به افشاگری پرداخت و مردم را به جهاد بر ضد این سالوسگران دینفروش دعوت کرد و در ضمن خطبه فرمود: «ولَمْ یبَایعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ یؤْتِیهِ عَلَى الْبَیعَهِ ثَمَناً فَلَا ظَفِرَتْ یدُ الْبَائِعِ وَ خَزِیتْ أَمَانَهُ الْمُبْتَاعِ فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا . «عمروعاص با معاویه بیعت نکرد، مگر این که بر او شرط کرد که در برابر آن بهایی بگیرد و در این معامله، هیچگاه دست فروشنده به پیروزی نرسد و آرزوی خریدار به رسوایی کشد، اکنون که چنین است، خود را برای نبرد با این ناکسان آماده سازید و تجهیزات جنگ را فراهم کنید.»
مردمي كه از وجود عالِم در ميان خود بي بهره باشند، از معارف اصيل دور مي گردند و فريب هرگونه تبليغ سوء را مي خورند. از اين رو، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) به ما فرمودند: در شهرِ بي عالم زندگي نكنيد. بايد در منطق هاي اقامت كرد كه در آنجا دانشمندي پرهيزگار و خوش فكر باشد؛ عالِمي كه از اوضاع زمانه و توطئه هاي دشمنان آگاه باشد و هجوم حوادث روزگار، او را به اشتباه نيفكند؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» و بداند تيرهاي شبههٴ علمي و شهوت عملي از كجا به سوي جوانان رها مي شود.
علاوه بر جنگ روانی و تطمیع، ابن زیاد شروع به تفرقه افکنی و شایعه پراکنی و تهدید مردم میکند. ابن زیاد همچنین عریفان[5] را گرد آورد و به آنها به تندی گفت که نام افراد تحت پوشش خود را بنویسند که کدام یک از آنها طرفدار یزید و کدام یک خوارج و کدام یک حروریهاند و به چه کسانی مشکوکند یا چه کسی را میشناسند که با مسلم همکاری میکند یا از یزید ناراضی است و بعد تأکید کرد که حتی اگر یک نفر از این افراد گزارش نشود عرافت او لغو میشود و آن فرد بر در خانه اش به دار آویخته می شود.
او همچنین مبلغان خود را برای تهدید مردم به سطح شهر گسیل داشت و به دستور وی در شهر شایعه کردند که لشکر شام در پشت دروازه های شهر اردو زده است. او به سرعت بر مراکز قدرت تسلط می یابد و کسانی را که به آنها اعتماد دارد بر مناصب مهم می نشاند.
عبيدالله با كشتن افراد بي گناه و كشيدن آنها در كوچه و بازار و هم چنين با دار زدن افراد و آويزان كردن آنها در اماكن عمومي و يا انداختن افراد از بالاي قصر دارالاماره، سخت مردم را به وحشت انداخت؛ مثلاً با كشتن مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين علیه السلام) و هاني بن عروه و كشاندن اين دو چهره بزرگ و انقلابي در كوچه و بازار كوفه و هم چنين انداختن نماينده ديگر امام حسين(علیه السلام) به نام قيس بن مسهر صيداوي، اين جوّ خفقان آميز را در كوفه به وجود آورد.[6]
نتيجه اين كار اين شد كه افراد ضعيف النفس و بي اراده و يا مزدوراني كه از ديگران پيروي مي كردند و از خود هيچ اراده اي نداشتند، راهي جز رفتن به كربلا و جنگيدن با امام حسين نداشته باشند، زيرا نه مي توانستند در كوفه بمانند و نه مي توانستند اراده اي از خود نشان داده پا به فرار بگذارند.
پی نوشت ها:
[1] - اصول کافی ، ج 1 ، ص 11
[2] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 54.
[3] ـ كلمات الإمام الحسين (عليهالسلام)، ص 444.
[4] ـ بحار الأنوار، ج68، ص307.
[5] -کسانی که سرپرستی قبیله یا گروهی از مردم را برعهده دارند.
[6] -منتهي الآمال، ج1، ص316.
∎
سالار شهيدان (عليه السلام) در مسیر بارها به این موضوع اشاره نمودند و عدم شايستگي حاكمان اموي را چنين بيان فرمودند: مگر نمي بينيد كه سردمداران و حاكمان جامعه از حق پيروي نمي كنند و از باطل روي نمي گردانند؛ «ألا ترون إلي الحق لا يعمل به و إلي الباطل لا يتناهي عنه»؟! و در جاي ديگر فرمودند: عقل، بدون پيروي از حق كامل نمي شود و ناقص است؛ «لا يكمل العقل إلّا باتباع الحق» . بنابراين، امويان از عقل كامل بي بهره اند. اينان، تنها داراي عقل ابتدايي اند كه چنين عقل و خردورزي ضعيف براي ادارهٴ جامعه كافي نيست. پس، اينان سزاوار حكومت بر مردم نيستند.
قرآن كريم هم بیان می کند که طاغوتیان و حکومت استبدادی، پيش از هر كاري كوشيدند كه عقل مردم را تباه كنند و بدين منظور، از سويي افرادي چون «سامري» و «بلعم باعورا» را براي شستوشوي مغزي مردم پرورش دادند و با گسترش مغالطه ها و شبهه ها راه رشد فكري مردم را بستند تا آنان نتوانند حق را از باطل بشناسند.
از سوي ديگر، بساط خوردن و خوابيدن و شهوتراني و مِيگساري را گستردند تا راه عزم و انگيزه جامعه را ببندند؛ زيرا كسي كه همواره سرگرم عيّاشي و پرخوري است و زمام خويش را به دست شهوت و غضب و وهم و خيال مي سپارد، فرصت و توان انديشيدن نخواهد داشت و بر فرض كه از انديشهٴ علمي برخوردار گردد، از انگيزهٴ عملي محروم است. ﴿فاستخفّ قومه فأطاعوه﴾[2]؛ «فرعون با شستوشوي مغزي قوم خود در مصر، آنان را سبك و تهي مغز كرد تا توان به دست آوردن جزم علمي و عزم عملي نداشته باشند؛ آنگاه بر آنان مسلّط شد»
شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست
کوفیان تحت تاثیر افکار و اعمال شجره خبیثه دچار رکود در فکر و غفلت در عمل شدند و در زمان حساس تاریخی یاری سید الشهدا دچار سستی شدند ملّتي كه از خردورزي برخوردار و از عزم ملّي بهره مند باشد، همانطوري كه مي كوشد پاي خويش را از مرز گليم عدل بيرون ننهد، سعي مي نمايد دست خود را به نشان تسليم در قبال طاغي بالا نبرد و سر خود را به علامت تعظيم در برابر ظالمِ غاشم پايين نياورد.
دين فروشي
امام حسين (عليه السلام) در زمانه اي به امامت رسيده بود كه امويان منابر و مساجد را در اختيار گرفته بودند و نمازهاي جمعه و جماعت به امامت آنان برپا مي شد.[3]
مردمي كه از وجود عالِم در ميان خود بي بهره باشند، از معارف اصيل دور مي گردند و فريب هرگونه تبليغ سوء را مي خورند. از اين رو، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) به ما فرمودند: در شهرِ بي عالم زندگي نكنيد. بايد در منطق هاي اقامت كرد كه در آنجا دانشمندي پرهيزگار و خوش فكر باشد؛ عالِمي كه از اوضاع زمانه و توطئه هاي دشمنان آگاه باشد و هجوم حوادث روزگار، او را به اشتباه نيفكند؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس»[4] و بداند تيرهاي شبههٴ علمي و شهوت عملي از كجا به سوي جوانان رها مي شود.
در مقابل کسانی که تحت تاثیر تبلیغات اموی دین خود را نفروخته بودند امویان با ابزار تطمیع و تهدید به خردی دین ایشان مشغول شدند مثل خرید دین عمروعاص و شرح قاضی و زیاد بن ابیه و... بودند.
وقتی به امام علی علیه السلام خبر دادند عمرو عاص به معاویه پیوست حضرت به افشاگری پرداخت و مردم را به جهاد بر ضد این سالوسگران دینفروش دعوت کرد و در ضمن خطبه فرمود: «ولَمْ یبَایعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ یؤْتِیهِ عَلَى الْبَیعَهِ ثَمَناً فَلَا ظَفِرَتْ یدُ الْبَائِعِ وَ خَزِیتْ أَمَانَهُ الْمُبْتَاعِ فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا . «عمروعاص با معاویه بیعت نکرد، مگر این که بر او شرط کرد که در برابر آن بهایی بگیرد و در این معامله، هیچگاه دست فروشنده به پیروزی نرسد و آرزوی خریدار به رسوایی کشد، اکنون که چنین است، خود را برای نبرد با این ناکسان آماده سازید و تجهیزات جنگ را فراهم کنید.»
مردمي كه از وجود عالِم در ميان خود بي بهره باشند، از معارف اصيل دور مي گردند و فريب هرگونه تبليغ سوء را مي خورند. از اين رو، اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) به ما فرمودند: در شهرِ بي عالم زندگي نكنيد. بايد در منطق هاي اقامت كرد كه در آنجا دانشمندي پرهيزگار و خوش فكر باشد؛ عالِمي كه از اوضاع زمانه و توطئه هاي دشمنان آگاه باشد و هجوم حوادث روزگار، او را به اشتباه نيفكند؛ «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» و بداند تيرهاي شبههٴ علمي و شهوت عملي از كجا به سوي جوانان رها مي شود.
علاوه بر جنگ روانی و تطمیع، ابن زیاد شروع به تفرقه افکنی و شایعه پراکنی و تهدید مردم میکند. ابن زیاد همچنین عریفان[5] را گرد آورد و به آنها به تندی گفت که نام افراد تحت پوشش خود را بنویسند که کدام یک از آنها طرفدار یزید و کدام یک خوارج و کدام یک حروریهاند و به چه کسانی مشکوکند یا چه کسی را میشناسند که با مسلم همکاری میکند یا از یزید ناراضی است و بعد تأکید کرد که حتی اگر یک نفر از این افراد گزارش نشود عرافت او لغو میشود و آن فرد بر در خانه اش به دار آویخته می شود.
او همچنین مبلغان خود را برای تهدید مردم به سطح شهر گسیل داشت و به دستور وی در شهر شایعه کردند که لشکر شام در پشت دروازه های شهر اردو زده است. او به سرعت بر مراکز قدرت تسلط می یابد و کسانی را که به آنها اعتماد دارد بر مناصب مهم می نشاند.
عبيدالله با كشتن افراد بي گناه و كشيدن آنها در كوچه و بازار و هم چنين با دار زدن افراد و آويزان كردن آنها در اماكن عمومي و يا انداختن افراد از بالاي قصر دارالاماره، سخت مردم را به وحشت انداخت؛ مثلاً با كشتن مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين علیه السلام) و هاني بن عروه و كشاندن اين دو چهره بزرگ و انقلابي در كوچه و بازار كوفه و هم چنين انداختن نماينده ديگر امام حسين(علیه السلام) به نام قيس بن مسهر صيداوي، اين جوّ خفقان آميز را در كوفه به وجود آورد.[6]
نتيجه اين كار اين شد كه افراد ضعيف النفس و بي اراده و يا مزدوراني كه از ديگران پيروي مي كردند و از خود هيچ اراده اي نداشتند، راهي جز رفتن به كربلا و جنگيدن با امام حسين نداشته باشند، زيرا نه مي توانستند در كوفه بمانند و نه مي توانستند اراده اي از خود نشان داده پا به فرار بگذارند.
پی نوشت ها:
[1] - اصول کافی ، ج 1 ، ص 11
[2] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 54.
[3] ـ كلمات الإمام الحسين (عليهالسلام)، ص 444.
[4] ـ بحار الأنوار، ج68، ص307.
[5] -کسانی که سرپرستی قبیله یا گروهی از مردم را برعهده دارند.
[6] -منتهي الآمال، ج1، ص316.
نظر شما