در ادامه این گزارش می خوانیم: اینکه دیپلماسی انقلاب چرا نتوانست در چارچوب سناریوهای بازدارندگی چنین توفیقی به دست آورد پرسشی تاریخی است که موضوع گفتوگوی ما با آقای علیرضا معیری معاون سیاسی دولت سالهای دفاع مقدس است. ویژگی آقای معیری علاوه بر سمت سیاسی در دوران دفاع مقدس، حضور ایشان درکسوت یکی از فرماندهان سپاه پاسداران تا سال چهارم جنگ است. موضوعی که میتواند جایگاه ایشان را در پاسخگویی به این سؤال مهم از دیگران متمایز کند.
** جنگ دو سویه دارد، یک سویه آن سیاست و سویه دیگرش نظامی گری است. میگویند وقتی سیاستمداران به بنبست میرسند جنگ آغازمی شود. درفاصله 20 ماهه پیروزی انقلاب تا وقوع جنگ، اتفاقاتی افتاد که احتیاج به بازنگری دارد،چرا که روند شکلگیری واقعه جنگ در این دوره به وقوع پیوست. از این جهت بررسی دقیقی لازم است تا مشخص شود آیا میشد از جنگ جلوگیری کرد یا نه؟مشخصاً سؤال این است که آیا در حوزه سیاسی امکان اقدامی با رویکرد اجتناب از جنگ بود یا نبود؟
معیری: ابتدا از روزنامه وزین ایران که این فرصت را برای روشن شدن اذهان عمومی درارتباط با یکی از سؤالات مهم پیرامون جنگ تحمیلی به وجود آورده است تشکر میکنم. همچنین هفته دفاع مقدس وارزشهای برخاسته از 8 سال دفاع مردانه که توسط مردان و زنان این کشور خلق شد و رزمندگان اعم از ارتشی، سپاهی، بسیجی و جهادگران خالق آن بودند را گرامی میدارم. امروز با گذشت 39 سال ازپیروزی انقلاب در جایگاهی قرارداریم که براحتی میتوانیم ارزیابی دقیقی ازاوضاع و احوال آن روزها داشته باشیم.البته شرایط امروز با وضعیت آن ایام فرقهای بسیاری دارد. آن روزها ما در کوران انقلاب بودیم، تجربه کافی هم برای اداره امور نداشتیم. از این رو ممکن است انتقاداتی درارتباط با عملکرد آن ایام به نظرمان برسد و نقاط ضعفی را ملاحظه کنیم، اما واقعیت امر این است که اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید شرایط آن زمان را در نظر بگیریم.بعد به نقدبپردازیم. من از ابتدا درکوران مسائل انقلاب بودم واین توفیق را داشتم که درگیر مسائل و مسئولیتهایی باشم.در همین جهت در سال1358 مأموریتی یافتم تا به همراه جمعی به قصر شیرین برویم و گزارشی از تحرکات عراقیها در مرز داشته باشیم. آن زمان هنوز هیچ خبری از جنگ نبود، ولی به دلیل اخباری که از تحرکات نظامی عراق درمرز میرسید شهید چمران را حساس کرده بود تا به این موضوع رسیدگی کند و گزارشی برای شورای انقلاب تهیه نماید.آن زمان شهید چمران معاون نخستوزیر در امور انقلاب در دولت موقت بود.ایشان به سه گروه مأموریت داد تا از مناطق مرزی همچون قصر شیرین و خسروی در غرب، ایلام درجنوب غرب و جنوب گزارشهای میدانی تهیه کنند تا جهت اقدامی عاجل تقدیم شورای انقلاب شود. گروه ما به قصر شیرین رفت و مشاهدات خود را مبنی بر فعل و انفعالات غیر عادی ارتش عراق در منطقه مرزی در قالب گزارشی مستند تهیه ودر بازگشت به تهران تقدیم ایشان نمود.
** در پی چه نگرانیهایی این مأموریت به این گروهها از جمله گروه شما داده شد.؟
معیری-گزارشهایی رسیده بود که ارتش عراق یک جابهجاییهایی دارد در مرز انجام میدهد.ما رفتیم تا از واقع امر اطلاع حاصل کنیم وگزارشی تنظیم نماییم.
** این دقیقاً چه زمانی بود؟
معیری-تابستان سال 1358 یعنی چند ماه بعد از پیروزی انقلاب بود. آن زمان شورای انقلاب در رأس نظام قرار داشت و هنوز دولتی روی کار نیامده و مستقر نشده بود. آقای مهندس بازرگان بهعنوان رئیس دولت موقت مسئول اداره کشوربود، مرحوم دکتر چمران هم معاون رئیس دولت موقت درامور انقلاب بود. مواردی را ایشان تحت نظر داشتند و بررسی میکردند. از همان زمان این نگرانیها وجود داشت.چرا که انقلابی در ایران به وقوع پیوسته بود که شیرازه یک سلطنت 2500 ساله را از بین برده وتمام مناسبتها ی آن از بین رفته بود. سران وامرای قبلی برکنار و نهادهای انقلابی هنوز مستقر نشده بودند. درهر گوشه کشور یک اتفاقی درحال وقوع بود که نیاز به دخالت نیروهای انقلابی داشت.در چنین شرایطی و در اردیبهشت همان سال تازه سپاه تشکیل شده بود. از طرف دیگر ارتش دچار تحولات ساختاری شده و تشکیلات سیاست خارجی هم سر و سامانی نداشت. در مدت کوتاهی زمام امور سیاسی کشورچند بار دست به دست شده وچند وزیر خارجه آمده و رفته بودند. بهطور کلی هنوز دولت با ثباتی که بتواند مسائل و مشکلات را بررسی کرده و آنچه را که لازم بود حاکم کند مستقر نشده بود. در چنین شرایطی همسایه غربی ما دچار اشتباه درمحاسبه شد و فکر کرد حال که در ایران انقلاب شده و یک به هم ریختگی به وجود آمده است میتواند مطامع خودش را به دست آورد. به همین جهت تحرکاتی را در مناطق مرزی شروع کرده بود، اگرچه حمله رسمی عراق به کشورمان 31 شهریور 59 بود ودر این تاریخ بهعنوان آغاز گر، جنگ را به ایران تحمیل کرد ولی واقع امر این است که قبل از این مقدمات جنگ یعنی بمبگذاری درشهرها ومناطق پرتردد توسط عوامل بعث عراق انجام گرفته و تجاوزات مرزی ثبت شدهای اتفاق افتاده بود. کل این تحرکات نشانگر این بود که عراق درپی اهداف خاصی درخاک کشورمان است و به دنبال یک ماجراجویی بزرگ می باشد و خود را آماده میکند تا به ایران یورش آورد.
اینکه حال ما بحث کنیم که آیا میتوانستیم جلو این تهاجم را بگیریم یا نه؟ به نظرم کار بسیار دشواری است، چون تصمیمگیری در آن شرایط با آن ویژگیهایی که برایش برشمردم بسیار مشکل بود. از همین رو برای اینکه سطحی قضاوت نکرده یا کسی را بیجهت محکوم نکرده باشیم باید شرایط آن روز را کاملاً در نظر بگیریم بعد به انتقاد و ارزیابی بنشینیم. اینکه چرا آن زمان این کار صورت نگرفت یا آن کار صورت گرفت، بدون در نظر آوردن تصویری کامل از وضعیت کشور در آن روزگار، ما را به نتیجه مطلوبی نمیرساند. در این شرایط، بعضی کشورهای منطقه به رغم تحولات مثبتی که درکشور رخ داده بود، چون نگران اوضاع خودشان بودند، در صدد برآمدند تا انقلاب را درون مرزهای کشور محدود کنند که جنگ بهترین گزینه برای این منظور بود. به همین جهت بعد از اینکه یک سری تحرکات داخلی صورت گرفت، در نهایت با کمک نیروهای خارجی صدام تشویق به تجاوز و حمله به ایران شد. صدام درابتدا فکر میکرد با سرعت میتواند فتح بزرگی را نصیب خود کرده و بخش ثروت خیز خوزستان را ازایران جدا کند، ولی نیروهای مردمی خودجوش و خود اتکا، کنار نیروهای رزمی سازماندهی شدند وخیلی زود نشان دادند که قصد مقاومت دارند و اجازه نخواهند داد که دشمن به خواستههایش برسد.
** برای رسیدن به پاسخ سؤالمان لازم است به جزئیات توجه کنیم. این موردی که فرمودید مهم است. یعنی مأموریتی که درسال 58 از طرف شهید چمران به شما و سایرین محول شد. این اتفاق در پی کدام نگرانی به وجود آمد، مشاهدات شما در منطقه مرزی قصر شیرین چه بود و در نهایت چه نکاتی را منعکس کردید و بازتابهایش چه بود؟
معیری- ما با یک گروهی رفته بودیم که بعضی از آنها تخصص نظامی داشتند و می توانستند ارزیابی کنند که چه تعداد نیرو به مرز آمدهاند و چه تحرکات نظامی و چه جابهجاییهای نظامی صورت گرفته است. آن ها از طریق عواملی که در مرز داشتند گزارش گرفتند و اینها همه مکتوب شد. حاصل کار را به دست مرحوم شهید چمران دادیم و ایشان هم به شورای انقلاب رساند. این گزارش به صورت عینی و میدانی تهیه شده بود واخبار و اطلاعات آن دقیق بود. من نمیدانم آن گزارشها چه مراحلی را طی کرد. قطعاً مسئولان کشور با خواندن این گزارشها تا حدود زیادی در جریان مسائل مرزی قرار گرفتند.
جناب آقای دعایی هم که آن زمان سفیر ایران در عراق بودند چند بار گزارش داده بودند و اهم نکات ملاقاتهایی را که با مقامات عراقی داشتند به اطلاع مسئولان میرساندند. ازمجموع این اخبار و گزارشها معلوم بود که عراقیها دنبال کاری علیه کشورمان هستند وهمه چیزگواهی میداد که یک اقدام جدی از سوی عراقیها علیه ایران درحال وقوع است. اما با وجود این ،اینها به این معنا نیست که مسئولان کاری نکردند و نمیتوان مخاطب را مسئولان وقت قلمداد کرد، زیرا اگر شرایط آن ایام و روند حوادث را مورد نظر قرار دهیم میبینیم که تقریباً اوضاع بیرون از اختیار این و آن است.
دولت بعد ازتصرف سفارت امریکا عوض شد، افراد جدیدی روی کار آمدند. اماهمچنان مسائل و گرفتاریهای داخلی زیاد بود، یعنی جوری نبود که با طیب خاطر به این موضوع فکرشده و ابعاد آن مورد ارزیابی قرار گیرد، بعد هم سازماندهی و برنامهریزی شود. با رئیس جمهورشدن بنی صدر چون وی علایق و دیدگاههای دیگری داشت و با دیدگاههای غالب که جریان انقلاب و خط امام بود تفاوت داشت چالش جدیدی بر فضای سیاسی کشور افزوده شد و توان و انرژی زیادی از نیروهای انقلاب را صرف خود کرد. در نتیجه این موضوع مهم در اولویت قرار نگرفت.
** آیا این گزارشها به منظور ثبت در دبیرخانه سازمان ملل و طرح شکایت از طرف عراقی برای محافل حقوقی هم ارسال نشد؟
معیری- چرا! تمام این گزارشها به صورت اسناد بینالمللی موجود است، حتی زمان بحث پیرامون بند 6 قطعنامه598 این گزارشها مطرح و در تصمیم دبیر کل مبنی بر آغازگر بودن عراق در جنگ نیز مؤثر واقع شد. وقتی کهبند 6 قطعنامه برای تعیین آغاز گر در کمیته مربوطه مطرح بود با تلاشهای بسیار وزارت خارجه بویژه دکتر کمال خرازی سفیر و نماینده دائم وقت ایران در نیویورک این اسناد به کار آمد و عراق متجاوز و آغاز گر جنگ شناخته شد. آن زمان من مشاور بینالملل مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بودم و از نزدیک شاهد بودم که رأی صادره از سوی دبیر کل سازمان ملل مبتنی برهمین گزارشهایی بود که قبل از 31 شهریور 59 تهیه و تسلیم سازمان ملل شده بود.
** فضای کشور قبل از جنگ متأثر از جو تردید و بی اعتمادی نسبت به سازمان ملل بود و اینطور تبلیغ میشد که نهادهای بینالمللی چون طرفیت دارند، صلاحیت رسیدگی به شکایات ایران را ندارند. از اینرو شکایت بردن به سازمان ملل امری جدی تلقی نمیشد.اگر مطبوعات آن ایام را مرور کنیم پر از این گزاره هاست. به نظر میرسد این فضا برخی ازمسئولان را هم تحت تأثیر قرار داده و این جو موجب بود تا ایران کمتر به سازمان ملل مراجعه داشته باشد. آیا از این وضعیت میتوان به عنوان یکی از عوامل ناکارآمدی در بازدارندگی از جنگ نام برد؟
معیری- هر انقلابی در ابتدا با چنین مشکلاتی روبه رو است و برخی انقلابی گری را با تندروی و به اصطلاح چپ روی اشتباه میگیرند. انقلاب مردم ایران هم ازاین پدیده مصون نبود. اما مهم این است که این رفتاربه کلیت نظام و انقلاب برنمی گشت، بلکه متوجه سطحی ازمدیریت نظام بود که بخشی از آن درهمان دوره کنار گذاشته شد. البته شاید بتوان یکی از دلایل عمده این وضعیت را در آن دوره فقدان دستگاه دیپلماسی فعال برشمرد. زیرا بهطور معمول دیپلماسی هر کشور و نظامی در وزارت خارجه آن کشور متجلی می شود و قوام مییابد.
آن روزها وزارت خارجه ما ساختاری بود با دو الی سه هزار کارمند که بخشی ازآنان قبل از انقلاب به کارگرفته شده بودند و بخشی هم بعد از انقلاب، قبل از انقلابیها انگیزه نداشتند بعد از انقلابیها هم تجربه ومهارت کافی برای سیاست ورزی نداشتند. طبیعی است چنین وزارت خارجهای نمیتوانست در خدمت یک نظام و دولت انقلابی باشد و اهداف آن را با پختگی لازم در عرصه سیاست خارجی دنبال کند. لذا نخستین کاری که باید در وزارت خارجه انجام میگرفت تربیت کادر مجرب بود که با تأسیس دانشکده وزارت خارجه این کار عملی شد و بتدریج وزارت خارجه خودش را پیدا کرد. اینجور نبود که از همان ابتدا وزارت خارجه مطلوب جمهوری اسلامی باشد. این کار زمان برد و این همان فرصتی است که ما از دست دادیم.
** اما به غیر ازمقطعی کوتاه اغلب در رأس وزارت خارجه فردی با تجربه قرار داشته که میتوانسته بدنه را هم به دنبال خود بکشد. چرا که وزارت خارجه از جمله دستگاههایی است که مدیریت آن تأثیری مستقیم ومؤثر در رفتار مجموعه خود دارد ومی تواند مدیران میانی را با خود همراه و هماهنگ کند. ضمن آنکه آقای دعایی سفیر کشورمان و همینطور دکتر شمس اردکانی سفیر ایران در کویت، روایتهای مستندی را مبنی بر قریب الوقوع بودن حمله عراق در اختیارمسئولین قرارمی دهند. به نظر میرسد مشکل از جای دیگری باشد وآن اینکه ظاهراً باورحمله عراق به کشورمان جدی نیست. از شنیدهها و خواندهها چنین به دست میآید که تحلیل غالب در آن دوران این است که عراق تنها ژست تهدیدآمیز به خود گرفته است والا توان وجسارت آن را ندارد تا موجودیت خود را با پتانسیل مردمیترین انقلاب قرن درگیر کند وهیبت وهیمنه انقلاب خود بازدارنده جنگ است. آیا این را شما تأیید میکنید؟
معیری- گفته میشود که دیپلماتها دنبال این هستند که جنگی صورت نگیرد.همچنین گفته میشود؛ دیپلماتها تا زمانی به درد میخورند که مانع ایجاد جنگ بین دو کشورشوند. وظیفه یک دیپلمات آن است که با گفتوگو و مذاکره سایه جنگ را از کشورخود دور کند. دیپلماسی کشور در کلیت خود پیش از وقوع جنگ فاقد چنین ظرفیتی است. در آن مقطع هنوز دیپلماتهای آموزش دیده متناسب با شرایط پیچیده و نیازهای انقلاب نداشتیم. تا در آن وضعیت بغرنج مانع جنگ شوند. گرچه پیشگیری جنگ در شرایط عادی هم کاری بس دشوار است چه رسد به آن وضعیت بحرانی. با صراحت میگویم اگر چنین اتفاقی هم به وقوع میپیوست به معنای واقعی یک معجزه بود.
** آیا این وضعیت ناشی از اشتباه تاریخی در تحلیل مسائل بود یا خطای استراتژی؟
معیری- نظر شخصی من این است که ما باید می رفتیم و در جهت پیشگیری از جنگ با صدام مذاکره میکردیم و یا کشور دیگری را واسطه میکردیم. اگرچه جلوگیری از وقوع جنگ آرزویی بزرگ و دست یافتن به آن کار آسانی نبود. در آن شرایط بسیار بحرانی هر روز با یک چالش داخلی یا خارجی علیه کشور و انقلاب مواجه بودیم و نگرانی اصلی ما این بود که آیا موجودیت انقلاب حفظ میشود یا نه؟ همچنین در وضعیتی که هر زمان ممکن بود کودتایی صورت گیرد وتحرکاتی که در مرز ما با ترکیه به دلیل تجمع نیروهای فعال سلطنت طلب ایجاد شده و برایمان یک 28 مرداد دیگری تدارک میدیدند، چطور میشد یک تهدید را برتهدید دیگر اولویت داد. درآن شرایط انواع واقسام تهدیدها ودلمشغولیها، فرصت وامکانی باقی نمیگذاشت تا به احتمال جنگ عراق علیه ایران بهطور جدی بیندیشیم. ضمن آنکه محاسبه شرایط هم در مجموع احتمال حمله عراق را عاقلانه نمیدانست.
ما آن روی صدام را بعدها دیدیم، در حمله به کویت بعد از تمام شدن جنگ با ایران. صدام کسی نبود که براحتی رام و قانع شود. صدام با ویژگیهای شخصی وتحلیلهایی که داشت اقدام به حمله کرد والا در شرایط مشابه هر فرد دیگری بود از حمله به یک کشور انقلابی خودداری میکرد. البته چراغ سبزغربیها و تشویقهایی که اعراب کردند نیز بیتأثیر نبود. صدام آدمی نبود که با مذاکره از تصمیم جنگ منصرف شود، تنها یک زور پر قدرت و یک نیروی قوی نظامی ممکن بود او را منصرف کند. کما اینکه اگر در زمان شاه به ایران حمله نکرد، نه اینکه پروای ارتش شاهنشاهی را داشته باشد خیر! بلکه حمایت فرامنطقهای از رژیم شاه مانع حمله صدام به ایران بود. چون میدانست امریکا وغرب تمام قد پشت شاه ایستاده است. همین که این حمایت برداشته شد، صدام احساس کرد فرصتی تاریخی به دست آورده که نباید آن را از دست بدهد.
** حین جنگ شرایطی پیش آمد که میشد جنگ را تمام کرد. ولی دیپلماسی در این مقاطع هم چهره درخشانی از خود بروز نداد. چرا؟
معیری-دیپلماسی تحت تأثیر جنگ بود و در وضعیتی نبود که مستقلاً بتواند ابتکار عمل را در دست گیرد. البته در آن حد واندازهها هم نبود که دوشادوش تصمیم گیران صحنه جنگ به فعالیت بپردازد. آن ایام اول کار آقای ولایتی در وزارت خارجه بود. ایشان آن زمان 36 ساله بود. یکی از آن مقاطع فتح خرمشهردر خرداد 61 بود. در آن مقطع حتی همه سفارتخانههای ما در کشورهای مهم فعال نبودند. داخل وزارت خارجه هنوز معاونین تجربه لازم برای سیاست ورزی را نداشتند. آن زمان بنده هنوز در سپاه بودم ولی از وضعیت سیاسی کشور اطلاع داشتم. دیپلماسی در سایه مسائل نظامی بود و بهعنوان یک ضلع مستقل و پیشرو نمیتوانست حرفش را برکرسی بنشاند. البته تلاشهایی میشد ولی تلاشهایی که مثمرثمر باشد نبود. الان میشنویم که میگویند بعد فتح خرمشهر میشد جنگ را پایان داد از جمله کد میآورند و میگویند که مثلاً بعضی کشورها حاضر بودند خسارت بدهند که درآن صورت جنگ آبرومندانه تمام میشد. تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ پیشنهاد رسمی و مکتوب و واقعی در ارتباط با پرداخت خسارات وجود ندارد. اینها در حد حرف است.
هیچ کشوری و یا هیچ گروه از کشورها نیامدند بگویند حاضرند خسارت ایران را جبران کنند. هیچ نوع تضمینی هم نبود که جنگ پایان پیدا کند و خطرشعله ورشدن دوباره آن ما را تهدید نکند. آن موقع دیپلماسی ما در سطحی نبود که تصمیم گیرنده باشد، فرماندهان سپاه، اعضای محترم دولت و رؤسای محترم سه قوه تصمیم می گرفتند.تصمیم جمعی آنان این بود که چون اطمینانی به پایان دادن جنگ ازسوی طرف عراقی نیست و احتمال ادامه جنگ وجود دارد، جنگ را در این مقطع نمیشود متوقف کرد. بدینترتیب در آن مقطع پایان جنگ تحقق نیافت. واقعیت آن است که پایان دادن به جنگ در آن زمان با ریسک همراه بودو هیچگونه تضمینی مبنی بربازگشت عراق به پشت مرزها و پرداخت خسارت وجود نداشت.
** یعنی در دستگاه عریض وطویل دیپلماسی کشور 2 یا 3 نفر کارشناس هم نبودند که در فرایند تصمیم سازیها مشارکت داشته باشند. در حالی که فرماندهان نظامی از تأثیرگذاری بسیار بالایی برخورداربودند و بر ثقل تصمیمگیری نظام که امام بود تأثیر میگذاشتند.
معیری- عرض کردم دیپلماسی ما در سایه نظامیان بود.
** دلیل آن چه بود؟
معیری- دلیل آن جهانی است. شماجنگهای اول و دوم جهان را هم که نگاه کنید میبینید غلبه با نظامیان است. تا قبل از شروع جنگ دیپلماتها جلوهستند. اما با شروع جنگ این نظامیان هستند که حرف اول را میزنند وآنها هستند که در عرصه تصمیمگیری فعال هستند.
** ولی قبل از جنگ هم دیپلماسی ما حضور چشمگیری نداشت. ضمن آنکه جنگ جهانی تهاجمی و برای زیر سلطه کشیدن سایر سرزمینهاست و یک استراتژی مبتنی برروحیه اشغالگری محرک آن است. بنابراین طبیعی بود که نظامیان حرف اول را بزنند. ولی جنگ ما دفاعی بود و ما میجنگیدیم تا شر دشمن از سرملتمان کوتاه شود.
معیری- بله موقعی که موجودیت نظام به خطر افتاد ایران قطعنامه را پذیرفت. بعد از والفجر 8 و کربلای 5 یک خوفی در طرف مقابل ما ایجاد شد که ایران در حال پیشرفت است. عربها حمایت مالی کردند، شوروی تسلیحات داد، فرانسه سوپر اتاندارد داد، امریکا آواکسهایش را از طریق سعودیها در اختیار عراق قرار داد تا عملیات اطلاعاتی ایران را رصد کنند و به عراقیها گزارش دهند. برای اینکه ایران در جنگ پیروز نشود. در این عرصه، دیپلماسی نقش چندانی نمیتواند داشته باشد. این یک روند معمولی است که در همه جای دنیا اتفاق میافتد.
** در واقع میفرمایید این فرماندهان نظامی بودند که تصمیم میگرفتند؟
معیری- رؤسای سه قوه بعلاوه حاج احمد آقا و نخستوزیرهفتهای سه بار جلسه داشتند که به صورت دورهای در منزل یکی ازآنان تشکیل میشد. گاهی که جلسه دربیت امام تشکیل میشد، شخص امام هم تشریف میآوردند و در حضور ایشان مسائل مهم کشور بحث میشد. تصمیمهای مهم کشور بیشتر در این جلسات گرفته میشد. البته امام به تنهایی تصمیم نمیگرفت بلکه با رعایت نظر جمع در تصمیمگیری مشارکت میفرمود. در واقع این جمع بود که تصمیم میگرفت. البته گاهی واگذار میکردند تا موضوعی را مجلس تصمیم بگیرد ویا هیأت دولت و.. با وجودی که میتوانستند خودشان هم تصمیم بگیرند. در دوران جنگ و برای جنگ هم اینطور نبود که یک نفر تصمیم بگیرد. و به عنوان یک مطلع این اطمینان را میدهم که هیچ یک از مسئولان کشور دلشان نمیخواست حتی یک روز جنگ بیشتر طول بکشد، منتها روشها فرق داشت.
*منبع: روزنامه ایران؛ 1396،7،1
**گروه اطلاع رسانی**1699**2002**انتشاردهنده: فاطمه قنادقرصی
صدام با مذاکره از تصمیم جنگ منصرف نمی شد
صاحبخبر -
∎
نظر شما