شناسهٔ خبر: 21489590 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

خواجه نصیر توسی و ادب پارسی

کامران شرفشاهی - بخش دوم و پایانی

صاحب‌خبر -
 

اشاره:
ابوجعفرمحمدبن محمدبن حسن توسی،مشهور به خواجه نصیرالدین(زاده ۵ اسفند ۵۷۹ در توس – درگذشته ۱۱ تیر ۶۵۳ در بغداد)شاعر،فیلسوف،متکلم،فقیه،ستاره‌شناس، اندیشمند، ریاضیدان، منجم، پزشک و معمار ایرانی سده هفتم است. کنیه‌اش«ابوجعفر» و به القابی چون«نصیرالدین»،«محقق طوسی»،«استاد البشر»و«خواجه» شهرت دارد.
خواجه نصیرالدین،سنت فلسفه مشایی را که پس از ابن سینا در ایران رو به افول گذاشته بود، بار دیگر احیا کرد. او مجموعه آرا و دیدگاه‌های کلامی شیعه را در کتاب تجرید الاعتقاد گرد آورد. رصدخانه مراغه را ساخت و در کنار آن کتابخانه‌ای به وجود آورد که نزدیک به چهل هزار جلد کتاب در آن بوده است.وی با پرورش شاگردانی همچون قطب الدین شیرازی و گردآوری دانشمندان ایرانی،در حقیقت عامل انتقال تمدن و دانش‌های ایران پیش از مغول به آیندگان شد. او یکی از گسترش دهندگان علم مثلثات است که در قرن ۱۶ میلادی کتاب‌های مثلثاتش به زبان فرانسه ترجمه گردید.
در شمارۀ پیشین این مقاله، مروری بر زندگی شخصی و علمی خواجه نصیرالدین توسی و آثار تحقیقی وی شده بود و البته در جاهایی از مطلب هم گاهی از عبارت شیخ توسی استفاده شده بود که حتماً مخاطب فهیم این متن، آن را با محمدبن حسن طوسی،معروف به شیخ طوسی،که از علمای بزرگ ایرانی شیعه در قرون چهارم و پنجم هجری قمری بود و او را به خاطر دستاوردهای بزرگ تحقیقی اش در علم حدیث، رجال،اصول،فقه،کلام و تفسیر،رئیس طایفه شیعه نامیده‌اند؛ اشتباه نمی گیرد. اینک ادامۀ مقاله حاضر را در خصوص وجوه مختلف زندگی علمی خواجه نصیرالدین توسی را پی می گیریم.
***
خواجه نصیر توسی به پیروی از ابن‌سینا مقالت نهم از کتاب «اساس الاقتباس» را در «بیطوریقا» یا شعر قرار داده و آن را در سه فصل: یکی در ماهیت شعر و منفعت و متعلقات آن و دیگری در تحقیق تخیل و محاکات و وجود کاربرد آنها و سه دیگر در احوال الفاظ و صنایع شعری، بیان کرده است.
خواجه توسی در ماهیت شعر، به تعریف آن دست زده، می‌گوید: صناعت شعری، ملکه‌ای باشد که با حصول آن، برابقاع تخیلاتی که مبادی انفعالاتی مخصوص باشد، بر وجه مطلوب قادر باشد.» در این تعریف برای نخستین‌بار کلمه «ملکه» بودن صناعت شعری پیدا می‌شود.
(اصول علم بلاغت ـ ص۱۱)
* اشعار خواجه توس:
از خواجه نصیرالدین توسی اشعاری به یادگار مانده است که نشانگر توانایی و تسلط او در سرودن شعر به زبانهای عربی و فارسی است.
تعلق‌خاطر خواجه نصیر به شعر چنان است که حتی در آثار منثور خویش، گاه در میان کلام به شعر روی می‌آورد و جهت تصدیق سخن خویش و تلطیف فضا، بیان موجز و شیرین شعر را به نوشتار خویش می‌افزاید.
متأسفانه تمامی اشعار خواجه به ما نرسیده است و احتمالاً در آتش‌سوزی کتابخانه وی، و یا درنتیجه هجرتش به بغداد و یا به دلایلِ دیگری بخش اعظمی از اشعار وی دستخوش تاراج روزگار شده است. هرچند که در کتابشناسی خواجه توس از «دیوان اشعار» او یادشده است، اما به دلایل متعدد و متقن این اشعار تمامی شعرهای خواجه توس نیست و عموماً شامل اشعاری است که به طور پراکنده در دیگر آثار او، تذکره‌ها و منابع دیگر موجود بوده و گردآوری شده است، که اهل تحقیق برای مراجعه به آن می‌توانند به منابع ذیل مراجعه نمایند:
ـ دیوان اشعار به نقل از مجمع‌الفصحاء، به سعی آمیرزا اسدالله شهشهانی، به خط محمد صانعی بن فتح‌الله خوانساری ـ تهران ۱۳۱۲ق ـ چاپ سنگی.
ـ اشعار فارسی خواجه، سعید نفیسی، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال۳، شماره۴، ص۷۳
ـ احوال و آثار، ص۵۹۸
ـ شعر و شاعری در آثار نصیرالدین توسی، معظمه اقبالی (اعظم)، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۳۷۰
ـ رباعیاتی چند از خواجه نصیر توسی،‌ تهران ۱۳۳۵
ـ ذیل جهانگشای جوینی ← کیفیت واقعه بغداد
ـ ذیل رساله معینیه ← حل مشکلات المعینیه
ـ و…
(دانشمند طوس ـ ص۸۹)
از آنجا که اشعار به جا مانده از خواجه نصیر از کثرت چندانی نسبت به معاصرین و متأخرین وی برخوردار نیست موجب شده است تا برخی از پژوهشگران مانند استاد جلال‌الدین همایی در ارزیابی شتابزده‌ای در این باره چنین به قضاوت بنشینند: «خواجه نصیرالدین گاهی به تفنن شعر می‌ساخته و بعضی اشعار فارسی و عربی او در کتابها نقل شده است.»
(دیباچه منتخب اخلاق ناصری ـ ص ژ)
استاد سعید نفیسی با ذکر این نکته که خواجه نصیر «در نظم و نثر مهارت بسیار داشته»، توانایی و احاطه ادبی وی را ستوده است و در اثر مفصلی به بررسی اشعار موجود در این‌باره پرداخته است.
(تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی ـ ص۱۳۸)
پذیرفتنی نیست که از شخصیتی مانند خواجه نصیر که تئوریسین ادبی است و به شعر و فنون آن احاطه کامل دارد که رغبتی به سرودن نداشته باشد، به ویژه آنکه وی دانشمندی شیعی و دردمند است و به شهادت تاریخ ادبیات، ‌تمامی کسانی که از ذوق و قریحه ادبی بهره‌مند بوده‌اند مدایح و مراثی بسیاری در تکریم خاندان پاک وحی(ع) سروده‌اند و بسیار جای تعجب است اگر اثری در این زمینه به ما نرسیده است و عقل در این باره حکم می‌کند که آثاری در این زمینه وجود داشته است که یا در اثر بی‌توجهی‌ها و یا بر اثر تعمد دشمنان شیخ توسی مفقود و یا نابود شده است.
اشعاری که از خواجه نصیر توسی به یادگار مانده عموماً در قالب «رباعی» است که از قالب های
پررونق آن روزگار بوده و بر وزن «لا حول ولا قوه الا بالله» که در این مجال به ذکر نمونه‌هایی از شعر خواجه بسنده می‌کنیم:
ای بی‌خبر، این شکل موهم هیچ است
وین دایره و سطح مجسم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد
وابسته یک دمی و آن هم هیچ است
***
اول ز مکونات، عقل و جان است
وندر پی او نه فلک گردان است
زینهار چه گذر کنی چهار ارکان است
پس معدن و پس نبات و پس حیوان است
***
لذات دنیوی همه هیچ است نزد من
در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا
غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
***
منم آن که خدمت تو کنم و نمی‌توانم
تویی آن که چاره من نکنی و می‌توانی
دل من نمی‌پذیرد که به جز تو یار گیرد
به تو دیگری چه ماند، تو به دیگری چه مانی؟
***
موجود به حق واحد اول باشد
باقی همه موجود مخیل باشد
هر چیز جز او که آید اندر نظرت
نقش دومین چشم احول باشد
***
نظام بی‌نظام ار کافرم خواند
چراغ کذب را نبود فروغی
مسلمان خوانمش زیرا که نبود
مکافات دروغی جز دروغی
(تاریخ نهضت های فکری ایرانیان ـ ص۹۸۹)
چنان که از حال و هوای این اشعار پیداست، بیشتر جنبه عالمانه و حتی تعلیمی دارد. بعضی از شعرهای خواجه توس نیز روایتگر واقعه‌ای تاریخی است، چنان که در شعری درخصوص پایان یافتن دوره فرمانروایی اسماعیلیه الموت به دست هلاکوخان مغول چنین سروده است:
سال عرب چو ششصد و پنجاه و چهار شد
یکشنبه اول ذی القعده بامداد
خورشاه پادشاه اسماعیلیان ز تخت
برخاست پیش تخت هلاکو بایستاد
(رجال و مشاهیر ایران ـ ص۳۴۵)
و یا دوباره به سر آمدن خلافت بنی‌عباس با مرگ مستعصم به دست هلاکوخان چنین سروده:
سال هجرت ششصد و پنجاه و شش
روز یکشنبه چهارم از صفر
شد خلیفه سوی هلاکو روان
دولت عباسیان آمد به سر
(رجال و مشاهیر ایران ـ ص۳۴۶)
دکتر ذبیح‌الله صفا بر این باور است که اشعار خواجه مجموعاً به حدود هفتصد بیت بالغ می‌شود که در مجموعه‌ها پراکنده است. خواجه نصیرالدین توسی نیز همانند شاعران بلندمرتبه ادب پارسی در اشعار خویش از آیات قرآن کریم و معارف غنی اسلامی بسیار استفاده نموده است. وی در یکی از رباعیات خویش با الهام از روایتی که در آن رسول اکرم(ص) درباره توحید از پیرزنی می‌پرسند و پیرزن با اشاره به دوک نخ‌ریسی خویش به گرداننده جهان گواهی می‌دهد، چنین سروده است:
هرچند همه هستی خود می‌دانیم
چون کار به ذات می‌رسد حیرانیم
بالجمله به دوک پیرزن می‌مانیم
سررشته به دست ما و ما حیرانیم
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص۱۲۰۴)
آراء خواجه نصیر درباره شعر و زحافات عروضی:
خواجه‌نصیرالدین توسی را می‌توان در شمار پیشگامان و مهمترین نظریه‌پردازان شعر و دارای اثر و ابداع در زمینه زحافات عروضی دانست که تأثیر مطالعات و آرای وی تا عصر حاضر دوام آورده است و از این‌رو مقام وی در نظر سخن شناسان مقامی بس ارجمند و سزاوار تقدیر و تحسین است.
دکتر ذبیح‌الله صفا در این باره می‌نویسد: «از خواجه رسالات فارسی متعددی در مسایل گوناگون دیگر بازمانده است مانند معیار الاشعار در عروض فارسی که از جمله کتب قابل توجه در فن شعر است … و اساس الاقتباس که مفصل‌ترین کتاب منطق به پارسی است و از جمله بهترین کتب در این باب است مقولات شعر یا قاطیغوریاس٫
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۱۲۰۴)
محمدکاظم کاظمی شاعر و محقق معاصر می‌نویسد:«گویا برخلاف ادبا، در نزد حکمای ما خیال نقش‌ مهمتری از وزن و قافیه داشته است، به گونه‌ای که وزن را هم به خاطر خیال‌انگیزی آن مورد نظر قرار می‌داده‌اند.» وی سپس با استفاده از مجموعه مقالات مهدی اخوان ثالث (م ـ امید) به نقل نظریه معروف خواجه نصیر در «اساس‌الاقتباس» می‌پردازد: نظر منطقی، خاص است به تخیل و وزن را از آن جهت اعتبار کند که به وجهی اقتضای تخیل کند، پس شعر در عرف منطقی کلام مخیل است و در عرف متأخران، کلام موزون مقفّی.»
(روزنه ـ ص ۲۴)
در قرن هفتم هجری، در دو گوشه ایران‌، دو اندیشور فرزانه، بی‌هیچگونه ارتباطی با یکدیگر دو کتاب به رشته تحریر درآوردند که دارای تأثیر به سزایی بود، این دو اثر عبارتند از:
۱ـ معیارالاشعار از خواجه‌نصیرالدین توسی
۲ـ المعجم فی معاییر اشعار العجم از شمس قیس رازی
این دو اثر دارای وجوه اشتراک و افتراق است و هر دو در شمار کتاب‌های منبع و مرجع٫
البته در این جا می‌بایست از ابوعلی سینا نیز به عنوان کسی که در این حوزه صاحب نظر و متقدم نیز بوده است نیز یاد کرد.
ذکر این نکته لازم به نظر می‌رسد که خواجه نصیر نظریات خویش را در زمینه شعر و زحافات عروضی، در واقع در دو کتاب «اساس‌الاقتباس» و «معیار الاشعار» بیان کرده و چنان که از مطالعه این آثار برمی‌آید، وی برای نگارش آن به مطالعات وسیعی پرداخته و با استفاده از روش تطبیقی، در بیان مفاهیم به مقایسه‌هایی در دیگر فرهنگ‌‌ها و ملل نیز دست یازیده است، چنانکه در بحث «قافیه» وی چنین به استدلال برخاسته است: «چنین گویند که در اشعار یونانیان قافیه معتبر نبوده است وجشوبی به زبان پارسیان کتابی جمع کرده است مشتمل بر اشعار غیر مقفی و آن را یوبه نامه نام نهاده، پس از این بحث‌‌ها معلوم می‌شود که اعتبار قافیه از فعول ذاتی شعر نیست، بل از لوازم اوست. (معیار الاشعار ـ ص ۲)
دیدگاه‌های خواجه نصیر در خصوص شعر دیدگاه‌هایی نو و جسورانه است که حکایت از احاطه علمی، دانش ادبی و بینش عمیق وی دارد. او نظریات خویش را علمی‌تر و مفصل‌تر مطرح نموده و کیفیات وزنی خاص شعر فارسی را در هریک از افاعیل به طور جداگانه نقل کرده است و دلیل اختصاص آنها را به شعر و عروض فارسی بیان داشته است. در توجیهات خواجه به ابداعات و راه‌حل‌هایی برمی‌خوریم که خاص خود اوست…»
(دانشمند توس ـ ص ۵۹)
ابداعات و راه‌حل‌‌هایی که خواجه در زمینه زحافات عروضی ارائه نموده است بسیار ژرف و گسترده است که نقل تمامی آنها در این مجال میسر نمی‌باشد، لذا جهت اجتناب از اطاله کلام، علاقمندان به این مبحث را ارجاع می‌دهیم به مقاله ارزشمند آقای محمد فشارکی در این زمینه که در صفحه ۵۷ کتاب دانشمند توس (مجموعه مقالات گردهمایی علم و فلسفه در آثار خواجه نصیرالدین توسی ۱۹ ـ ۱۶ اسفند ۱۳۷۵) به چاپ رسیده است.
سیمای خواجه توس در آینه شعر:
خواجه نصیرالدین توسی از چهره‌های برجسته و تابناکی است که فضل و مراتب اخلاص و اخلاق وی در همه دوران‌‌ها مورد ستایش و تمجید اصحاب خود و سخنوران صاحبدل قرار گرفته است و این مهم بی‌شک یکی از نشانه‌های غیرقابل انکار شخصیت‌های بزرگ است که هرکسی را یارای آن نیست که گام در وادی ادبیات نهاده و تحسین سخن‌سرایی را برانگیزد.
درباره خواجه نصیرالدین توسی تاکنون اشعار فراوانی سروده شده است که این اشعار را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد:
۱ـ اشعاری که در زمان حیات خواجه توس سروده شده است و به مدح و مرثیه یا کیفیتی دلالت دارد.
۲ـ اشعاری که درباره موضوعی و یا پیرامون یکی از نزدیکان وی سروده شده و به خواجه نیز اشاره دارد.
۳ـ اشعاری که پس از وی سروده شده و تا روزگار ما تداوم یافته و مضمون آن تکریم مرتبه علمی خواجه است.
در این مجال به ذکر دو سه نمونه‌هایی از مدایح شاعران گرانمایه ادب پارسی در تکریم شخصیت و مقام علمی خواجه توس اکتفا می‌ورزیم.
*نورالدین رصدی:
نصیر ملت و دین، پادشاه کشور فضل
یگانه‌ای که چو او مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو به ذی‌الحجه
به روز هجدهم درگذشت در بغداد
(حبیب‌السیر ـ ج۳ ـ ص۱۰۶)
*ملک‌الشعرا تاج‌الدین بن‌بها‌ء‌الدین جامی (قرن هفتم):
زهی مسندت حکم را مستقر
ره شرع را علم تو راهبر
این بیت، مطلع قصیده‌ای است در مدح خواجه توس که در خلاصه الاشعار تقی‌الدین درج شده است.
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص ۶۶۱)
*لا ادری (قرن هفتم):
… هر بزرگی که بود اندر توس
آمده است از جهانیان برتر
همچو غزالی و نظام‌الملک
همچو فردوسی و ابوجعفر
و ندرین روزگار خواجه نصیر
اعلم عصر و مقتدای بشر
کز افاضل ز مبداء فطرت
تا به اکنون چو او نخاست دگر …
(هزاره شیخ توسی ـ ص ۷۲)
از جمله اشعاری که هدف اصلی در آن موضوعی دیگر و یا در مدح نزدیکان خواجه توس سروده شده و در آن به ایشان اشاره شده است، می‌توان به منظومه
«ده نامه» و یا «منطق العشاق» سروده حکیم اوحدی مراغه‌ای از شاعران قرن هفتم و هشتم هجری اشاره کرد که این منظومه را به درخواست وجیه الدین یوسف بن اصیل الدین بن خواجه نصیر توسی سروده و از وی در این منظومه چنین یاد کرده است:
نصیرالدین توسی را نبیره
که عقل از فطنت اوگشت خیره
(تاریخ ادبیات در ایران ـ ص۸۳۵)
خواجه نصیر و ما (نتیجه)
در عظمت شخصیت نابغه‌ای بزرگ همچون خواجه توس سخن بسیار گفته شده، با این حال چنین به نظر می‌رسد که پس از گذشت سده‌های متمادی از حیات پرفیض وبرکت او بازهم گفتنی‌های بسیاری درباره تلاشهای علمی و ادبی وی وجود دارد. درباره عالم وارسته‌ای چون خواجه نصیر چه می‌توان گفت که در سراسر عمر خویش مراد و محبوب و مورد تکریم عالمان فرهیخته قرار داشته و پس از آن نیز همواره شمع روشنی بخش محفل فرزانگان اندیشور بوده، و هرکس به فراخور حال و بضاعت خویش از خرمن دانش او خوشه‌ای برگرفته است.
خواجه نصیر توسی یکی از شگفت‌ترین شخصیت‌های تاریخ بشریت است که به تمامی علوم و معارف زمان خویش احاطه داشته و آثار گرانبها و راهگشایی را در هر یک از این موارد خلق به یادگار نهاده است که بخشی از این میراث گرانبها حاصل تلاشهای ارزنده او در قلمرو ادبیات است.
جای دریغ بسیار دارد که علیرغم گذشت این همه قرون و اعصار از دورانی که خواجه در آن می‌زیسته، هنوز مقام و مرتبه والای وی در ادبیات و نیز اهمیت آثاری که در این قلمرو خلق و فراهم آورده، چندان که شایسته این مهم است، شناخته نشده و لذا جای آن دارد که اهل پژوهش با اهتمام افزونتری در این باره پرداخته و جلوه‌های نوین دیگری از عظمت شخصیت این چهره نامور را که ناشناخته مانده است آشکار نمایند. همچنین مهیا نمودن جلوه‌های علم و ادب و اخلاق از دیگر نکاتی است که می‌بایست مورد عنایت مسئولان ومتولیان ادب و هنر قرار گیرد. به علاوه توجه ومعرفی آثار ادبی خواجه به جهانیان یکی دیگر از مواردی است که می‌بایست جدی گرفته شود که این امر نقش ارزنده زبان فارسی را به عنوان زبان دوم جهان اسلام و زبان سخنوران بزرگ، پررنگ‌تر خواهد کرد.

نظر شما