شناسهٔ خبر: 21245309 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: گیمفا | لینک خبر

روزی‌روزگاری: همه زرم و بزمست و چرخ و جنگ | نقد و بررسی Gears Of War 3

به دور از تمام نزاع ها و دعواهایی که هرروز دور و برمان بر سر بهتر بودن کدام کنسول رخ می دهد، لذت بردن از یک بازی ویدئویی، بستگی به عوامل بسیار زیادی دارد، درست است که در مواقعی کمپانی ها و ناشران بزرگی در پس بازی های یک کنسول هستند و یا در مقابل، کنسولی دیگر از شبکه بازی های چند نفره بهتری بهره می برد، اما چیزی که برای هر مخاطبی، حکم چکش قاضی برای انتخاب کنسول و بازی مورد علاقه را دارد، بی شک سلیقه خاص خود اوست. چرا که با همه شباهت هایی که میان کنسول های سری اکس باکس و پلی استیشن وجود دارد، تفاوت هایی بزرگ، این دو کنسول و مخاطبانشان را از یکدیگر جدا می کند. اما به نظر می رسد که در پس همه این دعواها و بحث های روزمره که گاهی دیگران را دچار سردرد می کند، این سلیقه فرد است که تصمیم نهایی را شکل می دهد. به همین جهت و به علت وجود سلایق متفاوت است که حتی با وجود بازی های بهتر و یا شبکه های انلاین بهتر، هیچ وقت این جنگ به نفع یک کنسول و یا یک شرکت خاص به پایان نمی رسد و همیشه هستند کسانی که از کنسول مورد علاقه (نقش سلیقه در این کلمه هم مشخص می شود) در مقابل کنسول حریف دفاع کنند و به هر نحوی شده آن را بهتر بدانند. قصد من به هیچ عنوان بهتر دانستن یک کنسول نیست، چرا که هر فرد بنا به دلایلی یک کنسول را بهتر از دیگری دانسته و ان را ترجیح می دهد. و این دلایل دراکثر مواقع، از مواد اولیه ای ساخته شده اند که یا برای طرفداران کنسول مقابل چندان دارای اهمیت نیستند و یا نادیده گرفته می شوند. مقصود از اشاره به جنگ طرفداران کنسول ها، فقط اعلام بی طرفی خودم، قبل از پرداختن به موضوعی است که قصد بیانش را دارم، به خوبی به یاد دارم که در نسل هفتم، برخلاف نسل هشتم، سراغ کنسول مایکروسافت رفتم، و حالا با گذشت مدت زیادی از اتخاذ آن تصمیم شگرفت که سال های زیبایی را برایم رقم زد، می توانم بگویم که دلیل خرید کنسول XBOX 360 حداقل برای من، سری Gears Of War و Halo بوده است. (یک نظر کاملاً شخصی است، چرا که هرفرد دلایل مخصوص به خود را دارد). این دو سری از بازی های اکشن و زیبا، همیشه برای من پر از جذابیت های جدید بوده اند، یک کوه عضلانی و خشن مثل مارکوس فینیکس و یارانش، در هیاهوی دنیایی که درگیر حملات موجوداتی عجیب شده در کنار داستان زیبای سری Halo و شخصیتی شگرفت مثل مسترچیف، مهم ترین دلایلی بودند که سراغ

صاحب‌خبر -
روزی‌روزگاری: همه زرم و بزمست و چرخ و جنگ | نقد و بررسی Gears Of War 3

به دور از تمام نزاع ها و دعواهایی که هرروز دور و برمان بر سر بهتر بودن کدام کنسول رخ می دهد، لذت بردن از یک بازی ویدئویی، بستگی به عوامل بسیار زیادی دارد، درست است که در مواقعی کمپانی ها و ناشران بزرگی در پس بازی های یک کنسول هستند و یا در مقابل، کنسولی دیگر از شبکه بازی های چند نفره بهتری بهره می برد، اما چیزی که برای هر مخاطبی، حکم چکش قاضی برای انتخاب کنسول و بازی مورد علاقه را دارد، بی شک سلیقه خاص خود اوست. چرا که با همه شباهت هایی که میان کنسول های سری اکس باکس و پلی استیشن وجود دارد، تفاوت هایی بزرگ، این دو کنسول و مخاطبانشان را از یکدیگر جدا می کند. اما به نظر می رسد که در پس همه این دعواها و بحث های روزمره که گاهی دیگران را دچار سردرد می کند، این سلیقه فرد است که تصمیم نهایی را شکل می دهد. به همین جهت و به علت وجود سلایق متفاوت است که حتی با وجود بازی های بهتر و یا شبکه های انلاین بهتر، هیچ وقت این جنگ به نفع یک کنسول و یا یک شرکت خاص به پایان نمی رسد و همیشه هستند کسانی که از کنسول مورد علاقه (نقش سلیقه در این کلمه هم مشخص می شود) در مقابل کنسول حریف دفاع کنند و به هر نحوی شده آن را بهتر بدانند. قصد من به هیچ عنوان بهتر دانستن یک کنسول نیست، چرا که هر فرد بنا به دلایلی یک کنسول را بهتر از دیگری دانسته و ان را ترجیح می دهد. و این دلایل دراکثر مواقع، از مواد اولیه ای ساخته شده اند که یا برای طرفداران کنسول مقابل چندان دارای اهمیت نیستند و یا نادیده گرفته می شوند. مقصود از اشاره به جنگ طرفداران کنسول ها، فقط اعلام بی طرفی خودم، قبل از پرداختن به موضوعی است که قصد بیانش را دارم،
به خوبی به یاد دارم که در نسل هفتم، برخلاف نسل هشتم، سراغ کنسول مایکروسافت رفتم، و حالا با گذشت مدت زیادی از اتخاذ آن تصمیم شگرفت که سال های زیبایی را برایم رقم زد، می توانم بگویم که دلیل خرید کنسول XBOX 360 حداقل برای من، سری Gears Of War و Halo بوده است. (یک نظر کاملاً شخصی است، چرا که هرفرد دلایل مخصوص به خود را دارد). این دو سری از بازی های اکشن و زیبا، همیشه برای من پر از جذابیت های جدید بوده اند، یک کوه عضلانی و خشن مثل مارکوس فینیکس و یارانش، در هیاهوی دنیایی که درگیر حملات موجوداتی عجیب شده در کنار داستان زیبای سری Halo و شخصیتی شگرفت مثل مسترچیف، مهم ترین دلایلی بودند که سراغ XBOX 360 رفتم و حتی حلقه سرخ مرگبارش را هم به جان خریدم، دوران نسل هفتم، بی شک بدون وجود عناوین بزرگی مثل سری Gears Of War دچار کمبود می شد، این سری با شماره ابتدایی درخشانش و خلاقیت های بسیاری که داشت، در ابتدا تبدیل به یک شاهکار و سپس تبدیل به عنوانی شد که راه و رسم ساخت یک شوتر سوم شخص استاندارد را به همه می اموخت، درست است که سیستم پناه گیری سری، به طور کامل ساخته و پرداخته سازندگان بازی نبود، اما پیاده سازی این سیستم در کنار دوربین روب شانه بسیار جذاب، فرمولی را شکل داد که حالا اگر در یک بازی سوم شخص نظیرش را نبینیم، ان بازی را ناقص خواهیم دانست. در کنار این موضوع، داستان جذاب و دشمنان دهشتناک سری، طراحی بی بدیل مرحله، گرافیک فوق العاده (اگر از مشکل لباس ها و به طور کلی بافت های نرم در موتور انریل بگذریم) و البته، بخش چند نفره فراموش نشدنی سری، باعث شدند که Gears Of War به سرعت تبدیل به یکی از مهم ترین فرنچایزهای XBOX و حتی دنیای بازی های ویدئویی شود. بیایید رو راست باشیم، این سری بدون شک، دهن هر بازی بازی را آب می اندازد و عطشی عجیب برای تجربه کردنش ایجاد می کند. حس و حال شلیک کردن با یک لنسر (Lancer)، و آن سیستم خشاب گذاریِ (Reloading) بی نظیر سری، اره کردن یک لوکاست (Locust) با اره خفن نصب شده روی لنسرها، فریاد های بلند و خشن مارکوس و در نهایت، دیوانه بازی هایی که تمامی نداشتند، چیزهایی هستند که در هیچ بازی دیگری مشابهشان را نخواهید یافت. (همانطور که بسیاری از بازی های دیگر هم مشابهی ندارند، حتی اگر لارا کرافت به جنگ تن به تن با یک خرس برود)

یک کارماین دیگر ولی اینبار متفاوت…

تجربه کردن هر یک از بازی های سه گانه ابتدایی سری Gears Of War، برای من و بسیاری دیگر، شبیه به یک موهبت بزرگ بود، موهبتی که ما را به ماجرایی عجیب می برد، از منفجر کردن یک قطار تا نابود کردن تنها پناهگاه انسان ها و رسیدن به جست و جو برای سوخت گرفته تا رفتن به شکم یک هیولا و جنگیدن با ملکه لوکاست ها، و این جادویی است که سه گانه Gears Of War در لحظه لحظه گیم پلی و داستان شگفت انگیزش به بدنمان تزریق می کرد. این جادو دقیقاً همان چیزی بود که در اولین لحظه مواجهه با مارکوس و به دست گرفتن لنسر انتظارش را داشتم و باید بگویم، دم اپیک گیمز گرم، همه انتظارات را براورده کرد و حتی در مواقعی، بسیار بیشتر از انتظارات ظاهر شد و توانست عنوانی را خلق کند که برای خداحافظی از نسل هفتم و Xbox 360 کاملاً مناسب باشد. عنوانی که با وجود خاطرات بسیاری که مارکوس و دوستانش برایمان ساخته بودند، توانست مرحمی باشد بر زخم عمیق خداحافظی. البته این خداحافظی کمی بعد با انتشار نسخه judgment لکه دار شد، اما خاطره اش به قدری خوب بود که بتوانیم بازی ناقص People Can fly را فراموش کنیم. سازندگان نسخه سوم، به خوبی می دانستند که این نسخه، باید بهترینِ بهترین ها باشد  بهتر از شماره اول و جذاب تر از شماره دوم، و در انتها به یاد ماندنی تر از همه، طرفداران بازی خاصی را می خواستند که ساختنش، بدون شک تمام توان سازندگان را طلب می کرد و کار ساده ای نبود. و این درست کاری بود که کلیف بی و یارانش موفق به انجامش شدند، ساخت بهترین بهترین ها و به یاد ماندنی ترین نسخه Gears Of War تا به امروز. با نقد و بررسی Gears Of War 3 همراه گیمفا باشید.

یک Campaign شگفت انگیز

متن زیر حاوی مطالبی است که بخشی از داستان بازی را افشا می کند

Gears Of War 3 نقطه پایانی سفر ماکوس فینیکس است، این چیزی بود که قبل از عرضه شدن بازی هم می دانستیم، و این نقطه پایانی، می بایست با کلی جنگ و دعوای عجیب شکل می گرفت. از این جهت، همگی حتی قبل از انتشار بازی هم می دانستیم که بخش داستانی این نسخه، قرار است از دو بازی قبلی شگفت انگیزتر و جذاب تر باشد، و پس از انتشار، Gears Of War 3 درست همینطور بود. این بخش داستانی یک ملغمه پر اشوب و دیوانه کننده است که از قضای روزگار با نظم خاص و شگفت انگیزی شکل گرفته. می دانم جمله قبلی یک پارادوکس است، اما باور کنید Gears Of War 3 دقیقاً همین طور است. پر از اشوب، ترسناک و شگفت انگیز. در این بخش داستانی بی نظیر و تکرار نشدنی، مارکوس و دوستانش به دنبال افشای رازهایی هستند که در دو نسخه قبلی، به شکل یک علامت سوال بزرگ توی سرمان می چرخیدند. در ابتدای بازی، همه چیز طی حمله ناگهانی لمبنت ها، دشمنان جدید انسانیت پس از وقایع نسخه دوم، به ناگه برهم می ریزد و آرامش کشتی نظامی Sovereign تبدیل به مبارزه ای پر اشوب می شود. در این بین، کلنل پرسکات که قصد داشته خبر مهمی را به گوش کاپیتان میشلسون برساند، به شدت زخمی شده و مجبور می شود اطلاعات مهمی را در اختیار مارکوس قرار دهد. در این میان مشخص می شود که پدر مارکوس که مرده فرض می شده، زنده است و در یکی از پایگاه های نظامی COG نگهداری می شود. مارکوس و تیم همیشگی‌اش که اینبار دو مهمان جذاب هم به همراه دارند، راهی سفری می شوند که در نهایت، به نقطه پایانی ماجراهایشان می رسد. آدام فینیکس، پدر مارکوس، در جزیره ای به نام ازورا ساکن است. پایگاهی که برای حفاظت از اشخاصی که برای بشریت اهمیت بسیاری داشته اند طراحی شده است. مارکوس متوجه می شود که به علت وجود دستگاهی خاص، اطراف سیاره ازورا به طور دائم توسط طوفانی بزرگ محافظت می شود و به همین دلیل تنها راه ورود به جزیره استفاده از زیر دریایی است. ماکوس و یارانش به زیردریایی دست پیدا می کنند، اما مشکل دیگری سر راهشان قرار دارد؛ سوخت! تیم COG به شهر مرسی وارد می شوند تا به سوخت دست پیدا کنند و در اینجاست که یکی از جذاب ترین لحظات بازی رخ می دهد. قهرمانان ما متوجه می شوند که انسان ها در حال تبدیل شدن به لمبنت ها هستند.

این دشمن های جدید خیلی خیلی بی اعصاب هستند

ریتم تند داستان تا به این لحظه در کنار احساس خاصی که یک قسمت اخر به مخاطبانش می دهد، باعث می شود که تجربه Gears Of War 3 تا رسیدن به مرسی، هیجانی فراموش نشدنی داشته باشد. اما احساس خاص یک قسمت اخر چیست، در مواقعی که حرف از به پایان رسیدن یک سری به میان می آید. طرفداران بدون هیج شکی به کشته شدن شخصیت های اصلی سری فکر می کنند، در کنار این موضوع، سری Gears Of War به واسطه وضعیت خاص جهانی که روایتش می کنند، همیشه شرایطی را ایجاد می کند که قهرمانانش را در معرض خطر کشته شدن قرار دهد. این دو دلیل دست به دست هم می دهد تا جریان روایت داستان در کنار گیم پلی بازی، تا رسیدن به شهر مرسی پر از استرسی دوست داشتنی باشد. این موارد را به یکی از زیباترین امکانات بازی اضافه کنید. در Gears Of War 3 امکان تجربه تمامی بخش داستانی به صورت Co Op وجود دارد و این امکان حتی از دو بازی قبلی هم بهتر است. در شماره سوم، سازندگان برای هرچه بهتر کردن تجربه همکاری در بخش داستانی، سعی می کنند تا شما و دوستانتان را در مسیرهایی متفاوت قرار دهند، به طور معمول مارکوس و یارانش به دو گروه تقسیم شده و مسیرهای متفاوتی را پیش می گیرند، البته این مسیرهای متفاوت چندان طولانی نیستند، اما دقیقاً همان چیزی هستند که ریتم خاص داستان Gears Of War 3 به آن نیاز داشته است. مسیرهای متفاوت در کنار حس و حال یک شماره پایانی، و ترس از کشته شدن یکی از شخصیت های بازی، استرس حاصله را به مرحله عجیبی می رساند و در مواقعی باعث می شود “همه بدنتان بلرزد”! و فراموش نکنید که با یک Gears Of War طرف هستید. و این یعنی مبارزاتی که نفس را در سینه هایتان حبس خواهند کرد. روایت بازی تا رسیدن به شهر مرسی و وقایعی که در این شهر رخ می دهد، به قدری دلهره اور و تند است که بیشتر از توجه به وقایع داستانی نگران جان همرزمانتان هستید. و این موضوع حتی با وجود اینکه باعث می‌شود داستان را فراموش کنید به بازی ضربه نمی زند، چرا که سازندگان با هوشمندی تمام، تمامی تمرکز اصلی داستان را به بخش های پس از وقایع شهر مرسی معطوف کرده اند. به بیان دیگر، وقایع داستانی قبل از وارد شدن به شهر مرسی، اهمیت چندانی ندارند، چرا که همه چیز فقط و فقط به آماده سازی برای شروع سفر مربوط است. آن هم سفری که رسیدن به مقصدش، به سوالات پاسخ خواهد داد. در حقیقت این کاری است که سازندگان برای افزایش جذابیت گیم پلی در بخش ابتدایی کرده اند و باید بگویم زحمت هایشان به ثمر نشسته، به طور دقیق تر در زمان نگاشتن یک بازی نامه، باید توجه شود که مخاطب زمانی نسبتا طولانی از فصول ابتدایی را به اموختن مکانیک های بازی، کسب تجربه و لذت بردن از گیم پلی محض صرف می کند. به همین دلیل، در این دوره نسبتا طولانی، مخاطب توجه چندانی به داستان ندارد، نویسندگان Gears Of War 3 در کنار توجه به نیازهای مخاطب، استرس و دلهره خاصی را هم به این فصول ابتدایی اضافه کرده اند تا علاوه بر لذت بردن از گیم پلی، مخاطب نگرانی خاصی برای یارانش داشته باشد و این یعنی هوشمندی، چرا که سازندگان به معنای واقعی با یک تیر دو نشان زده اند. بخش ابتدایی همچنین به علت حضور آنیا، یکی از مهمترین شخصیت های سری، به عنوان یکی از یاران اصلی مارکوس و البته یک شخصیت قابل بازی، در کنار ورود شخصیت مونث دیگری به تیم، یعنی سامانتا (سم) ، با معرفی کردن شخصیت هایی جدید، تلاشی هرچند اندک برای پرداخت شخصیت هایی جدید می کند. چرا که شخصیت های دیگر داستان، همگی در شماره های قبلی به خوبی پرداخت شده اند و نیازی نیست در ابتدای بازی، زمان خاصی به ان ها اختصاص داده شود. البته باید توجه داشت که به علت این که  Gears Of War 3 شماره پایانی سه گانه بوده است، هریک از شخصیت ها زمانی مخصوص به خودشان را در طول داستان خواهند داشت.

چشم‌هایش… ببخشید چشمش!!!!

اما پس از وقایع شهر مرسی که منجر به کشته شدن یکی از مهمترین شخصیت های سری می شود، مخاطب دچار شوک شده و توجهی ویژه را به داستان اختصاص می دهد. و درست در همین زمان است که روایت خاص بازی، با حفظ ریتم تند و سریعش، شروع به ارائه اطلاعات می کند و مخاطب را در داستانی جذاب تر نسبت به فصول ابتدایی درگیر می کند. سفر مارکوس و یارانش با کشفی جدید رنگ و بوی دیگری می یابد، ان ها متوجه می شوند که انسان ها در حال تبدیل شدن  به لمبنت ها هستند. و این یعنی رسیدن به هدف و از بین بردن تهدید خطرناک لمبنت ها جدی تر از قبل می شود. وقایع شهرهای مرسی و چار و صحنه های غم انگیزی که در ان ها شاهد هستیم، در کنار از دست دادن یکی از مهمترین شخصیت ها اصلی سری، لحظات احساسی بسیاری را رغم می زنند که متاسفانه به دلایلی مثل کارگردانی نادرست میان پرده ها، و سیر روایی بسیار سریع، نمی توانند آن طور که باید و شاید تاثیر گذار ظاهر شوند. در حقیقت در این نسخه، داستان های انفرادی هر یک از شخصیت ها هم به پایان می رسد، ماجرای جست و جوی دام به دنبال همسرش ماریا به نقطه پایانی می رسد، مارکوس پدرش را پیدا می کند، کول به شهر خودش برمی گردد و ماجرای عاشقانه نه چندان جذاب مارکوس و انیا هم به انتها می رسد. و این یعنی بار احساسی بسیار، یعنی لحظات ناب و دراماتیک، غم و شادی، اشک و لبخند و حس و حالی خاص، با همه این ها اما، سازندگان در خلق لحظات احساسی نابی که سعی در ایجاد کردنشان داشتند، چندان موفق نیستند.

انیمیشن های بازی بسیار بهتر شده اند

مرگ شخصیت های مهم داستان و به پایان رسیدن داستان های درونی و انفرادی شخصیت های مهم سری، قطعاً تاثیر گذار است، به عنوان مثال رسیدن دام به همسرش و یا رسیدن خبر زنده بودن پدر مارکوس، قطعاً لحظه هایی به یاد ماندنی را خلق می کنند، اما در زمانی که چنین اتفاقاتی در مقابل چشمانتان در حال وقوع است، با خود می گویید که ای بابا، این را چقدر بهتر می توانستند بسازند! و این همان دلیلی است که باعث می شود بخش داستانی Gears Of War 3 تبدیل به شاهکار نشود.
داستان بازی ساده و جذاب است و کیفیت خارق العاده ای دارد، در واقع نویسندگان این بازی، کارشان را به نحو احسن به انجام رسانده اند؛ اما اشتباهاتی کوچک، باعث شده که وقایع احساسی داستان، به طور کامل و شایسته از اب در نیایند. با این همه اما، می توان گفت که داستان Gears Of War 3 جذاب و دوست داشتنی است و نقص های کوچکش را می توان بخشید. اما نمی توان فراموش کرد.
پس از وقایع مرسی و چار و ادامه سفر پر ضد و خورد مارکوس و دوستانش، و سپس رسیدن به جزیره ازورا، سوال های بزرگی که در شماره های قبلی ذهن مخاطب را درگیر کرده بود به خوبی پاسخ داده می شوند. ادام فینیکس طبق انتظار نقشی مهم ایفا می کند و به سوالات بسیاری پاسخ می دهد، همچنین دیدار با ملکه لوکاست ها ممکن می شود و در انتها، سوالاتی اخلاقی باقی می مانند که پاسخ دادن به ان ها به مخاطبان واگذار می شود (البته اگر سازندگان شماره چهارم اجازه می دادند.)

در این بخش داستانی، از این چیزهای عجیب زیاد خواهید دید

اما گذشته از داستان، بخش داستانی بازی به علت ریتم تند گیم پلی، و امکان همکاری Co-Op که در هر دو حالت انلاین و اسپیلیت اسکرین ممکن است، جذابیت های مخصوص به خود را دارد و بدون شک، در زمینه گیم پلی، تبدیل به بهترین نسخه سری می شود. درست است که در شماره سوم به دنبال سوخت می گردید و به شهرهایی با اخرین بازمانده های انسانی وارد می شوید، اما در کنار این مراحل به جنگ هیولاهای دریایی، گروهی عظیم از لمبنت ها و دشمنان جدیدی می روید که هر کدامشان، برای ساخت یک بازی مجزا کافی هستند. از دسته های جدید لوکاست ها با توانایی های جدید و ترسناک گرفته تا دشمنانی که پس از کشته شدن منفجر شده و تبدیل به کلونی عظیمی از موجوداتی چندشناک می شوند. تنوع بسیار دشمنان به علت مبارزه همزمان انسان ها با دو گروه مهاجم لوکاست ها و لمبنت ها بسیار زیاد است و همیشه رضایت مخاطبان را جلب می کند. این موضوع در کنار اضافه شدن تعداد بسیاری از سلاح های جدید به بازی مثل سلاح های سرد و آن لباس مکانیکی (Silverback) که کاربرد بسیاری در مراحل ابتدایی دارد، گیم پلی بخش داستانی را تبدیل به یک تجربه شگفت انگیز می کند.گیم پلی در این بخش به معنای واقعی کلمه دیوانه کننده است و لحظاتی را شامل می شود که به راحتی از ذهنتان پاک نخواهد شد، شما روی یک کشتی و در شرایط شناور روی اب به جنگ یک هیولای دریایی خواهید رفت، در شهری متروک و ترسناک با خیل عظیم و ترسناکی از لمبنت ها مواجه خواهید شد و این جنگ انقدر هیجان انگیز و ترسناک است که در میانه راه می فهمید بدون فداکاری راه فراری برایتان نخواهد ماند. و در این میان، دشمنان هستند که همه چیز را متفاوت می کنند، تنوع بسیار دشمنان به لطف طراحی بی نظیر ان ها در کنار گرافیک خوب بازی، باعث خلق دشمنانی می شود که حتی نگاه کردن به ان ها هم شما را به وحشت می اندازد، مبارزه با لوکاست های جدید در یک سوپر مارکت؟ جنگیدن بدون همر او داون با یک موجود غول پیکر؟ و یارانی که باید نگرانشان باشید؟ همه و همه در یک بازی؟ و اینجاست که به عالی بودن بخش داستانی ایمان می اورید، بخش داستانی خاصی که برای درک لذت اصلی و حقیقی آن باید به Co-Op تن دهید. مسئله مهم این است که هوش مصنوعی  Gears Of War 3 بسیار خوب است. به علت امکان همکاری ۴ نفره، همیشه ۳ نفر در طول مراحل در کنارتان خواهند بود و این سه نفر، همیشه و به طور مدام عالی عمل می کنند، دشمنان را از سر راه برمی دارند، شما را احیا می کنند و حتی در مواقعی با کشتن غول اخر باعث از بین رفتن لذت بازی می شوند. این موضوع در مواقعی باعث اسانی بیش از حد بازی می شود که حتی با افزایش درجه سختی هم قابل برطرف کردن نیست. با این حال، تعویض هوش مصنوعی خوب بازی با یک هوش انسانی، کاری می کند که بخش داستانی تبدیل به یک موهبت فراموش نشدنی شود. موهبتی که مجبورتان می کند حتی با گذشت ۶ سال از انتشار بازی، به حالت اسپیلیت اسکرین و تجربه دوباره و دوباره بخش داستانی بازی روی بیاورید!

 

یک Multiplayer شگفت انگیزتر

Horde با امکانات جدید بازگشته و تبدیل به کامل ترین بخش چندنفره سری Gears Of War می شود. ایستادگی در مقابل هجوم موج های پیاپی و قدرتمند دشمنان، با استفاده از استحکامات دفاعی و سپس پناه بردن به سلاح هایی که در دست دارید، حالا حس و حال شگفت انگیز تری دارد، در این نسخه با پول به دست امده از کشتار لوکاست ها می توانید استحکامات دفاعی مختلفی را ایجاد کنید، این امکان فقط و فقط در فاصله میان موج های مختلف فعال می شود و از محدودیت برخوردار است، به همین دلیل، انتخاب استراتژی و استحکامات درست راه رسیدن به پیروزی است،  همچنین سیستم جدید تجربه بازی، به شما اجازه می دهد تا جوایز و مدال های بسیاری را با کسب تجربیات به دست بیاورید، این موضوع وقتی جالب تر می شود که مدال ها و جوایز بخش چندنفره رابطه مستقیمی با اچیومنت های جذاب کنسول XBOX 360 برقرار می کنند، اچیومنت هایی که به شما می گویند چند نفر را به وسیله چه سلاحی کشته اید. این سیستم در کنار نقشه های فراموش نشدنی Gears Of War 3 بخش چندنفره ای را می سازد که بدون شک از بخش داستانی بازی هم بهتر است. نقشه های بازی، گستره عظیمی را شامل می شوند و هر یک، موضوعی جذاب را در خود پنهان کرده اند، به طور دقیق تر در هر کدام از نقشه های بازی، استراتژی مبارزه به واسطه وضعیتی که نقشه برایتان فراعم می کند قابل تغییر است، به عنوان مثال حالت ساده اما جذاب Team Deathmach در نقشه Trenches به یک مبارزه وحشتناک تبدیل می شود، تونل های زیرزمینی این نقشه در کنار طوفان شنی که هر چند دقیقه یکبار تمامی زاویه دیدتان را از میان می برد، چالشی جدید در مقابلتان قرار می دهد، یا نقشه Sandbar که محیطی سبز و زیبا و ساحلی را به تصویر می کشد، در این نقشه، مبارازت به طرز شگفت اوری از دور و به کمک سلاح های تک تیر انداز دنبال می شوند و این در حالی است که منطقه ای خاص در همین نقشه، رفته رفته تبدیل یک منطقه جنگی می شود، در این نقشه جذاب، هر تیم در ابتدا برای به دست اوردن نقاط مناسب برای اشراف به تمامی زمین مبارزه می جنگد و پس از به دست گرفتن مناطق مناسب است که مبارزه اصلی آغاز می شود. تنوع نقشه ها که به عدد ۱۰ می رسد در کنار وجود استراتژی منحصر به فرد در هر نقشه باعث می شود که بخش چند نفره بازی، به شدت متنوع و جذاب باشد، در کنار این موضوع، حالت جدید و دوست داشتنی Beast Mode که در نقطه مقابل horde قرار دارد را هم به بازی اضافه کنید. در این حالت شما در نقش نیروهای مهاجم لوکاست ها باید به استحکامات انسان ها یورش برده و سعی در تصرف ان داشته باشید، این بخش به شما اجازه می دهد که در نقش گونه های جدید لوکاست ها با سلاح های سرد مرگبارشان، به جان نیروهای COG بیفتید و با سلاح های سنگین لوکاست ها هرچه می خواهید ادم بکشید.
بخش چندنفره بازی، به واسطه سلاح های جدید و امکان استفاده ازادانه از ان ها (برخلاف بخش داستانی) تبدیل به دیوانگی محض می شود، دیوانگی محضی که حتی از دیوانگی موجود در بخش داستانی هم فراتر رفته و بازی را تبدیل به دنیایی دیوانه می کند.

بخش Horde با قابلیت های جدید بسیار جذاب تر شده است

گیم پلی همیشه روان و دوست داشتنی سری، در نسخه سوم تکامل یافته و بهتر و بهتر شده است، اضافه شدن سلاح هایی مثل retro lancer و سرنیزه قدرتمندش، باعث می شود نسبت به نسخه های قبلی، بیشتر از پناهگاه ها خارج شده و به جنگ های مستقیم روی بیاورید، در کنار این شاتگان دو لوله جدید بازی با برد بسیار کم و قدرت بسیار زیادش، نبردهای نزدیک را تبدیل به قماری ترسناک می کند که مهارت و شانس را در کنار هم به چالش می کشد. همچنین هوش مصنوعی فوق العاده و عالی بازی، شرایطی را ایجاد می کند که در حالت همکاری گروهی دشمنان به معنای واقعی شما را به چالش بکشند. لوکاست ها درست همانند شما، پناه می گیرند و با بیرون امدن اولین عضو بدن از پشت سنگر اتش سنگینی را روانه خواهند کرد. سرعت بالای گیم پلی سری در این نسخه حتی بیشتر شده و به لطف سلاح های اشاره شده و همچنین سلاح های سرد، به جنگ های تن به تن کشیده شده است. فریاد لوکاست ها و انسان ها در یک میدان نبرد، خشم و ناسزاهایی که مدام روانه می شوند و در نهایت، صدای فوق العاده یک خشاب گذاری بی نقص، هر نبرد چندنفره را تبدیل به یک سمفونی بی انتها و لذت بخش می کند.

این پیروزی بدون کار تیمی و ترکیبی از مهارت و شانس به دست نمی آید

Versus mode بازی که دو گروه از بازی کنان را در قالب دو تیم از لوکاست ها و انسان ها به جان هم می اندازد، درست همانند Horde و Beast Mode جذاب و دوست داشتنی است. در این حالت شما می توانید در همان ۱۰ نقشه به مبارزه بپردازید، این حالت خود زیر مجموعه های بسیاری را شامل می شود، یکی از جذاب ترین امکانات این حالت، ارائه سلاحی خاص و منحصر به فرد در نقاط خاصی از نقشه است. به این ترتیب که در ابتدا و در زمان های مشخصی از هر مبارزه، سلاحی منحصر به فرد و قدرتمند که از قضا رابطه ای مستقیم با استراتژی مربوط به نقشه انتخاب شده دارد، در نقطه ای خاص ظاهر می شود، این سلاح به قدری مناسب نقشه است که می تواند روند یک مبارزه را به طور کامل تغییر دهد، به عنوان مثال سلاح معروف Hammer Of Dawn در نقشه Sandbar که نقاط مرتفع و مشرف بسیاری دارد، شبیه به یک معجزه عمل خواهد کرد. یا سلاح دوست داشتنی One Shot که می تواند با یک گلوله شما را به تکه هایی نامنظم از گوشت تبدیل کند را در نقشه ای مثل Ashes To Ashes تصور کنید! این سلاح های خاص باعث می شوند که کمین کردن در نقشه ها و منتظر شدن برای یک لحظه مناسب تقریبا رنگ ببازد و نبردهای پیاپی و نزدیک و سریع تبدیل به هدف اصلی هر بازی کننده‌ای شود.

Beast Mode شما را در نقش هیولاهای بدصدای سری قرار می دهد! هرچند که ازشان متنفریم ولی کشتن ادم ها هم حس و حالی دارد!!!

سازندگان با سخاوتمندی بسیار، امکان استفاده و لذت بردن از حالت Versus mode را در حالت افلاین و با استفاده از حالت اسپیلیت اسکرین ممکن کرده اند و به این ترتیب، Gears Of War 3 در مواقعی می تواند تبدیل به یک بازی مناسب برای مهمانی های دوستانه هم باشد و جای فیفا و بازی های مبارزه ای را بگیرد! البته اگر یک نمایشگر بزرگ داشته باشید!!!
بخش چندنفره Gears Of War 3 بدون شک بهترین بخش چند نفره در سه گانه اصلی سری است و بدون شک، از بخش داستانی بازی هم بهتر عمل می کند، تنوع بسیار زیاد حالت ها، اهمیت همکاری، ریتم تند و متغیر و هیجان بسیاری زیادی که این بخش به شما منتقل می کند، قطعاً Gears Of War 3 را تبدیل به یک بازی کاملاً ارزشمند و دوست داشتنی می کند.

زیباتر از همیشه

گرافیک بازی به لطف موتور پایه انریل ۳ و توانایی های شگفت انگیزش، نسبت به زمان عرضه، به قدری زیباست که در مواقعی نفستان را حبس می کند. البته اگر به بافت موهای آنیا توجه نکنید!!! نور پردازی منحصر به فرد در کنار تم و رنگ بندی خاص و روشن تر بازی نسبت به نسخه های قبلی، باعث می شود که Gears Of War 3 حس و حال خاصی داشته باشد. حس دلهره و استرس ناشی از داستان و وقایع بازی، در کنار مسئولیت سنگینِ نجات نسل بشر و همچنین رخ دادن بسیاری از اتفاقات بازی در طول ساعات روز ان هم با حضور قدرتمند خورشید (درست برخلاف نسخه قبل) بخش داستانی را منحصر به فرد می کند. اما چیزی که زیبایی های اصلی بازی را به رخ می کشد قطعاً قدرت گرافیکی آن است، نور پردازی بازی در سطح بسیار قدرتمندی قرار دارد و در مواقعی شگفت اور عمل می کند، باریکه های نور که از میان سوراخ های ناشی از گلوله عبور می کنند، بازتاب نور آفتاب از روی یک سطح براق عالی به نظر می رسد.

هروقت نی گل بدهد، خشونت هم از Gears Of War رخت می بندد!!

اما گرافیک هنری بازی چیزی است که نمی توان از ان گذشت، Gears Of War 3 به علت طراحی عالی مراحلش مورد ستایش قرار گرفته است، در همین راستا گرافیک هنری بازی هم به کمک طراحی مراحل و داستان بازی می شتابد، تک تک مکان های طراحی شده در این بازی، هویت مخصوص به خود را دارند، از کشتی بزرگ ابتدای بازی گرفته تا شهر های نیمه مخروبه که تبدیل به پناهگاهی نا امن برای انسان ها شده اند، مرسی و چار، هر دو طراحی منحصر به فرد و شگفت انگیزی دارند که در راستای زنده کردن دنیای بازی و در خدمت داستان هستند. این طرحی های محیطی دقیقاً در چارچوب داستانی بازی قرار دارند و به هیچ عنوان از مرزهای آن تجاوز نمی کنند و این موضوع باعث می شود که دنیای Gears Of War 3 زنده و زنده تر از همیشه به نظر برسد، همچنین تم روشن تر و زیباتر شماره سوم باعث می شود که بازیکنان بیشتر از قبل به این طراحی های خاص و جذاب توجه داشته باشند و از انها لذت ببرند. به طور کلی باید گفت که سطح گرافیکی Gears Of War 3 به قدری خوب و شگفت انگیز است که تجربه ان حتی با گذشت ۶ سال از زمان عرضه هم خسته کننده نیست، گرافیک بازی هنوز هم زیباست و نمی تواند شما را آزار دهد. در کنار این گرافیک، صداگذاری بی نقص بازی و کیفیت عالی صداپیشه ها، به کمک پرداخت شخصیت ها و هیجان انگیز تر کردن نبردها می آید و معجونی بسیار خوش طعم و البته خوش رنگ می سازد.

در نقطه اوج، قبل از سقوط

Gears Of War 3 بدون شک یکی از بهترین شوترهای سوم شخص نسل هفتم است. یک بازی کامل که در بخش گیم پلی، داستان، گرافیک و صداگذاری تقریباً بی نقص ظاهر می شود، بخش تک نفره بازی به لطف داستان خوب و زیبایش، کشش عالی دارد و به کمک گیم پلی بی نظیر سری که در این نسخه کامل تر هم شده، تبدیل به تجربه ای شگفت انگیز می شود، تنها ضعف این بخش، بدون شک عدم استفاده صحیح سازندگان از پتانسیل احساسی بسیار بازی است. پتانسیلی که می توانست لحظات احساسی بازی را تبدیل به به یاد ماندنی ترین ها در دنیای بازی های ویدئویی کند. با این حال اما تجربه بخش داستانی Gears Of War 3 بسیار جذاب و زیباست. در بخش چند نفره اما شماره سوم سری، بدون هیچ ضعفی ظاهر می شود و با وجود بخش انلاین و امکان اسپیلیپ اسکرین می تواند شما را به مدت شش سال سرگرم کند (کاری که با بنده کرده!!!) تا بروید و راضی باشید. سلاح های جدید، نقشه های عالی و دشمنان جذابی که هر کدام می توانند با یک فریاد پشتتان را به لرزه در بیاورند، از مواردی هستند که به خلق گیم پلی جذاب تر نسخه سوم کمک بسیاری کرده اند. اما شاید مهم ترین نکته، پیشرفت کلی بازی نسبت به نسخه های قبلی است، بازی در گیم پلی تفاوت چندانی با دو شماره قبلی ندارد، اما به طرز شگفت اوری خوش دست تر، نرم تر و روان تر شده و با بهبود سیستم پناه گیری، کاری کرده که ریتم مبارزات تند تر و جذاب تر باشد. همچنین سلاح های خاص جدید، از کمین کردن و مبارزات ناجوان مردانه جلوگیری می کنند و نبردها را به مبارزات تن به تن نزدیک می کنند.
Gears Of War 3 بی شک یک شاهکار است، شاهکاری که تجربه کردن آن حتی با گذشت شش سال از زمان عرضه خالی از لطف نیست، اگر به هر دلیلی این بازی را از دست داده اید، وقت را بیشتر از این تلف نکنید، لنسرها را به دست بگیرید!!!

نظر شما