گروه تاریخ رجانیوز: آنچه در پی میآید، قسمت دیگری از تاریخچهی حزب الله است. این سلسله مطالب، ترجمهای است از ترجمهی عربی کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 30 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد؛ که در عین نوشته شدن توسط یک پژوهشگر غربی (که بعضا با مواضع حزب زوایای جدی داشته و گاهی در درک عمق ایدئولوژی اسلامی ناتوان بوده و در برخی موارد نیز تحت تاثیر شایعات ضد مقاومت واقع شده) مجموعا اطلاعات مفید و ذیقیمتی در بارهی تاریخچهی حزب الله ارائه میکند. قسمت چهل و هشتم را میخوانیم:
نفوذ رزمندگان حزبالله تا چند متری مقرهای مقدم صهیونیستها
حزب الله از بمبهایی که با اشعهی مادون قرمز فعال میشدند، در تابستان 1997 در جزین استفاده کرده بود. اما اولین استفاده از بمبهایی که محفظهی مواد منفجرهشان به صورت جدیدِ ضد زره طراحی شده بودند در نیمهی دوم سال 1998 رخ داد، هنگامی که حزب الله تعداد کمینهای مبتنی بر بمبهای کنار جادهای خود را افزایش و کیفیت آنها را نیز تغییر داد که منجر به نتایج بسیار کُشندهای برای دشمن گردید.
در پنجم اکتبر، یک کاروان متشکل از ماشینهای هامفی و نفربرهای زرهی، در کمین دوگانهای با بمبهای کنارجادهای در شهر حاصبیا مورد یورش قرار گرفتند. این انفجار موجب کشته شدن دو نظامی و زخمی شدن شش تن دیگر گردید. رسانههای اسرائیلی در توصیف این بمبها از عبارت «بمبهای توخالی» استفاده کردند که اولین نشانه بود مبنی بر اینکه حزبالله دارد از چیز جدیدی استفاده میکند.
در شانزدهم نوامبر، هفت نفر از نیروهای تیپ گولانی از مرکز مقدمشان (که در نزدیکی مرز و بالای تپهی شیخ عبّاد واقع بود) حرکت کرده و با عبور از عرض جاده، به سمت میدان تیری رفتند که در آن تمرین عادی و مرسوم کار با سلاح جریان داشت. مقر شیخ عبّاد در هر دو طرف جاده واقع شده بود [...204] و به نسبت امن محسوب میشد. قطعا آن هفت نظامی، پیشبینی دردسری را نمیکردند به همین خاطر به جای اینکه از قالب مرسوم گشتیها استفاده و بین افراد فاصله قرار دهند، در کنار هم حرکت میکردند. موقعی که به فاصلهی 32 متری دروازهی ورودی مقر شیخ عبّاد رسیدند، بمب کنارجادهای بزرگی که به کرات فولادی نیز مجهز شده بود در کنارشان منفجر گردید. سه تن از آنان کشته و چهار تنشان زخمیشدند و این، بالاترین میزان تلفات در یک حادثه، از زمان کمین انصاریه (در سال پیش) تا آن زمان محسوب میشد.
حزب الله از صحنهی عملیات فیلمبرداری کرده بودند. فیلم، به بیرون منطقهی اشغالی منتقل و تنها چند ساعت بعد در شبکهی المنار پخش شد؛ حتی پیش از آنکه اسرائیلیها به خانوادههای نظامیان کشته شده خبر [مرگ آنها را] بدهند!
تحقیق و تفحص نظامیای که بعدها صورت گرفت، فاش کرد که واحد گولانی در مرکز شیخ عبّاد، همین راه را در 20 مناسبت پیاپی و بدون تغییر روند روتین، پیموده بودهاند. ظاهرا حزب الله این روش روتین را دیده و طبق آن، کمین گذاشته بود. اینطور گمان میرود که این بمب (که مجهز به سیستم EFP هم نبود) از طریق اشعهی مادون قرمز فعال شده و منفجر شده بود.
اما رزمندگان حزب الله چطور توانسته بودند خود را به مسافت چند متری مرز و آن هم در کنار دروازهی یکی از بزرگترین مراکز مقدم اسرائیل در جنوب لبنان برسانند و بمب کار بگذارند و کسی هم آنها را نبیند؟ سرتیپ ایرز گیرشتاین که عالیرتبهترین فرمانده اسرائیلی در جنوب لبنان بود میگوید: «این مسئله محال نیست، ولی پیچیده است و سطح عالیای از آموزش را میطلبد. چیزی که به نظر میرسد در این مورد وجود داشته است.»
اما این، یک ضربهی شناسی و برای یک بار نبود. در 25 نوامبر، حزب الله حملهاش را با منفجر کردن یک بمب بزرگ کنارجادهای دیگر، تقریبا در همان محلی که 9 روز قبل کمین سابق را در آن انجام داده بود، تکرار کرد. این بار همهی نظامیان اسرائیلی کشته شدند. فردای آن روز هم در انفجار دو بمب کنارجادهای در فاصلهی 350 متری حصار مرزی در بخش غربی منطقهی اشغالی، تعداد دیگری از نظامیان اسرائیلی کشته شدند. این آخری، کمین درجه یکی محسوب میشد: انفجار اول در کنار دو نفربر زرهی صورت گرفته و به آنها آسیب رساند، ولی تلفاتی به دنبال نداشت. اما بمب دوم وقتی منجر شد که یک سری نیرو برای کمک به آن دو نفربر آمده بودند که در نتیجه، دو نظامی کشته شده و چند تن زخمی شدند.
با کشته شدن 7 نظامی تنها در 10 روز، نتانیاهو سفر خود به اروپا را نیمهکاره رها کرد [تا با بازگشت به سرزمینهای اشغالی] به بررسی اوضاع وخیم جنوب لبنان بپردازد. فضا در اسرائیل شدیدا ملتهب شده و احتمال فراوانی برای یک حملهی سریع هوایی و توپخانهای به لبنان به چشم میخورد. تیمور گوگسل به یاد می آورد: «نزدیک بود ارتش اسرائیل، "خوشههای خشم" دیگری راه بیندازد.»
اما اسرائیل به جای یک حملهی برقآسای هوایی و توپخانهای به جنوب لبنان، حملهی هواییای از نوع دیگر به راه انداخت: در طول چندین روز از اوایل ماه دسامبر 1998 [آذر 1377]، هواپیماهای جت اسرائیلی اقدام به پرواز در ارتفاع پایین بر فراز آسمان بیروت و دیگر شهرهای لبنان کرده و دیوار صوتی را بارها به شدت شکستند.
اما این «نشان دادن بر و بازو»ی هوایی تنها باعث عصبانیت لبنانیها شد [نه بیشتر]. لبنانیها که به تحمل سختیهای جنگ عادت کرده بودند این جریان را نشانهای از عجز اسرائیلیها در مقابل حملات حزب الله میشمردند. [در همان روزها] سید حسن نصرالله به طعنه و با صدای بلند اعلام کرد: «تنها راهی که برای مقابله با رزمندگان پاک [حزب الله] پیدا کردهاند این است که به جان بیمارانی که در بیمارستانها و بچههایی که در مدارس هستند ترس بیندازند.»
بمبهای کنارجادهای بلای جان صهیونیستها در اواخر دههی نود میلادی
در اواخر دههی نود، نیمی از تلفات اسرائیلیها در جنوب لبنان به وسطهی بمبهای کنار جادهای به وجود میآمد. مثلا در سال 1998، 60 حملهای که از طریق بمبهای کنارجادهای صورت گرفت موجب کشته شدن 16 نظامی ارتش اسرائیل گردید، در حالیکه طبق ادعای صورت گرفته، اسرائیل در آن سال مجموعا 24 کشته داده بود. [طبق فهرست که نگارنده، خود در آن زمان از اسامی این افراد تهیه کرده بود.]
پس از کمین انصاریه، اسرائیل تلاش کرد به 5 کشور ناظر «توافق آپریل» فشار بیاورد تا استفاده از بمبهای کنارجادهای را نیز [به عنوان بخشی از ممنوعات درج شده در آن توافق] ممنوع اعلام کنند، اما این تلاش به نتیجهای نرسید. حزب الله، یقینا از کارآمدترین سلاح خود دست برنمیداشت.
حالا رانندگی و عبور از جادهها در منطقهای اشغالی، برای فرماندهان ارتش اسرائیل تبدیل شده بود به سوهان روح. آنها مجبور شدند برای در امان ماندن از بمبهای کنارجادهای حزب الله تدابیر متنوعی در پیش بگیرند.
سرهنگ نوعام بن تسفی که در حد فاصل سالهای 1996 تا 2000 فرمانده تیپی در جنوب لبنان بوده به خاطر میآورد: «[در آن برهه] به بسیاری از روستاها و مراکز مقدم ارتش لبنان جنوبی سفر کردم و این، کاری شدیدا خطرناک بود. در ماشینهای ضدگلوله و زرهدار حرکت میکردیم، معمولا مرسدس بنز، چون سرنشینان در طول این سالها و با پیشرفت مخازن انفجاری [حزب الله در کنار جادهها] دیگر امنیت نداشتند. در همهی سفرهایمان، ترس دائما همراهمان بود ... برای خطراتی که محاصرهمان کرده بود، جک ساخته بودیم و تعریف میکردیم!»
تمرینات و آموزشهای نظامی-امنیتی متنوعی نیز [برای نظامیان اسرائیلی حاضر در جنوب لبنان] اجرا شد: از سفر در شب و تغییر برنامههای روتین روزانه گرفته تا دوری کردن از محلهای معروف کمین یا محلهایی که احتمال میرفت در آنجا کمین صورت بگیرد. گشتیهای ارتش اسرائیل و ارتش لبنان جنوبی این را هم یاد گرفتند که در جریان گشتهای پیادهشان در طول روز چطور آمار صخرهای اطراف راهها را تهیه کنند تا بفهمند شبهنگام صخرهی جدیدی به آنها اضافه شده یا خیر!
بولدوزرهای زرهی D-9 اسرائیلی نیز به صورت روزانه و مستمر، تا فاصلهی تقریبا 20 یا 30 متری اطراف جادهها، درختها را از ریشه در آورده، گیاهچهها را کنده و طبقهی بالایی خاک را زیر و رو میکردند تا به این ترتیب هرچیزی که برای پوشش بمبها مناسب بود از بین ببرند یا اگر بمبی در آنجا گار گذاشته شده منفجر کنند.
دوربینهای کنترل از راه دور نیز کار گذاشته شد. علاوه بر آن، دستگاههای شناسایی برد بلند نیز در کنار مراکز مقدم و در طول مسیرهای خاکی و جادهها، و از آن گذشته حتی در درههای با شیب تند نیز نصب شد تا بتوان رد نیروهای حزب الله که قصد نفوذ احتمالی داشتند را زد.
اما نیروهای مقاومت به عینکهای دید در شب مخصوص به خود مجهز بوده و احیانا لباسهای غواصیِ استتار شده از جنس نئوپرن به تن میکردند تا دوربینهای حرارتسنج اسرائیلی نتواند دمای بدن آنها را تشخیص دهد. نیروهای حزب الله برای نفوذ به نزدیکی پایگاههای اسرائیل، لباسهای غواصی به تن کرده و تجهیزات خود را به سینه بسته و شروع میکردند سینهخیز حرکت کرد. در نتیجه دوربینهای حرارتی دید در شب اینطور تشخیص میدادند که این، حرکت حیواناتی است که روی زمین مشغول جابهجایی هستند. [...]
در واخر سال 1999، ارتش اسرائیل مدعی شد که به همراه ارتش لبنان جنوبی موفق شده 90 درصد از بمبهای کنارجادهای کارگذاشته شده در منطقهی اشغالی را کشف و خنثی کند.
سرتیپ عاموس مالکا، رئیس دستگاه اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل، در نوامبر 1998 اعلام کرد: «حزب الله به صورت مستمر تلاش دارد تا قدرت تخریب تجهیزاتش را بهبود بخشیده و افزایش دهد. هم از طرف آنها و هم در زمینهی تدابیر متقابل ما، شاهد بهبود مستمر هستیم. یک رقابت تکنولوژیک و رقابتی در زمینهی میزان هوش هر کدام از دو طرف در جریان است.» [معاریو، 25 نوامبر 1998، 4 آذر 1377]
تهدیدی که بمبهای کنار جادهای ایجاد کرده بود، در اوایل سال 1999 نیروهای مسلح اسرائیل را وا داشت تا آموزشهای بیشتری برای نیروهای ارتش لبنان جنوبی فراهم کنند تا آنان بتوانند جای نظامیان اسرائیلی را که داخل مراکز حفاظتشده قرار داشتند، در مراکز مقدمی که در خطوط درگیری قرار داشت و در معرض خطر بود پر کنند. بنابراین عجیب نبود که حزب الله نیروهای ارتش لبنان جنوبی را مسخره کرده و آنها را «کیسه شنهای اسرائیل» بنامد.
بمبهای کنار جاده نظامیان اسرائیلی را مجبور کرده بود بدون اجازه، گشتهای طولانی، خصوصا در منطقهی اشغالی داشته باشند چون در زمان تغییر شیفت، دچار خطر میشدند [و لذا با هماهنگی بین خود، ترجیح میدادند هر کس شیفتهای طولانیتری داخل منطقه باشد تا تعداد تغییر شیفتها کمتر شود]. بعضی اوقات سربازها را، حتی شبها، با بالگرد به داخل منطقهی اشغالی برده و از آنجا خارج میکردند. در برخی موارد هم سربازها با ونهای کوچک غیرنظامی جابهجا میشدند [تا حزب الله متوجه نشود آنها نظامی هستند و به آنها حمله نکند].
ادامه دارد ...
مترجم: وحید خضاب
[مطالب مندرج در این سلسله مطالب لزوما مورد تأیید رجانیوز و مترجم نیست و تنها به جهت حفظ امانت به صورت کامل نقل شده است. خصوصا مطالب مرتبط با نیروهای ایرانی و یا سران مقاومت، نیازمند تأیید از سوی مراجع ذی صلاح است.]
قسمتهای قبل:
نظر شما