شناسهٔ خبر: 20695920 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: مشرق | لینک خبر

برشی از تاریخ/۲۶۷

وقتی محسن رضایی قرارداد ترکمنچای امضا کرد

در ۶۳/۷/۱ به دستور امام، واحد اطلاعات را از سپاه جدا کردیم و به قول معروف‌، آش را با جاش تحویل دوستان جدید دادیم. تنها کاری که شد این بود که روی تابلوی سپاه نوشتند: «وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران»

صاحب‌خبر -

سرویس تاریخ مشرق- محسن رضایی قبل از فرماندهی سپاه، دو سال سابقه ریاست بر واحد اطلاعات این نهاد را بر عهده داشته است و هنگامی که فرماندهی سپاه را بر عهده می‌گیرد و قرار می‌شود وزارت اطلاعات تشکیل شود و تمامی نهادهای اطلاعاتی ادغام شوند، به صورت کامل اطلاعات سپاه را تحویل وزارت اطلاعات می‌دهد. در بخشی از خاطرات رضایی در این باره آمده است:

از اواخر سال ۱۳۶۲، نغمه‌هایی شروع شد که اطلاعات باید از عملیات جدا شود. بحث‌هایی شد و جلساتی گذاشتند. آن موقع، جناب آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس و مقام معظم رهبری(رئیس جمهور) از طرف امام مسئول پیگیری موضوع شدند. دو سه جلسه با من گذاشتند. از طرف دیگر، برخوردهای دادستانی تهران جناب آقای لاجوردی با بچه‌های اطلاعات در کشور تشدید شد. چندتا موضوع را طرح کردند که اولاً مسئول اطلاعات کشور باید مجتهد باشد؛ یک روحانی مجتهد باشد. بعد عده‌ای می‌گفتند اصلاً نباید در سپاه اطلاعات باشد، در حالی که(در آن زمان) اطلاعات سپاه در اوج قرار داشت. یک مرتبه فضاسازی‌هایی شد. تا اینکه در ۱۳۶۳/۷/۱ ما به دستور امام، واحد اطلاعات را از سپاه جدا کردیم و به قول معروف‌، آش را با جاش تحویل دوستان جدید دادیم. تنها کاری که شد این بود که روی تابلوی سپاه نوشتند: «وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران» ولی ۹۵ درصد تشکیلات و آدم‌ها و سازمان‌ها و حتی محل‌ها را تحویل دادیم.

یکی از دوستان، آقای هدایت لطفیان، در کردستان گفت:

آقا محسن قرارداد ترکمانچای امضا کرده. درست هم می‌گفت، چون قرارداد ترکمانچای در داخل جمهوری اسلامی بین نهادهای جمهوری اسلامی نوشته شد. من نگران این بودم که اگر اطلاعات را میان سپاه و وزارت دو قسمت کنیم، مثل همان بچه‌ای است که دو نیمه می‌َشود؛ دو نیمی که هیچ توانایی‌ای نخواهد داشت. لذا من تردید نکردم و کل واحد اطلاعات را دادم و اطلاعات سپاه را نصف نکردیم. من فرمانده سپاه بودم و به بچه‌ها هم در جنگ نیاز داشتم. امام هم از طریق احمد آقا به من پیام دادند که شما بچه‌ها را اجبار نکنید که به وزارت بروند.

من در ابتدا این تصمیم را گرفتم بودم که همه‌ی بچه‌ها بروند، اما تعداد زیادی از دوستان سر و صدایشان بلند شد و به امام شکایت کردند که آقای رضایی ما را به زور به وزارت می فرستد. ما نمی‌خواهیم به وزارت برویم. فکر من این بود که واحد اطلاعات را که روی آن زحمت کشیده بودیم، نصف نکنیم، چون اگر نصف می‌شد، دو نیمه‌ی ضعیف به وجود می‌آمد که نمی‌توانستند به حیاتشان ادامه دهند. من تمام اماکن اطلاعات را که کلی هم خرج آنها کرده بودیم با تمام بچه‌های خوب اطلاعات که از بهترین و نزدیک‌ترین دوستان من در سپاه بودند تحویل جناب آقای ری‌شهری دادم. [۱]

نظر شما