شناسهٔ خبر: 20473319 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

یادداشت/ دانیل سلمیجر

اعتیاد ما به توسعه باعث قربانی شدن طبیعت و فقرا شده است/ مدرنیته در از بین بردن بی‌عدالتی‌ها، شکست خورد

در این لحظات پایانی مدرنیته، ما بیشتر از همیشه شاهد عریانی تمام و کمال خشونت‌های ناشی از اعتیادهای ترقی‌خواهانه‌مان هستیم. به این معنا که با ایده‌های ترقی‌خواهانه و توسعه‌طلبانه‌مان دائما در حال خشونت ورزیدن هستیم.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزاری فارس؛ زندگی انسانی سراسر خطا و اشتباه است. اما غالبا بر امکان خطای اشخاص تاکید می شود و در این میان برخی این موضوع را نادیده می گیرند که همان قدر که امکان خطای فردی وجود دارد، اشخاص به صورت دسته جمعی و گروهی نیز می توانند خطا کنند.

«دانیل سلمیجر»، استاد دانشگاه سیدنی است. وی در دانشگاه سیدنی دو برنامه برای فارغ التحصیلان با هدف یکپارچگی بیشتر بین علم و عمل در زمینه ی حقوق بشر بنیان نهاده است. تحقیقات و کارهای وی بیشتر بر سیاست ها، حمایت ها و تحقیقات در زمینه ی حقوق بشر متمرکز شده است. علاوه بر این یادداشت های او در مجلات متعددی هم چون الجزیره و .... انتشار یافته اند. سلمیجر در یادداشتی با عنوانA nation apologises for wrongdoing: is that a category mistake? به بررسی این موضوع می پردازد که آیا اشتباه گروهی هم رخ می دهد؟ سلمیجر در این مقاله کم و کیف خطای گروهی را بررسی می کند و در نهایت امپریالیسم و استعمار را ملزم به عذرخواهی از سایر ملل می داند چرا که در جریان مدرنیته بسیاری از تنوعات زیستی و فرهنگی نابود شده اند.

آنچه در ادامه می آید ترجمه این مقاله توسط ساجده مقدمی است که در خبرگزاری فارس منتشر می شود.

 

راه رفتن با خرده سنگ در کفش

ازدوران کودکی آموخته ایم که کارهای ما می تواند موجب خسارت شود. در زندگی شخصی مان، به خوبی فهمیده ایم؛ سلامت، تمامیت و کمال در روابط شخصی شکننده و آسیب پذیر است. اگر در جریان ارتباط بین افراد به کسی ضرری برسد؛ چنین رابطه ای مثل این است که فردی با خرده سنگ های در کفشش مجبور به پیاده روی باشد و دائم سکندری بخورد و به زمین بیافتد. حتی اگر بعد از آسیب دیدن رابطه، وضعیت عادی و آرامی بشود. بازهم باید کسی که به رابطه صدمه زده، مسئولیت صدمات وارده را بپذیرد و عذرخواهی کند.

 

آیا ملت‌ها بابت خطایشان باید عذرخواهی کنند؟

حال تصور کنید ملتی و یا جامعه ای کار خطایی را به صورت دسته جمعی انجام داده باشند؛ آیا چنین ملتی باید به خاطر خطایشان عذرخواهی کنند؟ و آیا عذرخواهی آنها بهبودی در شرایط ایجاد خواهد کرد؟

قدرت تغییردهنده و متحول کننده عذرخواهی، خواه فردی یا جمعی در میزان توانایی مان برای تغییر هویت و اداره مجدد زمان نهفته است. زمانی که عذرخواهی می کنیم؛ دو هویت متضاد را برای خود فرض می کنیم: اقرار می کنیم که کارخطایی را مرتکب شده ایم اما در همان زمان هویت جدیدی را ار خودمان نشان می دهیم. هویت فردی که اشتباهات گذشته اش را محکوم می کند و در آینده آنها را تکرار نخواهد کرد. در یک حرکت دوگانه مشابه دیگر، زمانی که عذرخواهی می کنیم در واقع به گذشته حرکت می کنیم؛ اما این بدان معنا نیست که آینده در زمان گذشته متوقف می شود و به جلو حرکت نمی کند.  در این صورت اگر بخواهیم آینده هم چنان کیفیتی هیجان انگیز و جدید برایمان داشته باشد و امکانات و احتمالات جدیدی را پیش روی ما بگشاید نیاز داریم که در گذشته‌مان بگردیم و اشتباهات و ویرانی های ناشی از آن را ابتدا پیدا کنیم و سپس در صدد جبران آنها بربیاییم. ما باید به خاطر نقش‌مان در تخریب و ویرانی گذشته عذرخواهی کنیم.

 

عذرخواهی زبانی کفایت نمی‌کند

کلمات به تنهایی کافی نیستند. برای موثر واقع شدن یک عذرخواهی، باید از فرد خطاکار تأسف و پشیمانی معتبر و قابل اعتمادی ببینیم. در واقع باید عمل را نیز چاشنی عذرخواهی بکند تا جبران مافات کرده باشد؛ علاوه بر این باید قول دهد که دیگر کار خطایش را تکرار نکند. به بیان دیگر، عمل گفتار در حالی که لازم و ضروری است باید با عمل دست ها و قلب و ذهن نیز همراه شود. در واقع بیان به تنهایی کفایت نمی کند. با این وجود هم چنان که موسی بن میمون در حدود 800 سال پیش به شاگردان خود یاد می داد: توبه اگر تنها از میان لب ها خارج شود و انسان خطاکار به اشتباه خود اقرار کند و راهکارهای ذهنی خود برای حل و فصل ان را بیان کند؛ می تواند کارکرد متحولانه و انقلابی در درون فرد داشته باشد.

سازمان ملل متحد ایده موسی بن میمون را اقتباس کرد و گفت: توبه دگرگون کننده چند بعدی است و معذرت خواهی را نیز دربرمی گیرد. قوانین سازمان ملل نیز درباره جبران نقض حقوق بشر با اشتباهات فاحش مانند نقض حقوق بشر توسط دولت ها بر مواردی هم چون غرامت، تضمین عدم تکرار اشتباه و عذرخواهی اصرار دارند.

برای بسیاری از منتقدان، این حرکت که جای عذرخواهی را از افراد به جماعات تغییر دهیم؛ بیانگر همان چیزی است که فلاسفه خطای گروهی می نامند. از نظر فلاسفه چنین کاری مثل این است که ویژگی و خاصیتی را به امری اختصاص دهیم در حالی که از لحاظ منطقی توانایی حمل چنین خواصی را ندارد. با وجود همه اینها، ملت ها همان مردم نیستند. حسرت و اندوه بر درونیات انسان، عمق عاطفی و  ظرفیت احساسی انسانی دلالت دارند که از نظر منتقدان به اشتباه به ملت ها نسبت داده می شود. علاوه بر این، برخی منتقدان سیاسی مخالفت  می کنند و بر این عقیده اند که سرزنش مردمی که ملت معاصر را تشکیل می دهند برای خطاهایی که گروهی مرتکب آن شده اند و بعد از آن ملتی را شکل داده اند؛ ناعادلانه است.

این استدلالات، ماهیت خطاها با مقیاس بزرگ و ماهیت هویت ملی را نادیده می گیرد. زمانی که جوامع در زمینه مسائلی هم چون نژادپرستی، خشونت علیه زنان و یا خشونت های مذهبی با یکدیگر تبانی می کنند؛ در واقع یک زیرساخت اجتماعی اجتناب ناپذیری وجود دارد که به عاملان فردی اجازه و تایید ضمنی می دهد. هر چند که شاید تعدادی از افراد مستقیما در انجام کاری خطا دست داشته باشند؛ اماکارخطا تایید و تصویب ماهیت خود را به جامعه القا می کند. اعمال کوچک دنیوی با سهل انگاری و توجیه، شرایطی را ایجاد می کنند که خشونت علیه مردمان به شکلی ماهرانه مجاز و مورد تایید شمرده می شود و مردم افرادی بی ارزش و فاقد شخصیت قلمداد می شوند که خشونت علیه آنان مجاز است.

 

نمی توان غرور ملی را به ارث برد اما شرم ملی را نه!

در خصوص این ایراد که ما نمی توانیم افراد را به خاطر اشتباهات اجداد آنها سرزنش کنیم؛ چنین استدلالی سوء تفاهمی را در ماهیت ملی یا هویت یک ملت افشا می کند. همراه با امتیازاتی که ما از پیشینیان مان به ارث می بریم؛ تعهدات مدنی نیز به ما می رسند. در واقع ادعاهای غرور ملی از شرم ملی امتناع نمی کند به این معنا که در واقعیت ادعاهای ما در زمینه ی غرور ملی مانع از آن نمی شود که برخی کارهای شرم آورمان در طول تاریخ را رد کنیم. در ضمن چنین کاری غیر اخلاقی نیز هست.

تعیین مرز دقیق بین ابعاد مختلف کارهای خطا: عمل خطا و اجازه به عمل خطا می تواند به روشن شدن انواع کارهای جبرانی  کمک کند. در صورتی که افراد مستقیم یا غیر مستقیم کار خطا را انجام نداده اند؛ ناعادلانه و نادرست است که جرم را به اشخاص نسبت دهیم. اما می توان آنها را در ایجاد شرایطی مقصر دانست که بستر را برای مجرمان در انجام اعمال مجرمانه شان فراهم می کند. در این میان فهم درجات مختلف مسئولیت پذیری  به افراد در جستجوی حقیقت کمک می کند تا انواع متفاوت اعمال جبرانی در مقابل اعمال مجرمانه را تشخیص دهند.

 

امپریالیسم با تخریب مردمان بومی، ثروتمند شد

ملل و کشورهای مختلف، پیچیدگی های هویتی خود را به طور خاص به رسمیت نشناخته اند. امپریالیسم و استعمار، ثروت غیرقابل تصوری را ایجاد کرده و خود را متعهد به ایجاد ملت هایی بزرگ کرده است اما در همان زمان دانش بومی و مردم بومی را ویران کرده است. انقلاب سبز سطوح غیر قابل انتظاری از تولید و کاهش فقر را ممکن ساخته است. اما تنوع های بزرگ زیستی و فرهنگی خسارات جبران ناپذیری وارد ساخته است. فراموشی و عادت پاک شدن همه چیز در طولانی مدت، مردم را تشویق می کند تا چشمانشان را از چنین خسارات ناخواسته ای برگردانند اما انجام این کار به طور فزاینده ای پرهزینه می شود.

در این لحظات پایانی مدرنیته، ما بیشتر از همیشه شاهد عریانی تمام و کمال خشونت های ناشی از اعتیادهای ترقی‌خواهانه‌مان هستیم. به این معنا که با ایده های ترقی خواهانه و توسعه طلبانه‌مان دائما در حال خشونت ورزیدن هستیم. در جامعه شیفته و فریفته ی عظمت آینده، مردم برای قربانی کردن دنیای انسانیت و حتی فراتر از ان آماده اند و در این میان برخی وعده ی رساندن و شاید رستگار شدن ما در چنان آینده ای را می دهند. مصداق بارز این موضوع را می توان در دیدگاه تنگ نظرانه نسبت به پناهجویان و مهاجران و عدم تمایل به اصلاح سبک زندگی دید؛ تا جایی که این سبک زندگی سبب انقراض انبوهی از توده های دیگر می شود.

 

ما مانند شاگرد جادوگری هستیم که فرمول اصلی ابطال سحر را در اختیار ندارد

اگر اندکی درنگ کنیم و احتمال وقوع آینده ای عظیم و شگرف را بررسی کنیم؛کاری ارزشمند کرده ایم. این وعده و وعیدها در مورد آینده ای شگرف بیشتر از مکتبی رمانتیک ریشه گرفته؛ مکتبی که آینده را مملو از رویاهای ایده آل گذشته می داند. اما واقعیت این است که گذشته برای بسیاری آنچنان شاعرانه و رمانتیک نبوده است. هم چنان که ما از جان گذشته و مصمم منتظر وزش بادهای توسعه و ترقی هستیم، بادهایی که ما را از زندگی کنونی مان از جا کنند؛ آینده به احتمال زیاد در حالی که اشباع از نابرابری هاست و در کشف معرفت راستین و حقیقی، ازبین بردن بی عدالتی ها و رنجش ها شکست خواهد خورد؛ به راه خود ادامه خواهد داد. به عنوان مثال هانا آرنت در سال 1958 نوشت: ما مانند شاگرد جادوگری هستیم که فرمول اصلی ابطال سحر را در اختیار ندارد.

ترجمه: ساجده مقدمی

انتهای پیام/

نظر شما