شناسهٔ خبر: 20473163 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

یادداشت کارگردان «صبح یه روز لعنتی»

وحشت از خندیدن و نگران از گریستن/ وقتی خوشبختی بی‌معنا می‌شود

حسن باستانی کارگردان نمایش «صبح یه روز لعنتی» در یادداشتی از انگیزه نگارش و کارگردانی این اثر نمایشی سخن گفت.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار مهر، حسن باستانی نویسنده و کارگردان «صبح یه روز لعنتی» در آستانه آغاز اجرای این اثر نمایشی یادداشتی درباره نمایش نوشته است. «صبح یه روز لعنتی» درامی طنز، اعتراضی و ضد جنگ با موضوع تصرف سرزمین ملت‌ها و تقسیم بندی‌های مرزی بین کشورها و نزاع بر سر حق مالکیت یک توالت است.

نمایش «صبح یه روز لعنتی» به کارگردانی حسن باستانی و بازی رویا افشار، لیلا برخورداری و مارال فرجاد از سوم مرداد در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود.

در این یادداشت می خوانید:

«سوژه این نمایش شش سال پیش پس از گفتگو با یک فیلمساز خارجی جوان و دیدن فیلم کوتاهی از او به ذهنم رسید. «پدربزرگ مارکا» ساخته‌ گوژ تادئوسیان. ظاهرا واقعه‌ در جایی از این کره‌ خاکی اتفاق افتاده، اما تفاوتی هم نمی‌کند که این یک داستان واقعی نباشد زیرا واقعیت تلخ و دردناک این است که دهه‌ها و شاید  قرن‌هاست از این دست وقایع و حتی بدتر از آن، هر روزه در جهان ما در همسایگی ما و در برابر چشمان ما به وقوع می پیوندد و چقدر تلخ و ناگوار. در این میان مردمان مرزنشین بیشترین آسیب را دیده و زندگی آنان تا مرز سقوط و تباهی و حتی نابودی کامل پیش رفته و به ندرت می‌توان نجات یافتگانی از این هجوم ضد انسانی سراغ گرفت. آیا این جهانیست که ما در پی ساختن آن بودیم؟ جهانی سراسر وحشت و نفرت؛ جهانی که در آن جنگ بی مرز و بی‌پایان پیش می‌تازد!

این واقعیت دردناکیست که بشر هر روزه با آن درگیر است. این هراس تا جایی پیش می‌رود که دیگر نمی‌توان از جام خوشبختی نوشید زیرا هنگامی که خالی شود درد و رنج زیادی را باید تحمل کرد!

در این جهانِ جنگ ساخته، آنچه نمی‌توان انتظارش را داشت زایش و دوباره رستن است زیرا همه چیز محکوم به نابودیست حتی طبیعت، احساسات انسانی و نیازهای طبیعی او. در جهانی این گونه است که ناهنجاری‌های حاصل از جنگ همه مردم را تحت تأثیر قرار داده و خوشبختی معنای خود را از دست می دهد.

در چنین جهانی، جنگ بدترین ترسی را که می‌تواند وجود داشته باشد به وجود می‌آورد، ترس آوردن بچه به این دنیا!...

هرچند همه جا گفتم پنج سال است که این نمایشنامه را نوشته‌ام و چهار سال است که می‌خواهم آن را اجرا کنم اما واقعیت این است که این نمایش هر روزه در سراسر جهان در حال اجرا شدن است و نوشتن این نمایشنامه هرگز تمام نخواهد شد.

این اثر ماحاصل تلاش سخت بازیگران و عوامل خوب گروه است.

رویا افشار که از او بسیار می آموزیم. لیلا برخورداری، مارال فرجاد، حمیدرضا فلاحی و پژمان عبدی که به کلمات بی جان روی صحنه، جان دادند.

با دوست هنرمندی برای بازی و کار موسیقی گپ زدیم و او با توانایی بالای خود در زدن ساز و خواندن ترانه ما را غافلگیر کرد. احمد صمیمی عزیز. 

بارها در مراحل پیش تولید ناامیدی به سراغم آمد و اگر سامان پورسلیمانی به عنوان دستیار و برنامه ریز کنارم نبود، شاید امروز این اجرا به ثمر نمی‌رسید و مژگان حسینی عزیز که تلاش سخت او از دید گروه پنهان نیست.

وقتی قرار است با دوستانی همکاری کنی که دل برای تئاتر و رفاقت می سوزانند خستگی و فرسودگی راهش را گم می کند. میثم نویریان طراح صحنه و دستیارانش، نیلوفرفاطمی و محمد علیزاده.

و خداوند گفت روشنایی بشود و روشنایی شد و جهان از نور پر شد. رضا خضرایی سخت کوش و مهربان طراح نور صحنه ما. سال هاست که می شناسمش، لبخندش نور است.

اگر همسر هنرمندی داشته باشی که تو را، سلیقه ها و افکارت را بشناسد و با تو همفکر و همسو باشد با اطمینان خاطر می توانی بخشی از کار را به او بسپاری. فرنوش فرجندی طراح لباس، پوستر و بروشور. واقعا دست مریزاد.

صحنه چقدر حرف برای گفتن دارد و چقدر مقدس است. نیلوفر فاطمی عزیز مدیریت این صحنه را با دلشادی پذیرفت. 

مدیر روابط‌عمومی امیر پارسیان‌مهر عزیز که با همه مشغله‌ فراوانش دعوت ما را به همکاری پذیرفت.

شاید این گروه هرگز گرد هم نمی‌آمد و این نمایش فرصتی برای به صحنه رفتن نمی‌یافت اگر همدلی و همراهی پیمان شریعتی عزیز نبود و به پای اجرای این اثر نمی ایستاد. 

سپاس از همه‌ شما.»

نظر شما