شناسهٔ خبر: 20115096 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: رجا | لینک خبر

آروین فرشی نعیم

روشنفکری دینی؛ به مثابه سوفسطاگری مدرن

صاحب‌خبر -
روشنفکری دینی ؛ به مثابه سوفسطاگری مدرن 
 
روشنفکری دینی که امروزه در جامعه مورد بحث است , دچار ابتذال گردیده است . البته بحث و سخن راندن در اثبات ابتذال روشنفکری دینی وجوه  و ادله مختلفی دارد که بحث و استدلال در حیطه ی همه ی آن ها هدف این یادداشت نیست اما بد نیست به یکی از وجوه ابتذال روشنفکری دینی در عصر حاضر در این مقال اشاره نماییم . 
 
یک از وجوه ابتذال روشنفکری دینی سوفسطائی گری است . همان سوفسطائی گری  مذمومی که به عنوان یکی از نقاط تاریک تاریخ فلسفه موجب تقبیح دانشمندان علوم عقلی از مکاتب و نحله های فکری مختلف آن گردیده است ؛ اما امروزه شاهد بازگشت همان تفکر البته در لباس جدید و مدرنی  با نام روشنفکری دینی هستیم . 
 
سخن در مورد سوفیست ها بسیار است اما اگر بخواهیم عقائد نحله های فکری مختلف آن را اجمالا اشاره و تقسیم بندی نماییم باید به نکات ذیل اشاره کنیم : 
 
1-اساسا حقیقتی وجود ندارد.
2-حقیقت وجود دارد اما قابل شناخت و برداشت نیست.
3-حقیقت وجود دارد . برای عده ای هم قابل شناخت است لکن قابل انتقال نیست.
4-گونه ای  دیگر از این پندار می گوید: واقعیّت ثابت است ولی فهم ما از واقعیّت ثابت نیست؛ بلکه هر کسی واقع را متناسب با ادوات ادراکی خود می فهمد یا تفاوت شرائط اشخاص، موجب تفاوت فهم آنها می شود. پس ما هیچگاه نمی توانیم به یک فهم واحد جهان شمول از یک مطلب برسیم.
 
در این رابطه ابن حزم اندلسی  گفته است : سوفسطائیان سه صنف‌اند : صنفی همه حقایق را نفی کرده‌اند، و صنفی در آنها شک کرده‌اند و صنفی گفته‌اند که آنها در نزد کسی که حق پنداشت حق است و کسی که باطل انگاشت باطل است. 
 
در طول تاریخ فلسفه , بسیاری از حکما این مشی را  سوفسطاگری و قائلین آن را سوفیست نامیده اند . البته برخی از این طیف ها برای گریز از این اسم، خود را نسبی گرا می خواندند.
 
همان طور که اشاره شد , امروزه روشنفکری دینی را باید , سوفسطاگری مدرن دانست چرا که برخی از مبانی فکری نحله های مختلف سوفیست ها عینا و برخی دیگر به طور نسبی در مبانی و اصول روشنفکری دینی تکرار گشته است . به عنوان مثال می توان  نوع نگاه به «حقیقت» , «نسبیت گرایی» , «شکاکیت» , «صدور حکم مبتنی بر حقیقت» را برخی از ده ها مسئله ی مشترک میان سوفسطائی گری و روشنفکری دینی در دنیای امروز , برشمرد.
 
یکی از مصادیق عینی ارتباط تنگاتنگ میان روشنفکری دینی و سوفسطاگری مسئله " هرمنوتیک " است . امروزه هرمنوتیک به عنوان ابزاری بسیار مهم و بنیادین برای  چگونگی فهم و تفاهم و برداشت از متون و نصوص مختلف دینی و غیر دینی در روشنفکری دینی کاربرد اساسی دارد و از اصول و مبانی آن به شمار می رود. به همین جهت خالی از وجه نخواهد بود تا از این گذرگاه , اجمالا به مسئله هرمنوتیک بپردازیم : 
 
هرمنوتیک:
 
از آنجا که انسان به عنوان حیوانی ناطق پا به عرصه ی وجود گذاشت ؛ از ابتدای خلقت خویش با مسئله ی فهم و تفاهم روبرو بوده است و باز از آنجا که این مسئله ی فهم و تفاهم لازمه ی حیات بشر و هم لازمه ی تکامل روحانی او می باشد از دوران ابتدای خلقت خویش , امر بر او مشتبه گردید که برای مسئله فهمیدن نیاز به ابزار دارد. او ابتدا استفاده از شکل و سپس  جعل آواها و کلمات بر اشیاء و صفات را برگزید و گام به گام توانست تکلم را مهم ترین ابزار تفاهم قرار دهد اما پیشرفت بشریت در طی زمان او را ناگزیر ساخت تا ابزارهای جدیدی برای انتقال معانی ، مفاهیم و کلمات ابداع نماید. 
 
انتاج این احساس نیاز این بار در قالب جعل علائم بر کلمات خودنمایی نمود و در پی آن کتابت ابداع گردید.حال بشر توانست مفاهیم خود را از طریق تکلم ارائه کند یا آنرا از طریق کتابت منتقل نماید.
 
ازآنجا که فهم در اصول بنیادین زندگی بشر نقش اساسی ایفا می کند ، ابزار تفاهم یعنی تکلم و کتابت از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. لذا در طول تاریخ بررسی های فراوانی توسط اندیشمندان، چه در موضوع فهمیدن و چه در ابزار انتقال آن انجام گردیده است. یکی از تلاش هایی که در این زمینه انجام گرفته است موضوع "هرمنوتیک" می باشد.  در این زمینه اگوست ولف می گوید هرمنوتیک علم به قواعدی است که در کشف اندیشه ی مولف و گوینده به کار می رود و یا شلایر ماخر آنرا به مثابه روشی جهت جلوگیری از خطر بدفهمی یا سوء فهم معرفی می کند.
 
پل ریکو که یکی از برجسته ترین نمایندگان هرمنوتیک معاصر است آنرا نظریه ی عمل فهم در جریان روابطش با تغییر متون تعریف کرده است که یعنی هرمنوتیک را دانشی می داند که به شیوه ی فهم و مکانیزم تفسیر متون می پردازد.
 
اما حقیقت آن است که در تعریف هرمنوتیک باید آنرا به دو گونه معنا کنیم :
 
1_هرمنوتیک به معنای عام  :مجموعه قواعدی که انسان را به منظور و هدف گوینده یا مولف نزدیک می گرداند. این نوع تعریف که اتفاقا در تعریف برخی دانشمندان غربی متقدم هم دیده می شود، نه تنها اشکالی ندارد بلکه مطلوب است . در واقع اشاره به قواعدی دارد که بتوان منظور و مقصود گوینده و یا نویسنده را به طور دقیق و صحیح کشف نمود . البته لازم به ذکر است حتی در این نوع تعریف هم مسائل بنیادین چون نوع نگاه به حقیقیت و یا قائل بودن و یا نبودن به نسبیت گرایی و یا ارائه ی روش ها و اصولی واحد برای کشف حقیقت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است . باید ذکر نماییم  هرگز نباید منشا این گونه تلاش ها را در طرح مسئله ی هرمنوتیک توسط دانشمندان غربی بدانیم بلکه , عرف عقلا به طور عام و طبیعی از طرفی ؛ و دانشمندان اسلامی به طور خاص  از طرف دیگر از ابتدا به روش های فهم صحیح و دقیق ، دقت نظر داشته و آنها را همواره اعمال می نموده اند . به عنوان مثال می توان توجه به کشف معانی لغات باتوجه به معنای زمان صدور لغت ، توجه به سبب نزول آیات و یا سبب ورود حدیث در روایات ، توجه به سیاق و فضای کلی سور قرآن و یا احادیث معصومان (ع) و ده ها مسئله ی مشابه در فقه برای استنباط احکام و یا در علوم قرآن و حدیث برای فهم و تفسیر دقیق مضامین آن ها و سایر علوم اسلامی اشاره نمود. اما نکته ی مهم این جاست که هرمنوتیک صرفا در این معنا دوام نیاورد و به معنایی دیگری بدل گردید تا دست مایه و ابزار خوبی برای توجیه تفسیر به رای ها و قرائت های جدید و دلخواه از احکام الهی و دین گردد. 
 
2_هرمنوتیک به معنای  خاص :  نحله ی تفسیری و تفهیمی خاص با رویکردی نسبیت گرا که کلام و متون را با توجه به مبانی و اصولی که ارائه می نماید تفهیم ، تفاهم و تفسیر می کند . بسیاری از دانشمندان به این نوع تعریف و روش فهم و از همه مهم تر مبانی و اصولی که برای آن ارائه کرده اند ، نقد های جدی وارد نموده اند و این روش را منجر به شکاکیت ، قرائت های مختلف و تفسیر به رای ، نسبیت گرایی ، کثرت گرایی و ... دانسته اند.
 
باید توجه داشت لازمه ی قدم زدن در گذرگاه هر علم مطالعه و بررسی مبانی و اصول آن علم می باشد. یکی از مسائلی که باید قبل از ورود به مسئله ی هرمنوتیک مورد بررسی قرار داد یکسری مباحث بنیادینی چون بحث و بررسی پیرامون اصل "حقیقت" می باشد. آنچه که واضح و مبرهن است این است که هرمنوتیک با مسئله ی  نسبیت گرایی نه تنها ارتباط وسیع دارد بلکه باید نسبیت گرایی را از مبانی اصلی هرمنوتیک به معنای خاص دانست. نسبیت گرایی اعتقادی به وجود حقیقت مطلق نداشته و می گوید حقیقت نسبی است . همانطور که گذشت ، در بررسی تاریخ فلسفه به گروهی به نام سوفسطائیان برخورد می کنیم که مسئله ی نسبیت گرایی را باید زاییده ی تفکرات آن گروه و جزئی از اصلی ترین اعتقادات آن ها دانست که صد البته "تشکیک" نتیجه ی اعتقاد به آن خواهد بود. چون هرمنوتیک نسبیت گرایی را جزء مبانی خویش می داند تفسیر ها و بررسی های هرمنوتیکی معمولا منتج به حقیقتی واحد نمی شود چرا که هر شخصی از دیدگاه خود و با پیشفرض های خاصی که حاصل از روش ها و اصول مبتنی بر هرمنوتیک است ،  به بررسی گفتار و متون می پردازد و نتایج  و قرائت های گوناگون و در بسیاری از موارد ناصحیح را که نتیجه ی روش هرمنوتیکی بوده است ، با مبنای نسبیت گرایی خود توجیه می کند.
 
پس از مطرح شدن هرمنوتیک دانشمندان انتقادات فراوانی را به آن وارد داشته اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم :
 
1-امکان قرائت های مختلف و عدم وجود معیار جهت تشخیص برتری یک تفسیر بر تفسیر دیگر 
 
2- اعتبار بخشیدن به تمامی فرق انحرافی؛ چرا که رویکرد هرمنوتیکی و در اصل نسبیت گرایی کاملا باب ادعای برتری تفسیری بر تفسیر دیگر را بدون ارائه ی معیار و دلیل قطعی باز گذاشته است.
 
3_اعتبار بخشیدن به تفسیر به رای و برداشت آزاد از گفتار و متون 
 
4_ نسبی گرایی در تفسیر های دینی
 
5_عدم دسترسی به فهم صحیح و عینی متون دینی در حالیکه این موضوع با صفت هدایت کنندگی الهی و حکمت او نقض غرضی را می سازد که به تعبیر فلاسفه نقض غرض بر حکیم مطلق محال است.
 
یکی از مبانی جریان روشنفکری دینی ، امروزه  هرمنوتیک است و همانطور که اشاره شد هرمنوتیک رویکرد نسبیت گرا داشته و قائلین آن معمولا از شکاکیت بی بهره نیستند.باتوجه به نکات فوق دور از ذهن نخواهد بود که چگونه مدعیان روشنفکری دینی بر خلاف نصوص قرآن و خبر قطعی از سنت نظریه می دهند و برخلاف مسلمات عقیدتی و گاه عقل ، حکم می کنند و دست آخر به راحتی آن را با نام  استنباط هرمنوتیکی توجیه می کنند.
 
-ارتباط و دور باطل :
 
اگر به چهار مولفه ی  روشنفکری دینی ، هرمنوتیک ، نسبیت گرایی و سوفسطائی گری و ارتباط بین آن ها بنگریم به راحتی مدعای این مقال را ثابت شده می بینیم . آن چه که مسلم است این است که هرمنوتیک به عنوان ابزار مهم روشنفکری دینی ؛ ابزاری نسبی گراست و از طرف دیگر و جدای از هرمنوتیک نسبیت گرایی جزئی از مبانی و اصول اصلی روشنفکری دینی در جامعه ی امروز محسوب می شود . از طرف دیگر نسبیت گرایی دقیقا زاییده ی تفکر سوفسطائیان و جزء مبانی و اصول فکری آنان تلقی می گردد . 
 
باید در عجب بود از کسانی که سوفسطائیان را نکوهش می کنند و از منتقدین دیدگاه آنان اند اما امروز سنگ روشنفکری دینی را به سینه می زنند درحالیکه روشنفکری دینی متمسک به هرمنوتیک و هرمنوتیک زاییده ی نسبیت گرایی و نسبیت گرایی زاییده ی مکتب سوفسطائیان است و این همان دایره ای است که مدعیان روشنفکری دور خورده ی آن اند.
 
در واقع دوری که بین روشنفکری دینی ، نسبیت گرایی و سوفسطاگری و ارتباط بین آن ها وجود دارد ؛ دقیقا ثابت می نماید ؛ روشنفکری دینی همان سوفسطاگری مذموم موجود در تاریخ فلسفه است که برای جلب توجه ها و افکار و جلوگیری از موضع گیری در قبال آن ، لباسی نو بر تن کرده است .
  
 

نظر شما