شناسهٔ خبر: 19587857 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: هفته‌نامه ۹ دی | لینک خبر

یادداشت اول

طعمِ شیرینِ «رأیِ نامشروع» در کامِ تکنوکرات‌ها!

صاحب‌خبر - 1-حسن روحانی در تبلیغاتِ انتخاباتِ ریاست‌جمهوری، سنگِ تمام گذاشت و هر آنچه که در دلِ خویش از ما پنهان نگاه داشته بود، آشکار کرد. و این، «خودِ» حسن روحانی بود، نه «دیگریِ» انتخاباتی و موقتی. او «خود»ش را به ما نشان داد و لایه‌های درونیِ شخصیتش را بازگو کرد. او به طورِ کامل، در موضعِ یک اپوزیسیون نسبت به انقلاب فرورفت و از چنین منظری با هوادارانِ خود سخن گفت؛ او به هر آنچه که ارزش خوانده می‌شد، تاخت و کمترین ملاحظه‌ای نکرد. اینها همه، از برایِ «کسبِ رأی» بود؛ او خواهانِ ماندن در «قدرت» بود و باید «به هر قیمتی» و «از هر مسیری»، آن را به دست می‌آورد. در منطقِ تکنوکرات‌ها، «هدف، وسیله را توجیه می‌کند»؛ پس باید حضورِ خود را در قدرت، تداوم بخشید، حتّی اگر لازم آید که از اصول و بنیان‌های انقلاب و شخصِ امام خمینی- رضوان‌الله علیه - عبور شود و «خطوطِ قرمز» و «حریمِ انقلاب»، نادیده گرفته شود. حسن روحانی در این مدّت، به گونه‌ای سخن گفت که گویا در دورۀ پیش از او، انقلاب با همگان سرِ جنگ داشت و مردم را به اسارت گرفته بود و آنها را از حقوق و آزادی‌های‌شان محروم کرده بود، و این، او بود که وضع را دگرگون ساخت و به مردم، «آرامش» و «امید» و «نشاط» و «آزادی» اعطا کرد. این همه «دروغ» و «سیاه‌نمایی» از شخصی که اکنون رئیس‌جمهور است، جای شگفتی دارد؛ چراکه دست‌کم شایسته بود که وی، اعتبارِ حضورِ کنونیِ خود را در عالی‌ترین جایگاه اجراییِ انقلاب نفروشد و انقلاب و ارزش‌های آنها را در نظر دیگران، تحقیر و تخریب نکند. هنگامی که در عالَمِ سیاست‌ورزیِ نیروهای اعتدال‌گرا، «ماکیاولیسم» و «نیرنگ‌بازی» و «خدعه‌گری»، جایگزین «اخلاق» و «عدالت» و «منطق» شود، بیش از این نباید انتظار داشت. خاصیّتِ ذاتیِ تکنوکرات‌ها این است که به همه چیز، «نگاه ابزاری» دارند و و جز به «منفعت» و «قدرت» و «لذّتِ» خود نمی‌اندیشند. بر این اساس، اگر اقتضای موقعیت، ستودنِ ارزش‌ها باشد، گوی سبقت را از همگان می‌رُبایند و خود را انسانی «ارزش‌مدار» و «مُخلص» و «الهی» وانمود می‌کنند، و اگر اقتضای موقعیت حُکم کند که موضعِ «اپوزیسیونی» و «لیبرالی» برگیرند، چنین می‌کنند و حتی از جان لاک هم لیبرال‌تر می‌شوند. 2- آنچه گفته شد، تخیّلاتِ نگارندۀ این سطور نیست، بلکه واقعیت‌های تلخی است که در عمل و رفتارِ حسن روحانی و نیروهای تکنوکرات، به روشنی دیده شده است؛ در مقطعی که هیجان و تبِ انقلابی‌گری بالاست، او خواهانِ اعدامِ نیروهای سیاسیِ معارض در نماز جمعه می‌شود، و یا ارتش را به بهانۀ حضورِ تعدادی نفوذی در آن، تخطئه و تضعیف می‌کند، و یا در واقعۀ هجده تیر در سال هفتادو‌هشت، معارضان و براندازان را به شدّت تهدید می‌نماید؛ اما اکنون در سال نود‌و‌شش، ورق برمی‌گردد و آن حسن روحانی، به حسن روحانیِ دیگری تبدیل می‌شود که که به تعبیرِ خودش، «عاقل» و «معتدل» و «میانه‌رو» و «منطقی» است و خواهانِ اجرای حقوقِ شهروندی و آزادی مخالفان و جوانان و عدم‌تنگ‌نظری و سخت‌گیری می‌شود. اینها از چه حکایت دارد به جز «تذبذب» و «سیّالیّت» و «نوسان» و «چرخش» او؟! حسن روحانیِ دیروز کجا و حسن روحانیِ امروز کجا؟! چگونه ممکن است یک چهرۀ سیاسی و امنیتی، تا این اندازه «دگرگون» شود و «گذشته»‌اش را به فراموشی بسپارد؟! مردم چگونه می‌توانند این تغییراتِ فکری و ایدئولوژیک را فهم و هضم کنند؟! 3- مگر حُکمِ «معافیتِ مالیاتیِ آستانِ قدسِ رضوی» را شخصِ امام خمینی - رضوان‌الله علیه - صادر نکرده است؟! مگر «اعدامِ جمعی از منافقان» به دستور و تأکید شخصِ ایشان نبوده است؟! مگر ایشان نفرمود که «تحریم برای ما، فرصت است، چراکه موجب می‌گردد جوانان به خود آمده و ذهن و اندیشه‌اشان را به کار اندازند»؟! مگر ایشان بارها و بارها تصریح نکردند که «امریکا، شیطانِ بزرگ است» و «نباید با او به مذاکره نشست»؟! مگر ایشان مکرّر و حتی در وصیت‌نامه‌اش نگفتند «آزادی به سبکِ غربی، نسل ِجوان را ویران می‌کند و تمام آزادی‌ها باید محدود به حدودِ اسلامی باشند»؟! و ... . برای من به عنوانِ یک جوانِ نسلِ سومی، محرز و قطعی است که حسن روحانی، از قلمرو تفکّرِ امام خمینی - رضوان‌الله علیه - خارج گردید و به اقتضای موقعیتِ کنونی و فضای عمومی، به «ایدئولوژیِ لیبرالیستی» متمایل شده است، اما به هر دلیلی، از تصریح به آن اجتناب می‌ورزد. برای گفته‌های ساختارشکنانۀ او در دورۀ انتخابات، هیچ توجیه و توضیحِ دیگری نمی‌توان یافت. و ناگفته پیداست که چنین کسی که نه تقیّد به «اخلاقِ اسلامی» دارد، و نه متعهد به «اصول فکریِ انقلاب» است، از صلاحیّتِ قرار گرفتن در جایگاه والای ریاست‌جمهوری برخوردار نیست. هویّتِ «انقلاب» و مسیرِ اصیلش، آن است که امام خمینی - رضوان‌الله علیه – گفته است، یا این که حسن روحانی می‌گوید؟! این دو با یکدیگر، قابلِ جمع نیستند، بلکه آشکارا، متعارض هستند؛ پس چه باید کرد و چگونه باید این «تناقض‌ها و تضادهای درونی» را حلّ کرد؟! تناقض‌ها و تضادهای درونی، چنانچه ادامه یابند، هر نظامِ سیاسی - چه دینی و چه سکولار - را فرومی‌پاشند؛ چراکه نظامِ سیاسی را نمی‌توان در «دو جهتِ متناقض» به حرکت درآورد! این کشمکش و چالشِ درونی، تنها بازدارنده نیست، بلکه «بنیان‌برافکن» و «براندازنده» است. 4- من و امثالِ من، هیچ‌گونه مدخلیّتی در ساختِ جامعه و نظام در طولِ چهار دهۀ گذشته نداشته‌ایم، بلکه در یک موقعیتِ از پیش ساخته و مُحاط و مسلّط قرار گرفته‌ایم. این کسانی همچون اکبر هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی بوده‌اند که هیچ‌گاه، از کار برکنار نبوده‌‌اند و همواره مدیریت‌های گوناگون و متعدّد را در اختیار خود داشته‌اند (و به این واسطه، میدان را برای حضور و فعالیّتِ جوانانی چون من، تنگ و مسدود کرده‌اند). بنابراین، «گذشته»، هر چه که باشد، بخشِ بزرگ و عمده‌ای از مسئولیتش به عهدۀ هم‌اینان است و آنان باید پاسخگوی مردم و به خصوص جوانان باشند که چه کردند و انقلاب امام خمینی - رضوان‌الله علیه - را به کدام سو کشاندند؟! قرار گرفتن در موضعِ اپوزیسیون، اگر هم شایسته باشد - که البته نیست - درخورِ جوانانی چون من است که حاشیه‌نشین و نظاره‌گر بوده‌اند، نه آنان که چهل سال است که حلقه‌های بستۀ مدیریتی تشکیل داده‌اند و قدرت را رها نمی‌کنند. باید به ایشان گفت: آقای حسن روحانی! در «مقابلِ» من بنشین، نه در «کنار»م، چراکه تو باید «پاسخگو» باشی، نه اینکه «پرسش‌های مرا» به نفعِ رقابتِ انتخاباتیِ خود، «مصادره به مطلوب» کنی و در فضای احساس‌مدار و منطق‌گریز و تعصّب‌آلودِ هوادارنت، آنها را فریاد بزنی! به راستی، حُکم آنچه در «گذشته» کردی، چیست؟!

نظر شما