شناسهٔ خبر: 19089299 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

معاد جسمانی در قرآن و عهدین - بخش اول

معاد جسمانی در قرآن کریم

سخن گفتن اعضا و جمادات، حشر حیوانات، عینیّت بدن اُخروی با بدن دنیوی، سرنوشت جسمانی بشر از موارد اختلاف معاد جسمانی در قرآن و عهدین است.موارد اشتراک قرآن و کتب عهدین نیز متعدّد است.

صاحب‌خبر -

 

چکیده

اعتقاد به معاد و بازگشت انسان، فطری و همزاد با خلقت بشربوده است و در طول تاریخ، زندگی و فعّالیّت انسان را تحت تأثیر خود قرار داده است. ادیان آسمانی نیز این اعتقاد بشر را تأیید و تأکید کرده‌اند. امّا این بازگشت با چه کیفیّتی در مقوله معاد جسمانی قرار می‌گیرد که در آموزه‌های ادیان سه‌گانه به صُوَر گوناگونی تبیین شده است. کیفیّت معاد و بازگشت انسان در ادیان آسمانی اسلام، مسیحیّت و یهود به‌صورت جسمانی عنصری و ترابی می‌باشد. نحوه تبیین معاد جسمانی در آیات قرآن کریم و فقرات کتاب مقدّس، در مواردی مشابه و در مواردی با هم تفاوت دارد.

تأکید بر بدنی بودن رستاخیز و عود همان بدن از خاک، از شاخصه‌های معاد جسمانی در آیات قرآن کریم و عبارات کتاب مقدّس است. گستردگی و شمول این آموزه در آیات قرآن کریم و عبارات کتاب مقدّس با تفاوت‌هایی همراه است. سخن گفتن اعضا و جمادات، حشر حیوانات، عینیّت بدن اُخروی با بدن دنیوی، سرنوشت جسمانی بشر از موارد اختلاف معاد جسمانی در قرآن و عهدین است.موارد اشتراک قرآن و کتب عهدین نیز متعدّد است.

کلیدواژگان

معاد جسمانی؛ قرآن؛ کتاب مقدّس

عقیده به زندگی پس از مرگ، ریشه در فطرت انسان دارد و مرتبط با خلقت بشر است. با بررسی زندگی بشریّت در طول تاریخ می‌توان دریافت که اعتقاد به معاد بسیاری از فعّالیّت‌های بشر را تحت‌الشّعاع خود قرار داده است. امّا بعد از مرگ انسان، روح به حیات خود ادامه می‌دهد. اینکه بعد از مرگ، انسان دوباره جسم خود را بازمی‌یابد و زندگی نوینی را آغاز می‌کند، در نگاه اوّل بعید به نظر می‌رسد. با دقّت در آموزه‌های ادیان آسمانی و نیز ادلّه دیگر، این استبعاد از بین می‌رود و بازگشت جسمانی انسان آشکار می‌‌شود.

در این نوشتار سعی شده است به این سؤال پاسخ داده شود که آیات قرآن کریم و عبارات کتاب مقدّس، در باب معاد جسمانی چه دیدگاهی دارند و موارد تأیید و تبیین معاد جسمانی در این کتب درباره کدام است؟ این امر سبب شناخت موارد ضعف و قوّت و نیز نقاط افتراق و اشتراک این آموزه در میان ادیان آسمانی می‌‌شود که علاوه بر اینکه راه برای تحقیقات علمی بعدی هموار می‌‌شود، کامل‌تر بودن کتاب آسمانی قرآن کریم ملموس‌تر خواهد شد.

اگرچه در برخی کتب و در خلال مباحث معاد به‌صورت ضمنی در کتب کلامی و تفسیری بیان‌شده است، امّا تاکنون تحقیق تطبیقی در مبحث معاد جسمانی بین آیات قرآن کریم و عبارات کتاب مقدّس در محافل علمی صورت نگرفته است.

1ـ واژه‌شناسی

معاد جسمانی متشکّل از دو کلمه «معاد» و «جسمانی» است. «معاد» واژه‌ای عربی و اسم است از ریشه «ع و د» بر وزن «مَفعَل» که به معنای بازگشتن و زمان بازگشت و گاهی به مکان بازگشت گفته می‌‌شود. (ر.ک؛ راغب اصفهانی، بی‌تا: 594). «جسم» نیز واژه‌ای عربی است و در لغت به معنای مرکَب و مؤلَّف (منضم‌شده و جمع‌شده با چیزی) است که ابعاد یا جهات دارد (شرح المصطلحات الکلامیّه، 1415ق.: 96). امّا «جسمانی» واژه‌ای فارسی است و به معنای «هر چیز که به جسم منسوب بُوَد، مقابل روحانی» (عمید، 1360: 374).

طبق تعریف اکثر متکلّمین، معاد جسمانی همان «بازگشت روح به حیوان، بعد از مرگش می‌باشد که خداوند عین بدن معدوم را اعاده می کند و آنگاه روح را به ‌سوی آن برگرداند» (شرح المصطلحات الکلامیّه، 1415ق.:332).

نکته‌ای که در بازگشت جسمانی مطرح است، این است که هدف در این‌گونه از رستاخیز، مبعوث شدن بدن و رسیدن جسم به لذّات جسمانی است. البتّه منظور از معاد جسمانی این نیست که تنها جسم در جهان دیگر بازگشت می‌کند، بلکه هدف این است که روح و جسم با هم مبعوث می‌‌شود؛ یعنی بازگشت روح مسلّم است و سخن در بازگشت جسم است.

ترکیب «معاد جسمانی» در قرآن کریم وجود ندارد و لفظ «معاد» فقط یک ‌بار در آیه 85 سوره قصص آمده است و به معنای لغوی «بازگشت و رجوع» است: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ: آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [= زادگاهت ] بازمى گرداند! (القصص/ 85).

معنای اصطلاحی معاد در قرآن کریم، طبق اقوال مختلف مفسّرین در معانی گوناگونی، مانند بهشت و جنّت (ر.ک؛ طبری، 1412ق.، ج20: 80)، مقام محمود (ر.ک؛ بیضاوی، 1418ق.، ج 4: 187)، رجعت (ر.ک؛ عروسی حویزی، 1415ق.، ج 4: 144)، جهان آخرت (ر.ک؛ بحرانی، 1416ق.، ج 1: 91)، مسجدالحرام (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 65)، شهر مکّه (ر.ک؛ طوسی، بی‌تا، ج 2: 361)، مرگ، بیت‌المقدّس و هر امر محبوبی که دلخواه آن جناب باشد (ر.ک؛ آلوسی، 1415ق.، ج 15: 347) تفسیر و تبیین شده است که این معنای آخری با همه اقوال قبلی و یا بیشتر آنها منطبق می‌‌شود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 87).

در کتاب مقدّس، کلمه معاد جسمانی وجود ندارد، امّا لفظ معاد در دو مورد قابل ‌مشاهده است که اشاره به رستاخیز انسان دارد.

الف) «عیسی ایشان را گفت: هرآینه به شما می‌گویم ـ شما که مرا متابعت نموده‌ایدـ در معاد وقتی ‌که پسر انسان بر کرسی جلال خود نشیند، شما نیز به دوازده کرسی نشسته، بر دوازده سبط اسرائیل داوری خواهید نمود» (عهد جدید، متّی 19: 28).

ب) «می‌باید آسمان او را پذیرد تا زمان معادِ همه ‌چیز که خدا از بدوِ عالم به زبان جمیع انبیای مقدّس خود، از آن اِخبار نمود» (همان، اعمال رسولان 3: 21).

2ـ معاد جسمانی در قرآن کریم

2ـ1) قائلان به معاد جسمانی

قائلان به معاد جسمانی، بسیاری از بزرگان فلسفه، عارفان بزرگ و گروهی از متکلّمان هستند که بر جسمانی و روحانی بودن معاد پافشاری دارند. خود این دسته دو دیدگاه دارند:

«برخی جسم در آن جهان را از نوع جسم مثالی دانسته و برخی دیگر به عنصری بودن آن جسم رأی داده‌اند» (صدرای شیرازی، 1354: 374ـ375).

2ـ2) دلایل معاد جسمانی

دلایل معاد جسمانی به دو دسته عمده عقلی و نقلی قابل تقسیم است.

2ـ2ـ1) دلایل عقلی

در زمینه دلایل عقلی معاد جسمانی از سوی فلاسفه و متکلّمین احتجاجات فراوانی موجود است. برخی از حکما معاد جسمانی را با بدن مثالی جایز می‌دانند. بعضی دیگر مانند شیخ احمد احسایی معاد جسمانی را با بدن هورقلیا جایز می‌دانند. امّا در معاد جسمانی مثلیّت کافی نیست، چون مثل این بدن، عبادت یا معصیت نکرده تا مثل او محشور شود و به ثواب و عقاب برسد. اعتقاد معاد جسمانی این است که همین بدن عنصری ترابی به عینه معاد دارد. امّا برخی از حکما تصوّر کرده‌اند که معاد جسمانی، محال است. چون لازمه آن، اعاده معدوم است. در پاسخ این عدّه، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد.

جواب اوّل اینکه اصلاً انسان با مردن معدوم نمی‌‌شود که اعاده شود. چون انسان مرکّب از روح و جسم است، زمانی که می‌میرد، روح باقی می‌ماند و فانی نمی‌‌شود. مرحوم طیّب در این زمینه می‌نویسد: «انسان به مردن معدوم نخواهد شد، امّا روح انسانی چون مجرّد است، باقی می‌باشد و زوال و فنا ندارد و امّا بدن هم موادّ آن باقی بوده، تغییرات تنها در صورت است؛ مثلاً صورت انسانی را رها می‌کند و صورت خاکی یا نباتی یا غیر اینها به خود می‌گیرد و در قیامت، همین مواد در مرتبه صورت انسانی به آنها افاضه شده، روح به آن تعلّق می‌گیرد» (طیّب، 1378: 634).

جواب دوم اینکه در تحقّق معاد، وجود «اتّحاد در مادّه» و «شباهت دو بدن در خصوصیّات» برای معاد جسمانی کفایت می‌کند. مرحوم مجلسی در این باره می‌نویسد: «امّا حتّی بنا بر قول به اعاده معدوم نیز معاد جسمانی محال نیست. چون در تحقّق معاد، وحدت مادّه کفایت می‌کند. خصوصاً اگر در صفات و عوارض شبیه با معدوم باشد، به‌طوری‌که اگر آن را ببینی، اذعان کنی که این، همان جسم معدوم است: بحیث لَو رأیتَهُ لَقُلتَ أَنَّهُ فُلاَنٌ» (مجلسی، 1403ق.، ج 7: 51).

پاسخ سوم در قائل شدن به تحقّق شرایط اعاده است؛ زیرا در قول به اعاده، امتناع و اجتماع دو نقیض وجود ندارد تا محال لازم آید: «ملاک در امتناع عود، آن است که اجتماع یا ارتفاع دو نقیض پیش آید، ولی در محشور شدن بدن به‌ هیچ ‌وجه اجتماع یا ارتفاع دو نقیض لازم نمی‌آید» (سبحانی، 1383: 205).

2ـ2ـ2) دلایل نقلی

دلایل نقلی قرآن کریم و روایات ائمّه معصومین(ع) است. اگرچه لفظ معاد جسمانی در قرآن کریم نیامده است، لیکن دلالت آیات فراوانی از قرآن کریم بر رستاخیز جسمانی آشکار است.

2ـ3) آیات معاد جسمانی در قرآن کریم

محتوای این‌گونه آیات بر تحقّق معاد جسمانی و روحانی است. حجم این آیات فراوان است و می‌توان گفت اکثریّت آیات معاد در قرآن کریم به این بخش مربوط می‌‌شود. این آیات را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد.

2ـ3ـ1) آیات پاسخگو به شبهات منکران

این آیات دلالت بر بازگشت همین بدن مادّی و عنصری انسان، در جهان آخرت دارند؛ از جمله آیه شریفه وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ* قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّه وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ: برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوان‌ها را زنده می‌کند، درحالی‌که پوسیده است؟ بگو همان کسی آن را زنده می‌کند که نخستین‌بار آن را آفرید و او به هر مخلوقی داناست (یس/ 78ـ79).

آیه به شبهاتی که زنده شدن بدن‌های متلاشی و پراکنده در زمین را بعید دانسته جواب می‌دهد. چون شبهه از زنده شدن بدن‌ها بوده است و خداوند هم جواب آنها را بیان کرده است. لذا منطبق بر معاد جسمانی است؛ چراکه خداوند استخوان‌ها را زنده می‌کند، در حالی ‌که پوسیده و متلاشی ‌شده است. علاّمه مجلسی می‌نویسد: «اگر شخصی در اثبات معاد جسمانی اکتفا به یک آیه نماید، به اعتقاد متکلّمان، این آیه صریح‌ترین آیه در معاد جسمانی است» (مجلسی، بی‌تا، ج 2: 373).

لذا این آیه از واضح‌ترین آیات قرآن کریم بر وقوع معاد جسمانی است؛ چراکه معاد با همین بدن عنصری و نه بدن مثالی ـ که با این بدن تفاوت دارد ـ صورت می‌پذیرد. دلالت «یُحیِیهَا» بر این است که مرجع ضمیر، همان استخوان پوسیده است، نه مثل آن. لذا همان استخوان پوسیده احیا می‌‌شود و بار دیگر اعاده حیات به این انسان صورت می‌پذیرد. بنابراین، سخن از معاد جسمانی و استخوان و احیای آن است.

3ـ2ـ2) آیات برخاستن از قبور

این آیات بر رستاخیز دوباره انسان‌ها از قبور دلالت دارد. وجود قبر و بیرون آمدن از آن دلیل بر رستاخیز جسمانی و بدنی است: وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ* قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ* إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَه وَاحِدَهفَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ: و بار دیگر در صُور دمیده می‌‌شود. ناگهان آنها از قبرها شتابان به‌سوی دادگاه پروردگارشان می‌روند، می‌گویند: ای ‌وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاه ما برانگیخت؟ آری، این همان است که خداوند رحمان وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند. صیحه واحدی بیش نیست. فریادی عظیم برمی‌خیزد، ناگهان همگی نزد ما احضار می‌شوند» (یس/52).

«أجداث» جمع «جدث» و به معنای قبر است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 17: 98). این بدن‌های خاک‌شده صورت بدنی پیدا می‌کند و روح که تعلّق به قالب مثالی گرفته است و در عالم برزخ متنعّم یا معذّب بوده، آن را رها می‌کند و به همین بدن عنصری تعلّق می‌گیرد و قبر شکاف برمی‌دارد و از قبر بیرون می‌آید (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج13: 200).

این آیات نشان می‌دهد که اگر جسم مثالی برای روح رقم می‌خورد، بیرون آمدن جسم از قبور معنایی نداشت. روشن است که قبرها جایگاه جسم انسان است و این تعبیر دلیل واضحی بر معاد جسمانی عنصری است. لذا خروج انسان از قبر که جایگاه جسم انسان است؛ خروجی کاملاً جسمانی است و این دسته از آیات، دالّ بر معاد جسمانی است.

3ـ2ـ3) آیات بازگشت از خاک به خاک

مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَه أُخْرَی: ما شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن بازمی‌گردانیم و بار دیگر در قیامت شما را از آن بیرون می‌آوریم (طه/ 55).

«در این آیه، به‌صراحت وارد است که شما را از زمین آفریدیم، پس بدء آفرینش انسان، جسم است» (طباطبائی، 1389: 210).

نکته قابل ‌تأمّل، ضمیر «کُم» در آیه است و بیان می‌کند همان‌گونه که بدء آفرینش انسان، جسم است، شما را از قبر خارج می‌سازیم. «اخراج از قبور» یعنی اینکه خروج جسمانی همان بدن، در روز قیامت صورت می‌پذیرد.. مشخّص است که خروج از قبور خروج بدن‌ها است که به معاد جسمانی اشاره دارد.

3ـ2ـ4) آیات زنده شدن مردگان درگذشته

این آیات نه ‌تنها از طریق لسانی در وقوع معاد جسمانی اصرار دارند، بلکه معاد و برگشت جسمانی برخی از مردگان را بعد از سال‌ها در مقابل دیدگان مردم و در اذهان گذارده است؛ مانند: «آیه حضرت عزیر(ع)، آیه زنده شدن مرکَب حضرت عزیر(ع)، آیه ذبح پرندگان به دست حضرت ابراهیم(ع)، آیه فرار بنی‌اسرائیل، آیه اصحاب کهف». برای مثال، آیه زنده شدن مرکَب حضرت عزیر(ع): ...وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَه لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا...: و به الاغ خود نگاه کن! برای اینکه تو را نشانه‌ای برای مردم (در باب معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوان‌های الاغ خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می‌دهیم و گوشت بر آن می‌پوشانیم! (البقره/ 259).

بازگشت انسان در همین دنیا و بعد از صد سال، در حالی‌که تمام اجزای آن متلاشی ‌شده، ارائه نمونه‌های عینی معاد جسمانی برای انسان است. در این واقعه، خداوند متعال دو نشانه برای اثبات معاد جسمانی ارائه کرده است. یکی برای خود حضرت عزیر و دیگری زنده شدن مرکَب او بود؛ چراکه آن حضرت کیفیّت معاد را به چشم خود دید. لذا حضرت عزیر و مرکَب او، نشانه‌ای برای بعید نبودن معاد، بلکه اثبات معاد جسمانی است. هدف در این واقعه و دیگر آیات، مانند ذبح پرندگان به دست حضرت ابراهیم(ع)، ارائه نمونه احیای مردگان در قیامت است که این احیا به ‌صورت کاملاً جسمانی صورت گرفته است.

3ـ2ـ5) آیات تشبیه‌کننده حیات مجدّد انسان به حیات دوباره زمین

در تمام این آیات، تصریح قرآن است که اخراج شما از زمین چنین است. لذا نشان می‌دهد که کیفیّت معاد شما که مطمئنّاً جسمانی است، به‌ صورت خروج جسمانی از زمین است؛ مانند آیه اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ: خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند. سپس ما این ابرها را به ‌سوی زمین مرده‌ای راندیم و به‌وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده می‌کنیم. رستاخیز نیز همین ‌گونه است (فاطر/ 9).

«نشر» بر جمع شدن اجزای بدن بعد از تفرّق معنا می‌دهد؛ چراکه بین احیای زمین و احیای مردگان مماثلت وجود دارد. در هر دو مرگ و سقوط آثار، حیات وجود دارد و آنگاه حیاتی بعد از آن شکل می‌گیرد که احداث همان آثار و خواص است. در واقع، «نشر و نشور» منتشر شدن انسان روی زمین در روز قیامت، بعد از آنکه زنده شدند و از قبرها درآمدند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 17: 22).

3ـ2ـ6) آیات نعمت‌های بهشتی

مُتَّکِئِینَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ * فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ * یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ: این در حالی است که آنها بر فرش‌هایی با آسترهایی از دیبا و ابریشم تکیه کرده‌اند و میوه‌های رسیده آن دو باغ بهشتی در دسترس است! در آن باغ‌های بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمی‌ورزند و هیچ انس و جِن پیش‌ از اینها با آنان تماس نگرفته است. آنها همچون یاقوت و مرجان‌اَند (الرّحمن/ 54ـ58).

در این آیات، وجود نعمت‌های بهشتی برای انسان، جسمانی بودن آن را به رخ می‌کشد. بنابراین، نیاز است که انسان با جسمی محشور شده باشد تا قابلیّت استفاده از این نعمت‌های جسمانی بهشتی را داشته باشد.

3ـ2ـ7) آیات لذّت خوردن و نوشیدن

لذّت خوردن و آشامیدن نمادی از وجود جسمی انسان و مصادیق بارز معاد جسمانی است: و َفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ: با هر میوه‌ای که آرزو کنند (المرسلات/ 42) و وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ: و گوشت پرنده هر چه بخواهند (الواقعه/ 21).

به جهت این، «عطایا المادّیّه السّتّه» است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1379، ج 17: 457) که قرآن تصریح می‌کند معاد انسان، باید جسمانی باشد تا استفاده از این نعمت‌ها برای مؤمنان بهشتی معنا پیدا کند، چون نعمت‌های بهشت جنبه جسمی دارد تا قابل ‌استفاده برای جمیع بهشتیان به‌حسب لیاقت آنان باشد. لذا خصوصیّت اصلی نعمت‌های بهشتی، جسمانی بودن آنهاست.

3ـ2ـ8) آیات مطلق نعمات

ُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ: (این در حالى است که) ظرف‌ها(ى غذا) و جام‌هاى طلائى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مى گردانند و در آن (بهشت)، آنچه دلها مى خواهد و چشم‌ها از آن لذّت مى برد، موجود است و شما همیشه در آن خواهید ماند (الزّخرف/31).

«تشتهیه الأنفس» شامل جمیع لذّات است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1426ق.، ج 6: 194). این نعمت‌ها بسیار عام است و تمام لذّات شناخته ‌شده و شناخته ‌نشده آدمیان را در بر می‌گیرد. مرحوم سبزواری درباره این نعمت‌ها می‌نویسد: «منظور، هر آنچه مردم به آن میل پیدا می‌کنند، از انواع نعمت‌ها؛ مانند خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، لباس‌ها، رایحه‌ها و آنچه چشمان انسان با نگاه کردن از آن نعمت‌ها لذّت می‌برد» (سبزواری نجفی، 1419ق.: 499).

3ـ2ـ9) آیات مجازات جسمی مجرمان

یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ...: در آن روز که آن را در آتش جهنّم، گرم و سوزان می‌کنند و با آن صورت‌ها و پهلوها و پشت‌هایشان را داغ مى کنند (التّوبه/35).

معنای «جِبَاهُهُم»، داغ زدن این مال‌ها و سکّه‌های داغ بر تمام بدن است؛ زیرا «جبهه» کنایه از اعضای پیش روی انسان است و نه ‌فقط پیشانی (ر.ک؛ استرآبادی، بی‌تا، ج 1: 324).

«جبهه» به معنای پیشانی باشد یا اعضای دیگر، دلیل بر رستاخیز جسمانی انسان است. آیه از دو نظر، جسمانی بودن معاد را ثابت می‌کند. اوّل توصیفات بدنی که در آیه آمده است و دوم اینکه این همان سکّه‌هایی است که شخص در دنیا ذخیره کرده، در راه خدا انفاق نمی‌کرد، «همان سکّه‌ها» را داغ می‌کنند و بر بدن او می‌زنند، چون این سکّه‌ها جسم هستند، پس بدن انسان هم باید جسم باشد تا سکّه‌ها بر آن اثر کند. همان‌‌گونه که علاّمه طباطبائی می‌نویسد: «این همان پول‌هایی است که برای روز مبادای خود جمع کرده بودید، اینک همان‌ها را بچش» (طباطبائی، 1417ق.، ج 9: 252).

3ـ2ـ10) آیات نطق اعضاء در قیامت

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ: امروز بر دهانشان مُهر مى نهیم و دستهایشان با ما سخن مى گویند و پاهایشان کارهایى را که انجام مى دادند، شهادت مى دهند! (یس/65).

«شهود آنهایی هستند که جزئی از جسد انسان در روز قیامت است» (مکارم شیرازی، 1421ق.، ج 12: 169).

شهادت دست‌ و پا در روز محشر، نشانه بارزی از معاد جسمانی است، به‌طوری ‌که صاحب آنها به دست ‌و پا اعتراض می‌کند که چرا به ضرر خود و به ضرر صاحب خود شهادت می‌دهید؟! چون در شهادت باید فرد شاهد، واقعه‌ای را که قرار است شهادت دهد، در آن واقعه حضور داشته باشد. اعضای انسان نیز در دنیا، هنگام ارتکاب عمل، در واقعه حضور داشته‌اند، بلکه خود آنها آن عمل را انجام داده‌اند. همچنین شاهد باید هنگام شهادت دادن حاضر باشد. بنابراین، لازم است که این اعضا، حضور واقعی و جسمانی در محشر داشته باشند تا شهادت تحقّق یابد و اگر معاد جسمانی عنصری نباشد، معنایش این است که شاهدان حضور واقعی ندارند که این به شهادت لطمه می‌زند، بلکه با عدالت سازگار نیست.

3ـ2ـ11) آیاتی که از حشر انسان، تعبیر به احیا می‌کنند

أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: آیا آنها نمى دانند خداوندى که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، مى تواند مُردگان را زنده کند؟! آرى، او بر هر چیز تواناست (الأحقاف/33).

احیاء زمانی معنا خواهد داد که چیزی با مرگ از بین رفته باشد و آنگاه آن را احیا کنند. لذا احیاء با معاد جسمانی عنصری تطابق بیشتری دارد، امّا در معاد با جسم مثالی، احیایی صورت نگرفته است، بلکه جسم دیگری برای روح مهیا شده است.

4ـ معاد جسمانی در کتاب مقدّس

4ـ2) معاد جسمانی در عهد قدیم

4ـ2ـ1) جایگاه معاد جسمانی در عهد قدیم

با توجّه به حکمت به وجود آمدن ادیان و سابقه کهن دین یهود در میان ادیان سامی، وجود آموزه معاد در میان ادیان سامی امری مسلّم است. از واقعه مبعوث شدن حضرت موسی(ع) در اوائل سوره طه مبنی بر اینکه «قیامت خواهد آمد. من می‌خواهم آن ساعت را پنهان کنم تا هر کس در برابر سعی و تلاش خود پاداش ببیند»، آشکار است که اعتقاد به رستاخیز در نخستین پیام او وجود داشته است.

امّا متون فعلی عهد قدیم، در میان آموزه‌هایش، از جمله در مسئله معاد و جسمانی بودن آن، بستر اختلافات فراوانی می‌باشد. لذا اگرچه آموزه معاد جسمانی، به سبب عواملی مانند تحریف، در میان یهودیان اوّلیّه مطرح نشده بود و از آن اطّلاعی نبوده، امّا در میان یهودیان دوره‌های بعد، به‌عنوان یک آموزه شرعی و اعتقادی مطرح ‌شده است. لذا پیش از مسیح، فریسیان به قیامت جسمانی معتقد بودند و به حیات جاودانی امید داشتند. چارلز زینر در این زمینه می‌نویسد: «از دوران فریسیان، رستاخیز جسمانی یک آموزه شرعی محسوب می‌‌شود و ادبیّات خاخامی بر آن به‌عنوان یک اصل اعتقادی بنیادین اصرار می‌ورزد» (زینر، 1389: 63).

همچنین «سعدیا الفیّومی» از اندیشمندان یهودی، درباره معاد انسان می‌گوید: «عقل زنده شدن مردگان را صعب و دشوار نمی‌داند و می‌گوید همان‌گونه که خداوند اوّلین‌بار شیء را از لاشیء و عدم آفریده است، سخت نیست که اشیاء را از اجزای متفرّقه‌اش بازگرداند» (فرج‌الله عبدالباری، 1412ق.: 448ـ449).

در این متن، به‌راحتی می‌توان جسمانی بودن معاد را در بازگشت دوباره انسان دریافت که بازگرداندن اجزای متفرّقه همان اجزای بدنی و جسمانی انسان است. همچنین مواردی مانند تدوین اعتقادنامه‌های یهود، مانند اعتقادنامه ابن‌میمون که فهرست مختصر و جمع‌بندی شده اعتقادات یهودیان است (ر.ک؛ بوش ریچارد، 1390: 623)، در بند سیزدهم آن آمده است: «مردگان در قیامت مبعوث خواهند شد» و اینکه یکی از موضوعات دعاهای یهودیان است، بر اهمیّت معاد و رستاخیز جسمانی در میان یهودیان دلالت دارد.

4ـ2ـ2) اسفار پنج‌گانه و عبارات معاد جسمانی

در اهمیّت این کتب همین بس که تمام عهد عتیق و در حقیقت، کتاب مقدّس، بر این پنج کتاب استوار است و مورد اعتماد و اعتقاد تمام فرق یهود است. حتّی صدوقیان که منکر معاد بودند، اسفار پنجگانه را قبول داشتند. لذا اکثر احتجاجاتی که ربی‌ها در مقابل منکرین معاد، از جمله صدوقیان داشتند، مستند به اسفار پنج‌گانه بوده است. برخی اعتقاد دارند که در اسفار پنجگانه مطلبی دالّ بر معاد ذکر نشده است، امّا به نظر می‌رسد نه ‌تنها مطلبی دالّ بر معاد هست، بلکه دالّ بر معاد جسمانی نیز می‌باشد. عبارات اسفار پنجگانه مانند: «بدین طور شما نیز از همۀ عشرهایی که از بنی‌اسرائیل می‌گیرید، هدیّۀ افراشتنی برای خداوند بگذرانید و از آنها هدیّۀ افراشتنی خداوند را به‌ هارون کاهن بدهید» (اعداد 18: 28).

با توجّه به داستان حضرت عزیر در قرآن کریم، رجعت آن حضرت به این دنیا، آن‌ هم پس از صد سال، از مصادیق قوی، متقن و محکم بر وقوع معاد جسمانی است. بنابراین، رجعت حضرت هارون می‌تواند یکی از مصادیق معاد جسمانی باشد: «من می‌میرانم و زنده می‌کنم. مجروح می‌کنم و شفا می‌دهم و از دست من رهاننده‌ای نیست» (سفر تثنیه 32: 39) و به قرینه فراز بعد که می‌گوید: «من مجروح کرده‌ام و خودم شفا خواهم داد»، می‌فهمیم این مرده و زنده شدن، برای یک نفر است، نه اینکه خدا بخواهد یکی را بمیراند و دیگری را به‌رسم معمول دنیا زنده کند. همان‌گونه که مجروح شدن و شفا یافتن، هر دو برای یک‌ تن گفته ‌شده است (ر.ک؛ کهن، 1382: 276).

4ـ2ـ3) عبارات معاد جسمانی در دیگر کتب عهد قدیم

الف) انتقال اجساد مردگان

اجساد دیگران قبل از رستاخیز به ارض مقدّس منتقل می‌‌شود: «مردگان تو زنده خواهند شد و جسدهای من برخواهند خاست» (اشعیا 19: 26).

در این عبارت، انتقال جسد گویای آن است که بدنی که برانگیخته ‌شده، باید جسم باشد تا امکان انتقال آن میسّر باشد.

ب) شکل یافتن اجساد مردگان در رستاخیز

«و دید هم‌اینک رگ‌ها و پی‌ها و گوشت‌ها به آنها برآمد و پوست آنها را از بالا پوشانید» (حزقیال 8: 37).

نزاع بین دو مکتب «هلّیل و شمّای» بر سَرِ جسمانی بودن رستاخیز بوده است. این نزاع بر این اصل مبتنی است که انسان در رستاخیز با بدن و جسم خود برمی‌خیزد وگرنه نزاع معنایی نداشت. آبراهام کهن در این ‌باره می‌نویسد:

«پیروان مکتب هلّیل با استناد به این متن معتقد بودند که شکل یافتن اجساد مردگان، مانند این جهان است. یعنی از پوست و گوشت شروع ‌شده و با رگ‌ها، پی‌ها و استخوان‌ها پایان می‌یابد. امّا پیروان مکتب شمّای با استناد به همین متن معتقد شدند، شکل یافتن اجساد بدن انسان در جهان آینده، از رگ‌ها، پی‌ها و استخوان‌ها آغاز شده و با پوست و گوشت پایان می‌پذیرد» (کهن، 1382: 283).

این متن، رجعت و بازگشت قوم را به شکل جسمانی نشان می‌دهد. از طرفی، رجعت یکی از مصادیق معاد جسمانی می‌باشد. لذا واقعه حزقیال و زنده شدن مردگان به دست او در عهد قدیم، همچون واقعه حضرت عزیر در قرآن کریم، دلالت بر معاد جسمانی عنصری و ترابی دارد؛ چراکه اگر مراد معاد دیگری غیر از معاد جسمانی عنصری بود، برخاستن بدن و نزاع این دو مکتب نامفهوم بود.

ج) قیام مردگان با جسد

«و وی را گفت: صورت او چگونه است؟ زن گفت: مردی پیر برمی‌آید و به ردایی ملبّس است. پس شاول دانست که سموئیل است و رو به زمین خم‌ شده تعظیم کرد» (اوّل سموئیل 28: 14).

در واقعه سموئیل و شائول که احتمال دارد سموئیل به‌ صورت جسمانی بر شائول ظاهر شده باشد و این واقعه زمانی برای شائول افتاد که سموئیل از دنیا رفته بود. اگر گفته شود خداوند سموئیل را واقعاً و به‌ صورت جسمانی رجعت داده بود تا شائول او را ببیند، ولی دیگران به سبب حجاب گناهی که برای خود ساخته‌اند، توانایی دیدن سموئیل را نداشته‌اند، در این صورت، دلالت این متن از کتاب سموئیل بر معاد جسمانی قابل ‌پذیرش است.

مراجع

قرآن کریم

آلوسى، سیّد محمود. (1415ق.). روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

ابوعطاء الله، فرج‌الله عبدالباری. (1412ق.). الیوم الآخر بین الیهودیّه و المسیحیّه و الإسلام. بیروت: دارالوفاء.

استرآبادى، محمّد‌بن على. (بی‌تا). آیات الأحکام. تهران: مکتبه المعراجی.

الأمیرکانی، قس جیمس انس. (1888م.). نظام التّعلیم فی علم لاهوت القویم. بیروت: مطبعه الأمیرکان.

بارکلی، ویلیام. (1993م.). تفسیر العهد الجدید. القاهره: دارالثّقافه المسیحیّه.

بحرانى، سیّد هاشم. (1416ق.). البرهان فى تفسیر القرآن. قسم الدّراسات الإسلامیّه مؤّسسه البعثه. چاپ اوّل. تهران: بنیاد بعثت.

بوش، ریچارد. (1390). جهان مذهبی (ادیان در جهان امروز). ترجمه عبدالرحیم گواهی. چاپ چهارم. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

بیضاوى، عبدالله بن عمر. (1418ق.). أنوار التّنزیل و أسرار التّأویل. چاپ اوّل. بیروت: دار احیاء التّراث العربى.

راغب اصفهانى، حسین بن محمّد. (بی‌تا). مفردات ألفاظ القرآن. چاپ اوّل. بیروت: دار القلم .

زینر، چارلز. (1379). دانشنامه فشرده ادیان زنده. ترجمه نزهت اصفهانى. چاپ اوّل. تهران: نشر مرکز.

سبحانی، جعفر. (1383). منشور جاوید. چاپ اوّل. قم: مؤسّسه امام صادق(ع).

شرح المصطلحات الکلامیّه. (1415ق .). مشهد: آستان قدس رضوى .

صدرای شیرازی ، محمّدبن ابراهیم. (1354). المبدأ و المعاد. تصحیح سیّد جلال‌الدّین آشتیانى. تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران .

طباطبائى، محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فى تفسیر القرآن. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه  مدرّسین حوزه علمیّه قم.

ــــــــــــــــــــــ . (1389). رساله لبّ اللّباب. چاپ اوّل. قم: بوستان کتاب.

طبرسى، فضل‌بن حسن . (1372). مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن . چاپ سوم. تهران: نشر ناصرخسرو.

طبرى، محمّدبن جریر. (1412ق.). جامع‌البیان فى تفسیر القرآن . چاپ اوّل. بیروت: دار المعرفه.

طوسى، محمّدبن حسن . (بی‌تا). التّبیان فى تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التّراث العربى.

طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). أطیب البیان فی تفسیر القرآن. چاپ دوم. تهران: انتشارات اسلام.

عروسى حویزى، عبدعلىّ بن جمعه. (1415ق.). تفسیر نور الثّقلین. قم: انتشارات اسماعیلیان.

عمید، حسن. (1360). فرهنگ فارسی عمید. چاپ شانزدهم. تهران: امیرکبیر.

فکری، انطونیوس. تفاسیر الکتاب المقدس (تفاسیر العهد القدیم و العهد الجدید). شبکه الکنیسه:

htt://st-takla.rg/ub_Bible-Interretatins/Tafseer-Al-Keta-Al-Mkadas-El-3ahd-Al-Adim-01-Abuna-Anthny-Fekri.html

کتاب مقدّس عهد قدیم و عهد جدید. (2002م.). چاپ سوم. انگلستان: انتشارات ایلام.

کهن، آبراهام. (1382). خدا، جهان، انسان و ماشیح در آموزه‌های یهود. ترجمه امیر فریدون گرگانی. چاپ اوّل. تهران: انتشارات المعی.

ــــــــــــ . (1350). گنجینه‌ای از تلمود. ترجمه امیر فریدونی گرگانی. تهران: چاپخانه زیبا.

مجلسى، محمّدباقر. (1403ق.). بحار الأنوار، الجامعه لدرر أخبار الأئمّه الأطهار. چاپ دوم. بیروت: إحیاء التّراث العربی.

ـــــــــــــــــ . (بی‌تا). حقّ الیقین . تهران: انتشارات اسلامیّه .

مکارم شیرازى، ناصر. (1379). الأمثل فی تفسیر کتاب‌الله المنزل . قم: مدرسه الإمام علىّ‌بن أبى‌طالب.

ــــــــــــــــــــ . (1386). یک‌صد و هشتاد پرسش و پاسخ . تهران: دار الکتب الإسلامیّه .

ـــــــــــــــــــ . (1421ق.). الأمثل فی تفسیر کتاب‌الله المنزل . قم: مدرسه الإمام علىّ‌بن أبی‌طالب(ع).

ـــــــــــــــــــ . (1426ق.). نفحات القرآن . چاپ اوّل. قم: مدرسه الإمام علىّ‌بن أبی‌طالب(ع).

مک‌دونالد، ویلیام. (بی‌تا). تفسیر کتاب مقدّس برای ایمان‌داران: www.muhammadanism.rg.

ملطی، تادرس یعقوب. تفاسیر الکتاب المقدس (تفاسیر العهد القدیم و العهد الجدید). شبکه الکنیسه:

htt://st-takla.rg/ub_Bible-Interretatins/Tafseer-Al-Keta-Al-Mkadas-El-3ahd-Al-Adim-02-Abuna-Tadrus-Ya3kb.html

نراقى ، ملاّ مهدى. (1369). أنیس الموحّدین . مقدّمه آیت‌الله حسن‌زاده. تصحیح و تعلیق شهید آیت‌الله قاضى. چاپ دوم . تهران: انتشارات الزّهراء.

نویسندگان:

عنایت‌الله شریفی: دانشیار دانشگاه علاّمه طباطبائی، تهران

 محمّدحسین خوانین‌زاده: استادیار دانشگاه علاّمه طباطبائی، تهران

علیرضا انصاری‌منش: کارشناس ارشد مدرّسی معارف اسلامی دانشگاه علاّمه طباطبائی، تهران

فصلنامه معارف قرآنی شماره 21

ادامه دارد...

نظر شما