شناسهٔ خبر: 19065789 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

نقد مبانی فکری وهّابیّت در مسئله امامت، شرک و مصادیق آن با تأکید بر دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی(ره) - بخش دوم و پایانی

نقد دیدگاه وهّابیّت در شفاعت

با رجوع به آراء و دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان به‌آسانی می‌توان به باورهای نادرست وهّابیّون در باب مصادیق آگاهی پیدا کرد.

صاحب‌خبر -

 

2ـ4) نقد دیدگاه وهّابیّت در توسّل

در پاسخ به اینکه وهّابیّون توسّل شیعیان به پیامبر(ص)و ائمّه(ع) را مانند بُت‌پرستی مشرکان می‌دانند، باید گفت که این دو عمل کاملاً با هم تفاوت دارند. علاّمه طباطبائی(ره) در تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه ﴿أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَه أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا﴾ (الإسراء/57) بیانی دارند که خلاصه آن چنین است: مسئله توسّل و دست به دامن شدن به بعضی از مقرّبین درگاه خدا، به‌طوری که از آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَه﴾ (المائده/ 35) برمی‌آید، عمل صحیحی است و غیر از آن عملی است که مشرکین بُت‌پرست می‌کنند؛ چراکه آنان متوسّل به درگاه خدا می‌شوند، ولی تقرّب و عبادت را نسبت به ملائکه و جنّ و اولیای انس انجام می‌دهند و عبادت خدای را ترک می‌کنند، نه او را عبادت می‌کنند و نه به او امیدوارند و نه از او بیمناک، بلکه همه امید و ترس‌شان نسبت به وسیله است.

 لذا تنها وسیله را عبادت می‌کنند و امیدوار رحمت وسیله و بیمناک از عذاب آن هستند، آنگاه برای تقرّب به آن وسیله که به زعم ایشان، یا ملائکه است و یا جن و یا انس، متوسّل به بُت‌ها و مجسّمه‌ها شده، خود آن خدایان را رها می‌کردند و بُت‌ها را می‌پرستیدند و با دادن قربانی‌ها به آنها تقرّب می‌جستند.خلاصه اینکه ادّعای اصلی‌شان این بود که ما به وسیله بعضی از مخلوقات خدا، به درگاه او تقرّب می‌جوییم، ولی در مقام عمل، آن وسیله را به طور مستقل پرستش نموده، از خود آنها بیمناک و به خود آنها امیدوار بودند، بدون اینکه خدا را در آن منافع مورد امید و آن ضررهای مورد بیم مؤثّر بدانند. پس در نتیجه، بُت‌ها و یا خدایان را شریک خدا در ربوبیّت و پرستش می‌دانستند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 13: 128ـ130).

برخی این شبهه را مطرح می‌کنند که توسّل اختصاص به زمان حیات پیامبر دارد. پاسخ ما این است که دلیلی بر این اختصاص وجود ندارد؛ زیرا روح بقا دارد و احساس، درک و دریافت از سوی روح انجام می‌گیرد. بدون شک آن حضرت کامل‌ترین احساس و برترین ادراک و قوی‌ترین دریافت را دارد. توسّل به دعای پیامبر(ص) همان‌گونه که در حیات پیامبر(ص) جایز است، بعد از رحلت آن حضرت نیز مشروع است. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا: و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف‌کاری‌ها ـ یعنی تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ ـ از دَرِ توبه نزد تو آمده بودند و از خدا طلب آمرزش کرده بودند و رسول برایشان طلب مغفرت کرده بود، می‌دیدند که خدا توبه‌پذیر و مهربان است﴾ (النّساء/ 64).

این آیه بیانگر آن است که واسطه قرار دادن پیامبر(ص) برای توسّل و دعا کردن برای انسان‌های گناهکار، مطلوب و مفید است و موجب نتیجه خوب خواهد شد و آیه 114 سوره توبه که بیانگر استغفار ابراهیم(ع) برای پدرش است نیز این مطلب را تأیید می‌کند. آیه شریفه 64 سوره نساء شامل دوران حیات پیامبر(ص) و نیز دوران پس از رحلت ایشان است و اگر کسی بخواهد توسّل به ایشان را در این آیه محدود به دوران حیات آن حضرت قرار دهد، اشتباه کرده است و به بیراهه رفته است، چون هرگاه فعلی بعد از حروف شرط قرار گیرد، معنای عموم را می‌رساند و از بهترین حالات فهم کلّی و عموم یک عبارت است (ر.ک؛ حسینی قزوینی، 1387: 213ـ214؛ شوکانی، 1382: 22 و 122 و مالکی، 1424ق.: 17). هیثمی از نویسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنّت از عبدالله‌بن مسعود از رسول خدا(ص)نقل می‌کند که پیامبر(ص)فرمود:

«زندگی و حیات من برای شما خیر و برکت است؛ زیرا با هم گفتگو می‌کنیم. شما سخن می‌گویید و من هم با شما سخن می‌گویم. مرگ من هم برای شما برکت است، چون کارهای شما بر من عرضه می‌‌شود و هر کار خوبی را که دیدم، خدا را شکر می‌کنم و برای هر کار ناپسندی از خدا آمرزش می‌خواهم» (هیثمی، 1402ق.، ج 9: 24).

از این روایت برمی‌آید که رابطه پیامبر(ص) حتّی پس از مرگ با پیروانش برقرار است.

طبق آیه تطهیر و آیات 77 تا 79 سوره واقعه و تفسیر علاّمه طباطبائی از این آیات، قرآن را جز مطهّران (پاکان) نمی‌فهمند. در نتیجه، اثبات می‌‌شود که اهل ‌بیت پیامبر(ص) پاکان و عالمان به قرآنی هستند که تبیان هر چیز است؛ همان‌ها در مسئله شهادت به حقّی که در آن لغو و تأثیم راه نداشته باشد، قدر متقن از افراد امّت هستند. پس نباید گفت که توسّل به این بزرگواران و شفیع قرار دادن آنان در درگاه خدا شرک است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 7: 45ـ46).

باید گفت دلیلی وجود ندارد که توسّل فقط به پیامبر(ص) اختصاص یابد، برای اثبات این ادّعا دو دلیل هست: 1ـ آنچه از اجماع صحابه بر توسّل به غیر پیامبر(ص) ذکر شده است. 2ـ اینکه توسّل به اهل فضل و علم، در حقیقت، توسّل به اعمال صالح و برتری و فضل آنان است؛ زیرا افضلیّت جز به عمل نیست (ر.ک؛ مالکی، 1424ق.: 65). به عنوان مثال، می‌توان به توسّل عمر به عبّاس برای دعای باران اشاره کرد (ر.ک؛ بخاری، 1410ق.، ج 1: 342؛ بیهقی، 1408ق.، ج 3: 352 و سبکی، بی‌تا: 172).

ابن‌حجر عسقلانی می‌گوید: «از قصّه عبّاس استفاده می‌‌شود که طلب همراهی و وساطت اهل خیر و صلاح و اهل بیت پیامبر(ص) مستحب است» (ابن‌حجر عسقلانی، بی‌تا، ج 2: 411). مناوی نیز این نوع توسّل را مستحب دانسته است (ر.ک؛ مناوی، 1415ق.، ج 5: 273). قسطلانی می‌گوید: «در داستان عبّاس بن عبدالمطّلب تصریح به توسّل شده است و با این داستان نظریّه کسانی که توسّل را به طور مطلق ـ چه توسّل به افراد زنده و چه افراد مرده ـ و کسانی که توسّل به غیر پیامبر را ممنوع می‌دانند، باطل می‌‌شود» (قسطلانی، 1425ق.، ج 3: 380).

پس صرف توسّل شرک نیست، بلکه اگر کسی با اعتقاد به ربوبیّت اهل بیت(ع) به آنان توسّل جوید، مشرک می‌‌شود؛ زیرا به دو واجب‌الوجود اعتقاد داشته است. امّا اگر کسی آنان را واسطه درگاه الهی و مؤثّر در این عالم بداند و بر طبق آیه ﴿قُل لاأَملِکُ لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَرّاً إِلّا ماشاءَ اللهُ: بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم، مگر آن‌چه خدا خواسته است﴾ (الأعراف/188)، بگوید به اذن خداوند تأثیرگذار هستند، در این صورت، عمل او نه تنها شرک نیست، بلکه بهترین مصداق و نمونه توحید است و خود قرآن نیز فرموده است که به درگاه الهی وسیله أخذ کنید: ﴿وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَه﴾ (المائده/ 35) علاّمه به صراحت مسئله توسّل به پیامبر(ص)و اولیای الهی را صحیح و جایز دانسته است و مشروع اعلام کرده است.

 کیفیّت استدلال به آیه ابتغاء وسیله نیز این است که اوّلاً وسیله کلمه‌ای عام است و شامل هر وسیله‌ای می‌‌شود. ثانیاً قبل از ﴿وَأِبتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَه﴾ اشاره به تقوا و عمل صالح شده است. پس مقصود از وسیله باید چیزی غیر از عمل باشد که همان ذوات اولیاست. ثالثاً در آخر آیه سخن از جهاد به میان آمده است، پس وسیله نمی‌تواند همان جهاد باشد.

2ـ5) زیارت قبور

فرقه وهّابیّت زیارت قبور را بدعت دانسته است و مسلمانان را از داشتن چنین رابطه خالص و نابی محروم ساخته است. ابن‌تیمیّه در تضعیف روایات مربوط به زیارت می‌گوید: «احادیثی که از پیامبر(ص) درباره زیارت قبور رسیده، تماماً ضعیف، بلکه جعلی است و در دین بر هیچ کدام از آنها اعتماد نمی‌‌شود. لذا اهل صحاح و سُنَن هیچ ‌یک از آنها را روایت نکرده‌اند، بلکه کسانی آنها را نقل کرده‌اند که به نقل احادیث ضعیف می‌پردازند، همچون دارقطنی، بزار و دیگران» (ابن‌تیمیه، 1406ق، ج 2: 441؛ همان، 1399ق.: 72 و 156). محمّدبن‌ عبدالوهّاب عقیده خود را این گونه بیان می‌کند که احترام شیعه به قبور پیامبران و اولیا، و نیز دعا، زیارت، توسّل و شفاعت، همه حرام‌اَند؛ زیرا آنان قبور را خدا قرار می‌دهند و زیارت قبور بزرگان، از شرک بُت‌پرستان دوران جاهلیّت بدتر است (ر.ک؛ ابن‌عبدالوهّاب، بی‌تا، الف: 23ـ50).

یکی دیگر از نشانه‌ها و شاخصه‌های شرک از دیدگاه وهّابیّت، تعمیر و ساختن قبور پیامبران و اولیای الهی است و نیز بالا آوردن قبرها از نشانه‌ها و صورت‌های دوگانه‌پرستی است. گچ‌مالی قبور و نماز خواندن در کنار آنها، مانند بزرگداشت بُت‌ها یا سجده کردن و تقرّب به آنها شرک است، بلکه شرک به اینها مهم‌ترین شرک و بزرگترین کفر است (ر.ک؛ آل‌شیخ، 1421ق.: 244، 481 و 483 و ابن‌قیم، 1407ق.، ج 1: 146).

2ـ6) نقد دیدگاه وهّابیّت در زیارت قبور

زیارت قبور، به‌ویژه زیارت مرقد پیامبر(ص)، ائمّه(ع) و اولیای الهی از اعمال مستحب است که آثار دنیوی و اخرویفراواندارد و در روایات بسیار سفارش شده است و عمل صحابه به این سفارش‌ها نقل شده است (ر.ک؛ ابن‌قولویه، 1356: 67؛ مجلسی، 1362، ج44: 260؛ خطیب بغدادی، بی‌تا، ج 1: 120؛ قسطلانی، 1425ق.، ج 3: 417؛ ابن‌حجر عسقلانی، 1326ق.، ج 7: 339؛ امینی، 1416ق.، ج 5: زیارت مشاهد مشرفه). پیامبر(ص) می‌فرماید: «نهیتُکم عن زیاره القبور فزوروها لیزیدکم زیارتها خیراً: شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، آنها را زیارت کنید؛ زیرا زیارت آنها برای شما افزایش خیر می‌آورد» (حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 1: 376). نصوص وارد شده در باب زیارت زیاد است؛ به عنوان مثال از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: «مَن زَارَ قَبرِی وَجَبَت لَهُ شَفاعَتی: هرکس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من بر او واجب است» (ر.ک؛ دارقطنی، 1422ق.، ج 2: 278؛ بیهقی، 1410ق.، ج 3: 490).

ابن‌تیمیّه برای اثبات عقیده خود به چند روش عمل می‌کند که نمی‌تواند عقیده او را به اثبات برساند. گاهی عقیده خود را به همه مسلمانان نسبت می‌دهد، در حالی‌که بسیاری از مسلمانان برخلاف آن عقیده دارند و گاهی عقیده خود را مطابق با عمل صحابه و تابعین معرّفی می‌کند، در حالی که در تاریخ و کتب حدیثی، خلاف آن ثبت شده است و گاهی در استدلال مغالطه می‌کند و از حق دور می‌‌شود (ر.ک؛ سبکی، بی‌تا: 184؛ ابن‌اثیر، بی‌تا، ج 1: 208 و ذهبی، 1413ق.، ج 1: 358).

از احادیث روایت ‌شده از پیامبر گرامی(ص) استفاده می‌‌شود که زیارت قبور مؤمنین، یعنی حضور نزد قبور آنان و طلب رحمت و مغفرت برای آنان مستحب است و پیامبر(ص) به آن تشویق کرده است و نیز از آیه‌ای که پیامبر(ص) را نهی کرده از قیام بر قبور منافقان و نماز بر آنها، استفاده می‌‌شود که این عمل نسبت به مؤمنین جایز است، بلکه سیره مسلمانان و عمل رسول‌الله قائم بر آن است: ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ: هیچ گاه بر احدی از آنان که مرده، نماز مگذار و بر قبرش مایست؛ زیرا ایشان به خدا و رسول او کافر شدند و با حالت فسق مردند﴾ (التّوبه/ 84).

 علاّمه طباطبائی مفهوم مخالف این آیه را برای تأیید زیارت قبور بیان کرده است. از نظر ایشان، از تفسیر این آیه برمی‌آید که استغفار برای منافقان و نیز نماز خواندن بر جنازه‌های ایشان و ایستادن کنار قبور ایشان و طلب مغفرت کردن، لغو و بی‌نتیجه است. همچنین اشاره است به اینکه رسول خدا(ص) بر جنازه مؤمنان نماز می‌خواند و در کنار قبور ایشان می‌ایستاد و طلب مغفرت و دعا می‌فرمود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 9: 360). پس عمل و سنّت پیامبر(ص) نشان‌دهنده جواز زیارت قبور است.

همان‌گونه که روایات فراوان و سیره قطعی دلالت می‌کند، زیارت پیامبر(ص) امری مطلوب و عملی مستحب است، شدّ رحال که به منزله مقدّمه امری مستحب است نیز بنا بر ملازمه میان استحباب امر و استحباب مقدّمه آن، مستحب است. این عمل وسیله تقرّب است: ﴿وَ مَن یُّهَاجِرْ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ یجَِدْ فیِ الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَ سَعَه وَ مَن یخَْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلیَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ المَْوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلیَ اللَّهِ وَ کاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا: و کسی که در راه خدا از وطن چشم می‌پوشد و مهاجرت می‌کند، اگر به موانعی برمی‌خورد، به گشایش‌هایی نیز برخورد می‌نماید و کسی که هجرت‌کنان از خانه خویش به سوی خدا و رسول او درآید و در همین بین مرگش فرارسد، پاداشش به عهده خداست و مغفرت و رحمت، کار خدا و صفت او است». علاّمه با دلیل متقن و اثبات وجود مفهوم مخالف برای آیه 84 سوره توبه جواز زیارت قبور انبیا و اولیای الهی و نیز مؤمنان را اثبات کرده است.

2ـ7) شفاعت‌خواهی از پیامبر(ص) و اولیای الهی

وهّابیّت با تحریم شفاعت و شرک دانستن آن که یک امر مسلّم قرآنی و حدیثی است، مخالفت خود را با قرآن و سنّت ضروری اعلام کرده است. این مطلب به طور صریح در کتاب‌های وهّابیّت منعکس شده است و آنان در عمل، با مخالفان به‌شدّت برخورد می‌کنند و یا حتّی قتل آنان را واجب می‌دانند. وهّابی‌ها معتقدند که شفاعت از انواع شرک در عبادت است و اگر کسی شخصی را میان خود و خدایش شفیع و واسطه قرار دهد، مشرک است (ر.ک؛ آل‌شیخ، 1421ق.: 117ـ118). ابن‌تیمیّه برای منع شفاعت به این موضوع اشاره می‌کند که درخواست شفاعت از سوی هیچ یک از صحابه و تابعین انجام نگرفته است و هیچ ‌یک از پیشوایان مذاهب اسلامی به انجام آن توصیه نکرده‌اند (ر.ک؛ ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، بی‌تا، ب، ج 1: 159ـ160).

2ـ8) نقد دیدگاه وهّابیّت در شفاعت

مسئله شفاعت یکی از سنّت‌های خداوند است که بر اساس آیات قرآن و روایات شیعه و سنّی، اصلی مسلّم و غیرقابل انکار است. اعتقاد به شفاعت و اینکه پیامبران و اولیاء و صالحان در روز رستاخیز درباره کسانی که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده است و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ کرده‌اند، وساطت و شفاعت خواهند کرد، دارای آثار ارزنده تربیتی است و کاملاً جنبه سازندگی دارد و سبب می‌‌شود که گروهی از گناهکاران به راه اطاعت بازگردند.

نتیجه‌گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد که تمام آیات شفاعت به دقّت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی که هدف همه آیات است، گرفته شود. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَن یَشْفَعْ شَفَاعَه حَسَنَه یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنهَْا وَ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَه سَیِّئَه یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا وَ کَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ مُّقِیتًا: هر کس در کار نیکی میانجی شود، او را از آن نصیبی است و هر کس در کار بدی میانجی شود، او را از آن بهره‌ای است و خدا نگهبان بر هر چیزی است﴾ (النّساء/ 85). علاّمه طباطبائی در تفسیر این آیه می‌فرماید:

«چون شفاعت یک نوع واسطه‌ برای ترمیم نقصان یا به دست آوردن مزیّتی یا چیزی نظیر اینهاست. در حقیقت، نوعی سببیّت برای اصلاح شأنی دارد و به همین سبب، هر ثواب و عقابی که در خود آن شأن است، سهمی هم در این شفاعت خواهد بود و این سهم از ثواب و عقاب، هدف مشترک شفیع و شفاعت‌شده است. پس شفیع بهره‌ای از خیر و شر دارد که مترتّب بر شفاعت می‌‌شود. آیه در باب نهی از شفاعت بد است که آن شفاعت اهل ظلم، طغیان، نفاق و شرک است که مفسدان در زمین هستند» (طباطبائی، 1417ق.، ج 5: 29).

خداوند در برخی از آیات شفاعت در قیامت را نفی می‌کند (ر.ک؛ البقره/ 48 و 254؛ الأنعام/ 94؛ الدّخان/ 41؛ غافر/ 18 و 33؛ یونس/ 18 و الشّعراء/ 100ـ101). از سوی دیگر، قرآن کریم با این انکار شدید آن در مسئله شفاعت، این مسئله را به کلّی و از اصل انکار نمی‌کند، بلکه در بعضی از آیات آن را اثبات می‌نماید. در آیاتی که شفاعت اثبات می‌‌شود، یا شفاعت فقط برای خداوند اثبات شده است (ر.ک؛ الأنعام/51؛ السّجده/ 4؛ الزّمر/ 44) و یا اینکه عمومیّت پیدا کرده است و برای کسانی که خدا از آنان راضی باشد و اذن دهد نیز اثبات می‌‌شود (ر.ک؛ البقره/ 255؛ الأنعام/ 26ـ28؛ یونس/ 3؛ مریم/ 87؛ طه/ 109ـ110؛ سبأ/ 23؛ النّجم/ 26 و الزّخرف/ 86).

طبق نظر علاّمه، این اسلوب کلام به ما می‌فهماند که جز خدای تعالی هیچ موجودی به طور استقلالی مالک هیچ‌ یک از کمالات نامبرده نیست و اگر موجودی مالک کمالی باشد، خدا به او تملیک کرده، حتّی قرآن کریم در قضاهای رانده شده به طور حتم، نیز یک نوع مشیّت را برای خدا اثبات می‌کند. آیاتی که شفاعت را انکار می‌کنند، ناظر به شفاعت در روز قیامت است، شفاعت به طور استقلال را نفی می‌کند و می‌خواهد بگوید: «کسی در آن روز مستقل در شفاعت نیست که چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد، او بتواند شفاعت کند و آیاتی که آن را اثبات می‌کند، نخست اصالت در آن را برای خدا اثبات می‌کند و برای غیرخدا به شرط اذن و تملیک خدا اثبات می‌نماید، پس شفاعت برای غیرخدا هم هست، امّا با اذن خدا» (طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 156ـ157). در نتیجه، خداوند به کسانی که خود اذن به شفاعت داده، حقّ شفاعت داده است و می‌توان از آنان به اذن خداوند درخواست شفاعت در نزد پروردگار کرد.

برخلاف عقیده وهّابیّون، شفاعت در عالم برزخ نیز ثابت است. آنها که ادّعا دارند به فعل سلف صالح عمل می‌کنند، باید بدانند که برخی از صحابه بعد از وفات پیامبر(ص) از او درخواست شفاعت کرده‌اند. ابن‌عبّاس می‌گوید: «وقتی امیر مؤمنان(ع) از غسل دادن پیامبر(ص) فارغ شد، فرمود: پدر و مادرم به فدای تو! ما را نزد پروردگارت یاد کن و هیچ ‌گاه ما را فراموش ننما» (شریف رضی، 1414ق.: 335؛ ابن‌حنبل، 1429ق.، ح 228؛ ابن‌هشام، 1355ق.، ج 4: 214؛ بلاذری، 1394ق.، ج 1: 571). پیامبر(ص) بعد از مرگ، زندگی برزخی دارد و سخنان و دعاهای امّت خود را می‌شنود. به تصریح قرآن کریم، شهیدان زنده‌اند: ﴿بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم...: بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان...﴾ (آل‌عمران/ 169). بدون‌شک مقام پیامبری و نبوّت از مقام شهیدان برتر و والاتر است و یا حتّی قلم دانشمندان از خون شهیدان فضیلت بالاتری دارد. بنابراین، وقتی کشته در راه خدا زنده است، قطعاً پیامبران که برتر از آنها هستند نیز زنده‌اند.

همچنین علاّمه شرک مشرکان را اثبات کرده‌اند از این نظر که برای خدای سبحان شریک‌هایی به عنوان اینکه شفیع در درگاه خدا و مصدر امور عالم هستند و تدبیر شئون عالم مستقلاًّ مستند به آنهاست. در ادامه، علاّمه به عقیده وهّابیّون و برخی از مفسّران اشاره کرده که خواسته‌اند قائلان به جواز شفاعت پیامبر(ص)، معصومین(ع) و یا اولیای کرام از امّت او را نیز مشمول آیه قرار دهند و آنان را هم مشرک بدانند. لذا گفته‌اند:

«این آیه علاوه بر بُت‌پرستان منطبق بر معتقدان به شفاعت نیز هست و هر کس این حضرات را درباره حاجتی از حوائج دنیا و آخرت خود شفیع درگاه خدا قرار دهد نیز مشرک است و گویا از این معنا غفلت ورزیده‌اند که پروردگار متعال، خودش شفاعت را در صورتی که به اذن او باشد، در کلام مجید خویش بدون تقیید به دنیا و آخرت اثبات کرده است و می‌فرماید: ﴿مَنْ ذَاالَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ (البقره/ 255)» (طباطبائی، 1417ق.، ج 7: 45).

در پاسخ به اینکه گفته شده شفاعت فقط در قیامت معنا دارد، نظر علاّمه این است که شفاعت دو قسم است: یکی تکوینی و دیگری تشریعی. امّا شفاعت تکوینی که معلوم است، از تمام اسباب هستی سر می‌زند و همه اسباب نزد خدا شفیع هستند، چون میان خدا و مسبِّب خود واسطه‌اند و امّا شفاعت تشریعی و مربوط به احکام نیز دو قسم است: یکی شفاعتی که در دنیا اثر بگذارد و باعث آمرزش خدا و یا قرب به درگاه او گردد که شفیع و واسطه میان خدا و بنده در این قسم شفاعت چند گروه هستند.

در ادامه، علاّمه هفت مورد از مواردی را نام می‌برد که در دنیا به اذن خدا شفاعت می‌کنند. توبه (الزّمر/ 53ـ54)، ایمان به رسول خدا(ص) (الحدید/ 28)، عمل صالح (المائده/ 9)، قرآن (المائده/ 16)، هر چیزی که با عمل صالح ارتباط دارد، مانند مساجد، مکان‌های مقدّس، ایّام مخصوص، انبیا و اولیای الهی (النّساء/ 64)، ملائکه (غافر/ 7) و نیز خود مؤمنان (البقره/ 286) طبق آیات قرآن، شفیع در دنیا هستند. نوع دیگر شفاعت تشریعی مربوط به قیامت است و پیامبران و ملائکه و شهیدان، از شفیعان روز قیامت هستند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 271ـ273). باید توجّه نمود که وقتی خداوند در قرآن جواز شفاعت را برای پیامبر و اولیای الهی قائل شده، آن را مقیّد به زمان حیات نکرده است تا شامل عالم برزخ نشود، بلکه به طور مطلق ذکر فرموده است.

2ـ9) قسم خوردن به غیر خدا

سوگند به غیر خدا از مسائلی است که وهّابیّون روی آن حسّاسیّت خاصّی دارند. ابن‌تیمیّه قسم خوردن به غیر خدا را شرک می‌داند و می‌گوید: «وَقَد إِتَّفَقَ العُلَماءُ عَلَی أَنَّهُ لا یَنعَقِدُ الیمین بغیرِاللهِ: علما اتّفاق نموده‌اند که قسم به غیر خدا منعقد نمی‌‌شود» و نیز می‌گوید: «قسم خوردن به غیرخداوند مشروع نیست؛ زیرا از آن نهی شده است، یا به نهی تحریمی و یا تنزیهی، و علما در این مسئله بر دو قول‌ هستند و قول صحیح، نهی تحریمی است» (ابن‌تیمیّه، 1403ق.، ج 1: 17 و 209). دیگر عالمان و مفتیان وهّابی مانند صنعانی و رفاعی و بن‌باز، حکم به نبود جواز این نوع قسم داده‌اند (ر.ک؛ صنعانی، بی‌تا: 14؛ رفاعی، 1399ق.، 217ـ218؛ بن‌باز، 1416ق.: 722). درباره دیدگاه‌های وهّابیّت در قسم به غیر خدا و سایر موارد می‌توان گفت اعتقاد خاصّ آنها درباره این مسائل، ناشی از مبانی فکری آنان درباره مفهوم توحید، شرک، عبادت و برداشت اشتباه آنان از مفاهیم این موضوعات است.

2ـ10) نقد دیدگاه وهّابیّت در قسم به غیر خدا

اگر هدف از قسم به غیر خدا این باشد که با آن غیر خدا تعظیم و تجلیل شود، آن خضوع و عبادت غیر خداست و یا اگر قصد قسم‌خورنده، اعطای عظمت ربوبیّت مستقل به کسی باشد که به او قسم خورده، شرک است و اگر هیچ یک از این دو هدف را نداشته باشد، اشکالی ندارد. طبق نظر علاّمه طباطبائی، سزاوار است که از این گوینده (وهّابیّون) سؤال شود که مقصود او از این شرکی که اراده کرده چیست؟ اگر مقصود او آن است که در قسم به غیر خدا تعظیم کسی است که به او قسم یاد شده است و تجلیل امر او به حساب می‌آید؛ چراکه معنای قسم بر این امر مبتنی است و در قسم نوعی خضوع و عبادت اوست و این شرک به حساب می‌آید، جواب او این است که هر تعظیمی شرک به حساب نمی‌آید، مگر اینکه به شخصِ قسم یاد‌شده، عظمت ربوبیّت مستقل داده شود که از غیر خود بی‌نیاز است.

خداوند متعال به بسیاری از مخلوقات خود از قبیل نفس، کتاب، قرآن عظیم، زندگی پیامبر(ص)، ملائکه و غیر اینها قسم یاد نموده است و هیچ قسمی به جز از روی تعظیم، استقامت نیابد. پس چه مانعی است که همان کاری را که خداوند انجام داده، به اینکه مخلوقات خود را عظمت بخشیده است و آنان را تعظیم کرده، ما نیز این کار را انجام دهیم و بر آن اکتفا نماییم و اگر این کار شرک بود، کلام و سخن او سزاوارتر از احتراز از آن، و اَولی به رعایت آن می‌بود و اگر مقصود آن گوینده این است که مطلق تعظیم غیر خدا هر گونه که باشد، شرک است، حتّی آنگونه که خدا مخلوقات خود را تعظیم می‌کند، در حقّ غیر خدا جایز نیست آنگونه تعظیم نماید.

 این مطلبی است که دلیلی بر آن وجود ندارد، بلکه دلیل قاطع برخلاف آن دلالت دارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 6: 211ـ213). طبق استدلال علاّمه، وهّابیّون برای سخنان خود دلیل محکم و قابل قبولی ندارند و آنچه ارائه کرده‌اند، نگرش آنها نگرشی سطحی و حاصل کوته‌فکری است.

خداوند در قرآن برای افرادی خاص حقوقی قرار داده است: ﴿وَ کانَ حَقّاً عَلَینا نَصرُ المُؤمِنینَ: و یاری مؤمنان همواره حقّی است بر عهده ما﴾ (الرّوم/ 47). در جایی دیگر فرموده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه یُقاتِلُونَ فِی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراه وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقرآن: خداوند از مؤمنان جان‌ها و مال‌هایشان را خریده به این (بهاء) که بهشت از آن آنها باشد، (در عوض،) در راه خدا کارزار کنند، بکشند و کشته شوند. این وعده حقّی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده است﴾ (التّوبه/ 111). درباره پیامبرانش می‌فرماید: ﴿وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُون: فرمان ما از سابق به نفع بندگان مرسل ما صادر شده که ایشان تنها یاری خواهند شد﴾ (الصّافات/ 171ـ172).

علاّمه دلیل اینکه مسلمانان، به‌ویژه شیعیان را در درخواست‌هایشان خدای تعالی را به جاه پیامبر(ص) و ائمّه(ع) و به حقّ آنان سوگند می‌دهند، این آیات می‌داند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج10: 295). همچنین در آیه 11 سوره توبه، آیه 103 سوره یونس و آیه 17 سوره نساء، به حقوق مردم بر خداوند اشاره شده است. به طور کلّی، در سوگند خوردن به هر چیزی، نوعی تعظیم مورد آن سوگند است و خلق خدا که در آیات قرآن مورد سوگند قرار گرفته، بدان دلیل که دست‌پرورده خداست، جلیل و جمیل است، چون خود او جمیل است و به جز جمیل نمی‌آفریند (ر.ک؛ همان، ج 19: 403).

فعل قبیح و ناپسند از هر کس قبیح است و فرقی بین خالق و مخلوق نیست. چنان‌چه قسم به غیر خداوند دارای هدفی عقلایی باشد، بی‌اشکال و جایز است. غالباً هدف خداوند از قسم خوردن به موجودات، توجّه دادن انسان‌ها به اسرار نهفته در آنها و سعی در کشف اسرار درونی موجودات است. امّا هدف از قسم خوردن انسان‌ها به امور مقدّس، علاوه بر اشاره به قداست آنها، ترغیب و تشویق یا ترساندن و بر حذر داشتن و یا جلب اعتماد طرف مقابل است.

نتیجه‌گیری

حاصل پژوهش حاضر در تحلیل و نقد رویکرد وهّابیّت درباره شرک و مصادیق آن بدین شرح است:

ملاک تحقق شرک، اشتراک هم‌عرض دو یا چند فرد یا چند چیز است. نمی‌توان ادّعا کرد که هر کس موحّد است، باید هر چیزی را مستقیماً اثر و فعل خداوند بداند، بلکه پذیرفتن نظام علّت و معلولی مؤیّد و مکمّل اعتقاد به توحید است. اشتباه فاحش وهّابیّت در این مورد، نادیده گرفتن کلّی نظام علّت و معلولی و بی‌اثر دانستن اسباب است. با توجّه به آیات قرآن، آموزه‌های دینی و تحلیل سخنان علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان، این نتیجه به دست می‌آید که شرک مراتب و قلمرو خاصّ خود را دارد و هر عملی که در آن به غیر خداوند ارزش داده شود، در محدوده شرک قرار نمی‌گیرد، بلکه اگر این کار به صورت مستقل و به قصد عبادت انجام شود، شرک است.

در مواردی که بزرگان وهّابیّون آنها را از مصادیق شرک برشمرده‌اند، به هیچ وجه تأثیر و عمل به صورت استقلالی نیست و کسانی که به انبیا و اولیای الهی و سایر موارد، تبرّک و توسّل می‌جویند و از آنان درخواست شفاعت می‌کنند، صرفاً آنها را وسیله‌ای برای تقرّب به خداوند متعال می‌دانند و هدف و نیّت آنان، پرستش و عبادت آنها در برابر و کنار خدا نیست، بلکه هدف، تعظیم شعائر الهی طبق دستور الهی است تا رضای خدای تعالی را با این امور به دست آورند. با رجوع به قرآن، روایات صحیح و استدلال‌های نقلی و عقلی، باطل بودن عقاید و نظرهای وهّابیّون اثبات می‌گردد. علاّمه طباطبائی با دلایل متقن استدلال‌های وهّابیّون را به بوته نقد کشیده است و با استفاده از آیات، احادیث و استدلال‌های قطعی عقلی به ردّ دیدگاه آنان پرداخته است.

ایشان تبرّک، توسّل به انبیاء و اولیای الهی؛ زیارت قبور آنان و درخواست شفاعت و نیز قسم به غیر خدا را زمانی که به اذن خدا و بدون اعتقاد به تأثیر استقلالی این موارد و فقط برای تقرّب به خداوند متعال باشد، جایز دانسته است. اعمال مذکور به سبب اذن و مشیّت الهی و نیز امر به تعظیم شعائر خداوند در قرآن جایز است و چون جنبه توسّل و استشفاع دارد و مستقل نیست. در نتیجه، اوّلاً شرک نیست و ثانیاً ثواب و اجر خاصّ خود را دارد. در این موضوع، دو نکته را نباید نادیده گرفت: یکی ارزش و جایگاه نیّت در عمل و دیگری بقای روح در عالم برزخ و قیامت. بنابراین، امکان و از آن مهم‌تر، ضرورت ارتباط با پیامبر(ص)، اهل بیت(ع) و اولیای الهی در عالم برزخ به طور قطع ثابت است.

مراجع

قرآن کریم.

ابن‌اثیر، علیّ‌بن محمّد. (بی‌تا).  اسد الغابه فی معرفهالصحابه. بیروت: دارالفکر.

اﺑﻦ‌اﺛﻴﺮ جزری، مبارک‌بن محمّد. (1367). اﻟﻨّﻬﺎﯾﺔ ﻓﯽ ﻏﺮﯾﺐ اﻟﺤﺪﯾﺚ و الأﺛﺮ. تحقیق و تصحیح محمود محمّد طناحی. قم: مؤسّسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

ابن‌تیمیّه، احمدبن ‌عبدالحلیم. (بی‌تا). الف. اقتضاء الصّراط المستقیم مخالفه أصحاب الجحیم. ریاض: مکتبه الرّشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). ب.مجموعه الفتاوی. جمع و ترتیب عبدالرّحمن بن محمّدبن قاسم. رباط ـ مغرب: مکتبه العارف.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1399ق.). التّوسّل و الوسیله. بی‌جا: دار الآفاق.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1403ق.). مجموعه الرّسائل والمسائل. تخریج و تعلیق حواشی محمّد رشیدرضا. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1406ق.).  منهاج السنّه ‌النّبویّه. تحقیق محمّد رشّاد سالم. ریاض: جامعه الإمام محمّد‌بن سعود الإسلامیّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1410ق.). زیاره القبور و الإستنجاد بالمقبور. ریاض: اداره عمومی و نشر و ترجمه.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1415ق.). شرح العقیده الإصفهانیّه. ریاض: مکتبه الرّشد.

ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی. (1326ق.). تهذیب التّهذیب. هند: مطبعه دائرهالمعارف النّظامیّه.

ــــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). فتح‌الباری فی شرح صحیح البخاری. بیروت: دارالمعرفه.

ابن‌حنبل، احمد. (1429ق.). المسند. تحقیق محمّد عبدالقادر عطا. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

ابن‌عبدالوهّاب، محمّد. (1426ق.). کتاب التّوحید. ریاض: الرّئاسه العامّه للبحوث و الفتاء.

ـــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). کشف الشّبهات. تحقیق ناصر بن عبدالله دطریم و دیگران. ریاض: جامعه الإمام محمّدبن سعود.

ـــــــــــــــــــــ .مجموعه مؤلّفات الشّیخ محمّدبن ‌عبدالوهّاب. ریاض: جامعه الإمام محمّدبن‌ سعود: www.islamspirit.com.

ـــــــــــــــــــــ . (1403ق.). الهدیّه السّنیّه. ریاض: الرّئاسه العامه الإدارات المحوث العلمیّه و الإفتاء الدعوه و الإرشاد.

ابن‌عبدالوهّاب، سلیمان‌بن عبدالله. (بی‌تا). تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التّوحید. بی‌جا: مکتبه الرّیاض الحدیثه.

ابن‌فارس، احمد. (بی‌تا). معجم المقاییس فی اللّغه. تحقیق شهاب‌الدّین ابوعمرو. بیروت: دارالفکر.

ابن‌قولویه، جعفربن محمّد. (1356). کامل‌الزّیارات. تحقیق عبدالحسین امینی. نجف: دار المرتضویّه.

ابن‌قیّم جوزیه، محمّدبن أبی‌بکر. (1407ق.). زادالمعاد فی هدی خیر العباد. بیروت: مؤسّسه الرّساله.

ابن‌منظور، محمّدبن مکرم. (1414ق.). لسان‌العرب. بیروت: دار صادر.

ابن‌هشام، عبدالملک. (1355ق.). سیره ابن‌هشام. مصر: مطبعه مصطفی الحلبی.

آل‌شیخ، عبدالرّحمن بن حسن. (1421ق.). فتح المجید فی شرح کتاب التّوحید. چاپ پنجم. المملکه العربی السّعودی: وزاره الشؤون الإسلامیّه و الأوقاف و الدّعوه و الإرشاد.

امینی، عبدالحسین. (1416ق.). الغدیر. قم: مرکز الغدیر.

بحرانی، هاشم. (1416ق.). البرهان فی تفسیر القرآن. تحقیق قسم الدّراسات الإسلامیّه. قم: مؤسّسه بعثت.

بخاری، محمّدبن اسماعیل. (1410ق.). الصّحیح. تصحیح مصطفی دیب‌البغا. دمشق: دار ابن‌کثیر.

بلاذری، احمدبن یحیی. (1394ق.). انساب‌الأشراف. بیروت: مؤسّسه الأعلمی.

بن‌باز، عبدالعزیزبن عبدالله. (1413ق.). فتاوی مهمّه. ریاض: دارالعاصمه.

ـــــــــــــــــــــــــ . (1416ق.). مجموع فتاوی و مقالات متنوّعه. ریاض: دارالوطن.

بیهقی، احمدبن حسین. (1408ق.). السّنن الکبری. بیروت: دارالمعرفه.

ــــــــــــــــــــــ . (1410ق.). شعب‌الإیمان. تصحیح محمّد سعید زغلول. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

جوادی آملی، عبدالله. (1383). توحید در قرآن. قم: اسراء.

جوهری، اسماعیل‌بن حمّاد. (بی‌تا). الصّحاح؛ تاج اللّغه و صحاح العربیّه. تحقیق احمد عبدالغفور عطّار. بیروت: دارالعلم للملایین.

حاکم نیشابوری، محمّدبن عبدالله. (بی‌تا). المستدرک للصّحیحین. بیروت: دارالمعرفه.

حسینی قزوینی، محمّد. (1387). وهّابیّت از منظر عقل و شرع. قم: تحسین.

خطیب بغدادی، احمدبن علی. (بی‌تا). تاریخ بغداد. بیروت: دار الکتب العلمیّه.

دارقطنی، علیّ‌بن عمر. (1422ق.). سنن دارقطنی. جدّه: دار المؤیّد.

درویش، احمدبن عبدالرزّاق. ( 1421ق.). مجموع فتاوی اللّجنهالدّائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء. جدّه: دارالمؤیّد.

راغب اصفهانی، حسین‌بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. تحقیق صفوان عدنان داودی. دمشق: دارالعلم ـ الدّار الشّامیّه.

رفاعی، محمّد نسیب. (1399ق.). التّوصّل إلی حقیقه التّوسّل المشروع والممنوع. بیروت: دار لبنان.

ذهبی، محمّدبن احمد. (1413ق.). سیر أعلام النّبلاء. بیروت: مؤسّسه الرّساله.

سبکی، علی‌بن عبدالکافی. (بی‌تا). شفاء السّقام. مصر: دار جوامع الکلم.

شریف رضی، محمّدبن حسین. (1414ق.). نهج‌البلاغه. تحقیق صبحی صالح. قم: هجرت.

شوکانی، محمّدبن‌ علی. (1382). ارشاد الفحول إلی تحقیق الحقّ مِن علم الأصول. تحقیق و عنایه احمد عزو. بیروت: دارالکتب العربی.

صنعانی، محمّدبن اسماعیل. (بی‌تا). تطهیر الإعتقاد عن ادران الإلحاد. ریاض: الرئاسه العامّه للبحوث العلمیّه و الإفتاء.

طباطبائی، محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.

طریحی، فخرالدّین بن محمّد. (1375). مجمع البحرین. تحقیق و تصحیح احمد حسینی اشکوری. تهران: مرتضوی.

فراهیدی، خلیل‌بن احمد. (1409ق.). کتاب العین. قم: نشر هجرت.

فوزان، صالح‌بن فوزان. (بی‌تا). المنتقی مِن فتاوی فضیله الشّیخ صالح بن فوزان: www.ajurry.com.

فیض کاشانی، محمّدبن شاه مرتضی. (1415ق.). تفسیر الصّافی. تحقیق و تصحیح حسین اعلمی. تهران: مکتبه الصّدر.

فیّومی، احمدبن ‌محمّد. (1414ق.). المصباح المنیر فی غریب الشّرح الکبیر. قم: دارالهجره.

قرشی بنایی، علی‌اکبر. (1412ق.). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

قسطلانی، احمدبن محمّد. (1425ق.). المواهب اللّدنیّه بالمنح المحمّدیه. بیروت: المکتب الإسلامی.

مالکی، محمّدبن علوی. (1424ق.). الزّیارهالنّبویّه فی الضّوء الکتاب و السّنّه. قاهره: دار جوامع الکلم.

مجلسی، محمّدباقر. (1362). بحارالأنوار، الجامعه لدُرَر أخبار الأئمّه الأطهار. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

مصطفوی، حسن. (1368). التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

مناوی، محمّد عبدالرّئوف. (1415ق.). فیض‌القدیر. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

هیثمی، علیّ‌بن أبی‌بکر. (1402ق.). مجمع الزّوائد و منبع الفوائد. بیروت: دارالکتاب العربی.

نویسندگان:

کاوس روحی برندق: استادیار دانشگاه تربیت مدرّس، تهران

 لیلا مرادی: دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرّس، تهران

فصلنامه معارف قرآنی شماره 21

انتهای متن/

نظر شما