زنوزيجلالي در حوزههاي مختلف مانند نمايشنامه و رمان کار کرد. آثاري چون «مثنوي کوچه»، «درختي در برزخ»، «مخلوق»، «روزي که خورشيد سوخت» و «برج 110» حاصل سالها تلاش او در حوزه ادبيات است. دوستانش ميگويند نوشتن براي زنوزيجلالي از سر تفريح نبود، او نويسندهاي جدي است.
کامران پارسينژاد، از نويسندگان و دوستان زنوزيجلالي، نيز درباره آخرين کتاب او در يادداشتي نوشته است: آقاي نويسنده يا علي گفتنت حکايت ديگري دارد. يا علي گفتنت زمان و وقت مشخصي ندارد. آدم نميفهمد کجا و چهزمان دلت هواي مولا کرده است، اما چيزي که ميشود فهميد اين است که حکايت تو حکايت اويي است که يا علي ميگويد و عشق آغاز ميشود.
و اين عشق زماني به نقطه اوج خود ميرسد که بناي ماندگار رمان برج 110 خود را پيريزي ميکني، برجي که از آن علي است و براي علي. نشانه و رمز مقبول افتادن اثر نزد مولا ميشود نصب ناگاه پلاک 110 شهرداري بر سر در خانهات در حالي که ساير پلاکهاي اطراف چيز ديگري است.
∎
وقت نداريم
او سال گذشته تقريباً در همين ايام آخرين رمانش را با نام «برج 110» منتشر کرد؛ کتابي که بهگفته خودش با دلگرميهاي همسرش در زمان بيماري به اتمام رسيد. او خود درباره دوران بيماري و تغيير نگاهش به زندگي اينچنين ميگويد: زمان ميگذرد خيلي سريع، آن روزها کانکسي بود در حوزه هنري که کار را با آن آغاز کرديم. بچهها آن زمان جوان و بشاش بودند، اما الآن گرد پيري بهروي امثال بنده نشسته است. اميرحسين فردي ميگفت «چه مينويسي؟ آقاي جلالي، وقت تنگ است، وقت نداريم». من مدتهاست درباره واژه «وقت نداريم» فکر ميکنم. وقتي بيمار شدم و گفتند سرطان داري ضربه شديد بود، گفتم «به همين سادگي من سرطان دارم؟» هر 15 روز شيميدرماني ميشوم آن هم سه روز، ميگويم واقعاً وقت نداريم؟
آخرين آرزوي آقاي نويسنده
به خودم ميگويم وقت هست؟ شبها در خانه يا بيمارستان رو به پنجره ميگويم وقت هست؟ آيا وقت دارم رمانهاي چندگانهام را تمام کنم؟ چند روز پيش نوهام روزنامه جامجم فروردين را اتفاقي به من داد، در آن عکس مرحوم سبزواري، کيارستمي، شجريان و من بود که هر يک با سرطان دست و پنجه نرم ميکرديم و من تلويحاً که روزنامه را ديدم حس کردم که نوبت من است و چه نوبت قشنگي براي ما چيدهاند؛ کيارستمي فردا تشييع ميشود و شجريان در امريکا شيميدرماني ميشود پس نوبت من است. تنها آرزويم به اتمام رساندن کتابهايي چون «خورشيد پنهان» است که سالها در کشوي ميزم بيات شده، بتوانم آنها را تمام کنم از نيمه ماندن اين آثار اذيت ميشوم؛ گرچه مرگ حق است.
نويسنده مرگآگاه
محسن مؤمنيشريف، رئيس حوزه هنري، در مراسمي که بهمنظور پاسداشت زنوزيجلالي در سال گذشته برگزار شد، درباره ويژگي کاري او گفت: زنوزي براي سرگرمي رمان نمينويسد. داستان براي او مجالي است براي انديشهورزي و طرح سؤال. گفتوگو و ديالوگ در اثر او جايگاه خوبي دارد و ميتوان وي را از معدود نويسندگان فارسيزبان دانست که فارسي را خوب مينويسد و نثري پخته و سخته دارد و آثارش نيز همگي آکنده از مسائل فلسفي است.
رئيس حوزه هنري افزود: آقاي زنوزي در نوشتن رمان واژهها را حکاکي ميکند. من در رماني مانند مخلوق بود که ديدم او نويسندهاي مرگآگاه است و کنار نوشتن و با وجود کاهنده بودن کارهايي مانند داوري و نقد، با بزرگواري به آنها نيز پرداخته است.
شايد هم اين عشق است که ابتدا آغاز ميشود و بعد يا علي بر زبان ميآيد. در هر حال حکايت، حکايت عاشقي کردن است يا علي گفتن.
نظر شما