شناسهٔ خبر: 19045766 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

نقد مبانی فکری وهّابیّت در مسئله امامت، شرک و مصادیق آن با تأکید بر دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی(ره) - بخش اول

نقد دیدگاه وهّابیّت در تبرّک

با رجوع به آراء و دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان به‌آسانی می‌توان به باورهای نادرست وهّابیّون در باب مصادیق آگاهی پیدا کرد.

صاحب‌خبر -

 

چکیده

وهّابیّت در موضوعات گوناگون دیدگاه‌های ویژه‌ای جدا از سایر مذاهب و فرقه‌های اسلامی دارد. یکی از باورهای خاصّ این فرقه، اختلاف در تبیین مسائل مرتبط با امامت و اولیای الهی است که با تکیه بر مبانی خاص در تعریف شرک و مصادیق آن شکل گرفته است. وهّابیّت با نفی نظام علّی و معلولی، واسطه فیض بودن ائمّه اطهار(ع) را انکار می‌کنند و در نتیجه، مواردی مانند تبرّک و توسّل به ائمّه(ع) و شفاعت‌خواهی از ایشان را شرک و زیارت قبور آنان را بدعت می‌دانند.

 این مقاله با هدف نشان دادن انحراف بنیادین این فرقه در تحلیل مسئله شرک، با تأکید بر دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی(ره) به نقد آن پرداخته است و به این نتیجه رسیده که اندیشه‌های سُست غیرعقلانی وهّابیّت موجب شده است که علمای مدافع این فرقه، تعریف نادرستی از مصادیق شرک و توسعه در دامنه آن ارائه دهند. با رجوع به آراء و دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان به‌آسانی می‌توان به باورهای نادرست وهّابیّون در باب مصادیق آگاهی پیدا کرد و بسیاری از اعمال صحیح، مانند تبرّک و توسّل به انبیا و اولیای الهی، درخواست شفاعت از آنان، زیارت قبور آنان و سوگند یاد کردن به غیر خدا را از محدوده شرک خارج نمود.

کلیدواژگان

وهّابیّت؛ امامت؛ علاّمه طباطبائی؛ شرک؛ تبرّک؛ توسّل؛ شفاعت؛ زیارت قبور

وهّابیّت یکی از فرقه‌هایی است که در قرن 12هجری به‌وسیله محمّد بن عبدالوهّاب (1111ـ1207 ق.) شکل گرفت. تبلیغ رسمی مبانی فکری وهّابیّت مبتنی بر انحرافات شدید در امور اعتقادی، اثبات شرک و کفر فِرَق اسلامی به‌وسیله ابن‌تیمیه به سال 698 هجری قمری در منطقه شام آغاز شد. وهّابیّت در زمان محمّدبن عبدالوهّاب با همکاری تنگاتنگ محمّدبن سعود و با استفاده از مستشاران نظامی انگلیسی، در منطقه نجد و درعیّه گسترش یافت. محمّد بن عبدالوهّاب به‌شدّت تحت تأثیر کتاب‌های ابن‌تیمیه قرار گرفته بود. پس از وی افرادی مانند آلوسی، ابن‌بدران دمشقی و رشیدرضا به انتشار عقاید وهّابیّت پرداخته‌اند.

 با توجّه به رواج سریع وهّابیگری در میان مردم، به‌ویژه جوانان و خطرات و پیامدهای مخرّب آن، نیاز به بررسی دقیق عقاید وهّابیّت و نقد صحیح آن کاملاً آشکار می‌‌شود. برای اثبات استحکام ارتباط معنوی شیعیان با ائمّه اطهار، بررسی مفهوم صحیح مؤلّفه‌های تبرّک، توسّل، شفاعت و قسم، و نیز تعریف صحیح شرک و مصادیق آن مورد نیاز است. همچنین برای پاسخگویی صحیح به شبهات وهّابیّت باید عقاید فکری آنها به خوبی تبیین گردد.

خطرناک‌ترین چیزی که ابن‌تیمیه، نظریّه‌پرداز و بنیانگذار فکری وهّابیّت در آغاز دعوت خویش مطرح ساخت و افکار عمومی را متشنّج و عقاید مردم را جریحه‌دار کرد، متهم ساختن مسلمانان به کفر و شرک بود. وهّابیّت شیعه را به دلیل اعتقاد آنان به توسّل، تبرّک، درخواست شفاعت از معصومان(ع)، زیارت قبور ایشان و... مشرک خواند. هدف آنان از ابراز این عقاید، گسستن ارتباط شیعیان با ائمّه اطهار(ع) است. برای نقد عقاید وهّابیّت، از همان زمان ظهور افکار وهّابیّت، علمای اسلامی به مبارزه با آن پرداخته‌اند و کتبی را تدوین نموده‌اند؛ برای مثال برادر خود محمّدبن عبدالوهّاب کتابی در نقد وی، با عنوان فصل‌الخطاب فی الردّ عَلَی محمّد بن عبدالوهّاب تدوین کرد.

در عصر حاضر نیز کتب زیادی در این باره تدوین شده است، امّا اکثریّت این آثار، تکرار کتب اوّلیّه است و در آثار جدید به صورت مستقیم، به منابع خود وهّابیّون مراجعه نشده است. از جمله پیشینه قرن معاصر نیز می‌توان به آثار مؤلّفانی مانند سیّد محسن امین صاحب کتاب کشف الإرتیاب و یا جعفر سبحانی مؤلّفِ آیین وهّابیّت، العباده حذها و مفهومها، الشّفاعه فی الکتاب و السّنّه و نیز مجموعه کتب سلسله‌مباحث وهّابیّت‌شناسی از علی‌اصغر رضوانی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهّابیّت تألیف احمد عابدی، توسّل و ردّ شبهات تألیف یوسف احمد دجوی مصری، «سلفیّه: بدعت یا مذهب» تألیف محمّدسعید رمضان البوطی، آرای وهّابیّت در ترازوی قرآن و سنّت تألیف احمدحسین فلاحی و ... .

از میان مقالات نیز می‌توان به «بررسی و نقد آرای وهّابیّت در انتساب عنوان شرک به شیعه از منظر قرآن کریم» نوشته سیّد ابوالفضل سجّادی و مهدی آشناور، «عبادت در اندیشه شیعه و وهّابیّت» از محمّدجواد ذاکری، «مؤلّفه‌های توحید عبادی در مقارنه دیدگاه امامیّه و سلفیّه» محمّدعلی اخویان و ... اشاره کرد. لازم به ذکر این نکته است که در هیچ کتاب و یا مقاله‌ای به صورت مستقل به بررسی عقاید وهّابیّت از نگاه علاّمه طباطبائی پرداخته نشده است و این مقاله درصدد است این امر را محقّق سازد.

با ذکر این نکات، مقاله حاضر درصدد است به سؤالات زیر پاسخ دهد:

1ـ مفهوم اصلی و صحیح شرک، تبرّک، توسّل، شفاعت و قسم به خدا چیست؟

2ـ دایره و قلمرو شرک تا کجاست و مصادیق صحیح آن چیست؟

3ـ وهّابیّت چه اعتقادات و اصول فکری در باب شرک و مصادیق آن دارد؟

4ـ علاّمه طباطبائی چگونه به این افکار و عقاید پاسخ داده است؟

برای پاسخگویی بهتر به افکار نادرست وهّابیّون، نیاز جدّی به مراجعه به اصلی‌ترین منابع آنان است که در این مقاله سعی شده که این عمل به درستی انجام گیرد. با بررسی مفهوم این اعمال که وهّابیّون معتقد به شرک آن هستند، نادرست بودن اعتقاد آنان مشخّص خواهد شد. این مقاله با استناد به منابع دست اوّل وهّابیّت درصدد است پس از گردآوری و تنظیم اندیشه‌های وهّابیّت درباره شرک و مصادیق آن ـ که زیربنای بنیادین در زیر سؤال قرار دادن مسائل مربوط به امامت و اولیای الهی است ـ با روش ارزیابی تحلیلی، آنها را در بوته ارزیابی قرار دهد و با تأکید بر دیدگاه‌های علاّمه طباطبائی(ره) در تفسیر المیزان به نقد آنها بپردازد.

1ـ مفهوم‌شناسی شرک، تبرّک، توسّل، شفاعت و قسم در لغت و اصطلاح

1ـ1) مفهوم شرک در لغت و اصطلاح

«شرک» به معنی نصیب، شرکت و مشارکت، خلط دو مالکیّت و مخالطه دو شریک، و «مشرک» نام برای کسی است که نسبت به خدا کفر ورزیده است و برای او شریک قائل شده است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج10: 448؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 451؛ فیّومی، 1414ق.، ج 2: 311 و مصطفوی، 1368، ج 6: 47). «شریک» کسی است که در کاری یا چیزی با دیگری سهیم است. در این صورت، هر کس به خدا شرک ورزد، مشرک است؛ زیرا برای خدا شریک قرار داده است (ر.ک؛ ابن‌اثیر جزری، 1367، ج 3: 466؛ قرشی، 1412ق.، ج 5: 20). شرک انسان در دین دو گونه است: شرک عظیم که اثبات شریک برای خدای تعالی است و شرک صغیر که مراعات غیرخدا با او در برخی امور است که این همان ریا و نفاق است (راغب اصفهانی، 1412 ق.، ج 1: 452) و شرک در اصطلاح، همتا قرار دادن برای خداست و ممکن است در صفات، افعال و یا حتّی ذات باشد (ر.ک؛ جوادی آملی، 1383: 571).

 با تقارن دو یا چند فرد در عملی یا امری که برای هر یک از آنها بهره یا تأثیری در عمل یا امر باشد، شرک در عمل تحقّق می‌یابد (ر.ک؛ مصطفوی، 1368، ج 6: 48). بنابراین، در تحقّق مفهوم شرک، اعتقاد به عرضیّت غیرخدا در کنار خدا نهفته است و از نگاه علاّمه طباطبائی، شریک گرفتن مراتب مختلفی از نظر ظهور و خفا دارد، همان‌گونه که کفر و ایمان هم از این نظر مراتبی دارند؛ مثلاً اعتقاد به اینکه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بُت‌ها را شفیعان درگاه خدا گرفتن، شرکی است جلی و از این شرک کمی پنهان‌تر شرکی است که اهل کتاب دارند و برای خدا فرزند قائل هستند، از این هم کمی مخفی‌تر اعتقاد به استقلال اسباب است، اینکه انسان مثلاً دوا را شفادهنده بپندارد و همه اعتماد او به آن باشد، این نیز یک مرتبه از شرک است و اینگونه ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌‌شود تا برسد به شرکی که به جز بندگان مخلص خدا احدی از آن بری نیست و آن عبارت است از غفلت از خداوند تعالی و توجّه به غیر خدا، عزّ و جلّ.

پس همه اینها شرک است، امّا این باعث نمی‌‌شود که کلمه «مشرک» بر همه دارندگان مراتب شرک اطلاق شود، هم‌چنان که اگر مسلمانی نماز و یا واجبی دیگر را ترک کند، به آن واجب کفر ورزیده است، ولی کلمه «کافر» بر او اطلاق نمی‌‌شود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 203). پس شرک مراتب و گستره خاصّ خود را دارد و هر عملی که در آن به غیرخدا ارزش و بها داده شود، شرک نیست، بلکه اگر این کار به صورت مستقل و به قصد عبادت انجام گیرد، شرک نامیده می‌‌شود.

1ـ2) معناشناسی تبرّک در لغت و اصطلاح

«تبرّک» در لغت به معنای طلب برکت است و «برکت» به معنای فضل، فیض، خیر و زیادت مخصوص، خواه مادّی باشد یا معنوی (ر.ک؛ مصطفوی، 1368، ج 1: 259)، فایده ثابت، نموّ، زیادت (ر.ک؛ قرشی، 1412ق.، ج 2: 189؛ فراهیدی، 1409ق.، ج 5: 368؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج10: 395 و فیّومی، 1414ق.، ج 2: 45) و ثبوت خیر الهی در چیزی است (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 119؛ ابن‌اثیر جزری، 1367، ج 1: 120؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج10: 390 و جوهری، بی‌تا، ج4: 1075). «تبرّک» از باب تفعّل است و دلالت بر مطاوعه دارد. تبرّک، برکت گرفتن از چیزی و تیمّن به آن است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج10: 396) و اینکه در حدیث آمده که «فحنکه و برّک علیه»، یعنی «دعا له بالبرکه» (ر.ک؛ ابن‌اثیر جزری، 1367، ج 1: 120).

تبرّک به چیزی، یعنی طلب برکت از طریق آن شیء، در اصطلاح به معنای طلب برکت از طریق چیزها یا حقیقت‌هایی است که خداوند متعال برای آنها امتیازها و مقام‌های خاصّی قرار داده است، همانند لمس‌کردن یا بوسیدن دست پیامبر(ص) یا برخی از آثار آن حضرت بعد از وفات ایشان. علاّمه پیرامون معنای برکت در قرآن کریم بیان می‌کند که برکت به معنای خیری است که در چیزی مستقرّ و لازمه آن شده باشد و از آنجا که غرض از دین، تنها سعادت معنوی و یا حسّی منتهی به معنوی است.

 لذا مقصود از برکت در لسان دین، آن چیزی است که در آن خیر معنوی و یا مادّی منتهی به معنوی باشد؛ مانند آن دعایی که ملائکه در حقّ ابراهیم(ع) کردند و گفتند: ﴿رَحْمَه اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ (هود/ 73) که مراد از آن، برکت معنوی مانند دین و قرب خدا و سایر خیرات گوناگون معنوی، و نیز برکت حسّی مانند مال، کثرت، بقای نسل و دودمان و سایر خیرات مادّی است که برگشت آن به معنویّات می‌باشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 7: 281) و چون پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به کمال و قرب الهی نزدیکترند، در نتیجه، برکت و خیر سرشار الهی در ایشان فراوان است. مؤمنان نیز برای رسیدن به قرب الهی و بهره‌مندی از خیر و برکت، به ایشان و آثار باقی‌شان تبرّک می‌جویند.

1-3) معنای «توسّل» در لغت و اصطلاح

برخی از اهل لغت دو اصل معنایی متباین برای «وسل» ذکر کرده‌اند: یکی رغبت و طلب و دیگری سرقت (ر.ک؛ ابن‌فارس، بی‌تا، ذیل وسل؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 11: 724ـ725؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 871). امّا در التّحقیق  فقط یک اصل معنایی برای وسل ذکر شده است و آن، رغبت به تقرّب است؛ خواه مادّی، خواه معنوی. وسیله یا ارادی است یا طبیعی. وسیله ارادی مانند انبیاء، ائمّه و اولیای مقرّبین و وسیله طبیعی مانند درجات ایمان و مقامات معرفت و صفات روحانی و اعمال خالص الهی. توسّل از باب تفعّل است و دلالت بر مطاوعه دارد؛ یعنی برای سیر به سوی خدای تعالی و طلب قرب و رضای او وسیله‌ای برای او قرار دادم. پس او اطاعت کرد و آن وسیله را اختیار نمود و به آن تمسّک جست. انتخاب وسیله و اختیار آن با اختلاف مراتب افراد و نیز حالات و معارف و درجات طلب و ایمان آنها متفاوت است (ر.ک؛ مصطفوی، 1368، ج 13: 108ـ109).

 وسیله به معنی تقرّب و نزدیکی، هم به صورت مصدر و هم اسم آمده است؛ یعنی آنچه که با آن تقرّب حاصل شود (ر.ک؛ قرشی، 1412ق.، ج 8: 218؛ ابن‌اثیر جزری، 1367، ج 6: 186؛ طریحی، 1375، ج 5: 491 و فیّومی، 1414ق.، ج 2: 660). وسیله منزلت نزد پادشاه، درجه، قربت، تقرّب به خدا با عمل است (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 11: 724).

توسّل به اولیای الهی نوعی تمسّک به وسیله است که در قرآن به آن دعوت شده است و قرآن پیوسته به جامعه باایمان و باتقوا دستور می‌دهد که به دنبال وسیله بروند: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَه وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون﴾ (المائده/ 35). توسّل اقسام مختلفی دارد؛ از جمله: انجام فرائض که یکی از اسباب تقرّب به درگاه الهی است، توسّل به اسماء و صفات خدا، توسّل به قرآن، توسّل به دعای برادر مؤمن، توسّل به دعای پیامبر(ص) در زمان حیات و پس از رحلت، توسّل به منزلت انسان‌های پاک و والا. توسّل یکی از طرق دعاست و در واقع، بابی از ابواب توجّه به خداوند سبحان است. پس مقصد و مقصود اصلی و حقیقی، خداوند سبحان است و شخصی که به او توسّل می‌جویی، واسطه و وسیله تقرّب به خداست و اگر کسی غیر از این اعتقاد داشته باشد، مشرک است.

1ـ4) تبیین مفهوم شفاعت در لغت و اصطلاح

ریشه «شفع» در لغت به معنای الحاق چیزی یا نیرویی به مثل آن برای رسیدن به هدف مطلوب و تحصیل نتیجه مقصود است (ر.ک؛ مصطفوی، 1368، ج 6: 82؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 457؛ قرشی، 1412ق.، ج 5: 48). شفاعت فقط از سوی خداوند متعال بی‌واسطه یا به‌واسطه اولیای او و به اذن خدا تحقّق می‌یابد؛ زیرا اولیای الهی به منزله وجه خداوند هستند (ر.ک؛ مصطفوی، 1368، ج 6: 84). شافع کسی است که از غیر خودش طلب شفاعت می‌کند (ر.ک؛ فراهیدی، 1409ق.، ج 1: 260) و شفیع صاحب شفاعت است (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 4: 353). طبق تعریف علاّمه طباطبائی، شفاعت از مادّه (ش ـ ف ـ ع) است که در مقابل کلمه (وتر: تک) به کار می‌رود.

 در حقیقت، شخصی که متوسّل به شفیع می‌‌شود، نیروی خود او به تنهایی برای رسیدنش به هدف کافی نیست، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره می‌زند و در نتیجه، آن را دوچندان نموده، به آنچه می‌خواهد نائل می‌‌شود، به طوری که اگر این کار را نمی‌کرد و تنها نیروی خود را به کار می‌زد، به مقصود خود نمی‌رسید، چون نیروی خود او به‌تنهایی ناقص، ضعیف و کوتاه بود. اگر انسانی بخواهد به کمالی و خیری مادّی یا معنوی برسد که از نظر معیارهای اجتماعی، آمادگی و ابزار آن را ندارد و اجتماع وی را لایق آن کمال و آن خیر نمی‌داند و یا بخواهد از خود شرّی را دفع کند؛ شرّی که به سبب مخالفت، متوجّه او می‌‌شود و از سوی دیگر، قادر بر امتثال تکلیف و ادای وظیفه نیست، در اینجا متوسّل به شفاعت می‌‌شود و به عبارتی روشن‌تر، اگر شخصی بخواهد به ثوابی برسد که اسباب آن را تهیّه ندیده است و از عقاب مخالفت تکلیفی خلاص گردد، بدون اینکه تکلیف را انجام دهد.

 در اینجا متوسّل به شفاعت می‌گردد و مورد تأثیر شفاعت هم همین‌جاست، امّا نه به طور مطلق؛ زیرا بعضی افراد هستند که اصلاً لیاقتی برای رسیدن به کمالی که می‌خواهند ندارند؛ مانند یک فرد عامّی که می‌خواهد با شفاعت اعلم علماء شود، با اینکه نه سواد دارد و نه استعداد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 157ـ159). مؤمنی که دچار گناهی شده، به اذن خداوند متعال از انبیا و اولیای الهی و هر آنچه که نزد خداوند اجر و قرب دارد، درخواست شفاعت می‌کند تا ایشان از خداوند بخواهند که وی را بیامرزد و طیّ مسیر کمال را برایش آسان گرداند و این عمل چون به اذن خداوند و به اراده اوست و به صورت استقلالی نیست و در آن اخلاص در توحید عبادی نهفته است، شرک نیست.

1ـ5) تبیین مفهوم قسم در لغت و اصطلاح

ابن‌فارس دو اصل معنایی برای قسم ذکر کرده است: یکی دلالت بر جمال و حُسن و دیگری تجزیه چیزی (ر.ک؛ ابن‌فارس، بی‌تا، واژه قسم). ریشه قسم در لغت به معنی تقسیم و حلف آمده است. اهل لغت معتقدند قسم به معنی حلف در اصل از «القَسامه» گرفته شده که به معنای سوگند و قسمی است که بر اولیای مقتول ادا می‌‌شود. سپس واژه قسم اسم برای هر سوگندی شده است.(ر.ک؛ همان؛ راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 670؛ ابن‌اثیر جزری، 1367، ج 5: 62 و ابن‌منظور، 1414ق.، ج 12: 481). پس قسم اسم از «أَقسَمَ بِاللهِ إِذَا حَلَفَ» است (فیّومی، 1414ق.، ج 2: 503 و طریحی، 1375، ج 6: 138). از قسم به معنی حلف، مشتقّات زیادی استعمال شده است و این مفهوم با معنی تقسیم متناسب است.

حلف، التزام و تعهّد و تقطیع است و در آن قاطعیّت و فصل موضوع از غیر خود است. قسم از ناحیه خلق به معنی ذکر چیزی است که معتقد به مقام، عظمت و جلال آن می‌باشد و گوینده آن را واسطه در خبر یا انشای خود قرار می‌دهد تا شنونده را به سخنش مطمئن سازد. امّا قسم از ناحیه خالق به‌منزله ذکر عظمت و شأن چیزی در مقام حقّ و نزد خدای تعالی است. پس قسم به آن چیز، عظمت و شأن واقعی و علوّ مقام آن را نزد خدا و ضرورت توجّه به موقعیّت آن را در عالم خلق و معنا مشخّص می‌کند (ر.ک؛ مصطفوی، 1368، ج 9: 264).

از نظر علاّمه، قسم عبارت است از ایجاد ربط خاصّی بین خبر و یا انشاء و بین چیز دیگری که شرافت و منزلت دارد، به‌گونه‌ای که بر حسب این قرارداد، بطلان و دروغ بودن انشاء یا خبر، مستلزم بطلان آن چیز باشد و چون آن چیز در نظر صاحب قرارداد مکانت و احترام لازم‌الرّعایه دارد و هیچ گاه راضی به اهانت به آن نیست، از این روی، فهمیده می‌‌شود که در خبری که داده، راستگو است و در تصمیمی که گرفته، پایدار است. پس قسم در این گونه امور، تأکیدی است بالغ (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 6: 208). در آیات قرآن کریم، در بسیاری از موارد دیده می‌‌شود که خداوند متعال به غیر خود سوگند یاد کرده است. اگر این عمل منکر و سوء بود، خداوند نباید آن را انجام می‌داد. قرآن مجید پیشوای اعلا، ثقل اکبر و الگوی زنده هر مسلمانی است و اینکه سوگند خداوند به غیر خود در قرآن آمده، نشان از اباحه آن دارد.

2ـ مصادیق شرک از نگاه وهّابیّت

عظمت هر عملی به عظمت اثر آن است. عظمت معصیت به عظمت کسی است که نافرمانی‌اَش می‌‌شود، چون که مؤاخذه عظیم نیز عظیم است. بنابراین، بزرگترین گناهان و نافرمانی‌ها، نافرمانیِ خداست، چون عظمت کبریایی همه، از او است، او فوق هر عظمت و کبریایی است، چون او خدایی است بی‌شریک، و بزرگترین نافرمانی‌های او این است که برایش شریک قائل شویم: ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ در این جمله عظمت شرک را مقیّد به قیدی یا با مقایسه با سایر گناهان نکرده تا بفهماند که عظمتِ ظلمِ شرک آن قدر است که با هیچ گناه دیگری قابل قیاس نیست. در این مقاله، مهم‌ترین موارد مصداق شرک، در آثار علمای فرقه وهّابیّت مورد بررسی، تحلیل و نقد قرار خواهد گرفت. این عناوین عبارتند از:

2ـ1) تبرّک به غیر خدا

وهّابیّون بر شیعیان، بلکه بر تمام فرقه‌های مسلمان در موضوع تبرّک اشکال وارد کرده‌اند. سخن آنان این است که چرا شیعیان قبور پیامبران، امامان، صالحان و اولیاء‌الله را می‌بوسند و به آنان تبرّک می‌جویند، در صورتی که این عمل، مانند عمل اهل جاهلیّت است که آنها نسبت به اصنام و بُت‌های خود انجام می‌دادند. وهّابیّون درباره مجاز نبودن تبرّک، برخلاف رئیس مذهب خود فتوا داده‌اند؛ زیرا طبق گفتار ابن‌تیمیّه، احمدبن حنبل و اصحاب مالک، در تبرّک به منبری که محل نشستن پیامبر(ص) و جای دست اوست، رخصت داده، ولی تبرّک به قبر حضرت را رخصت نداده‌اند. برخی از روایات، تبرّک به قبر پیامبر(ص) را هم حکایت کرده‌اند؛ زیرا احمد برخی از مردگان را تشییع کرد، دستش را بر قبر او می‌گذاشت و برای او دعا می‌نمود و فرق بین این دو موضع را روشن دانسته است (ر.ک؛ ابن‌تیمیه، بی‌تا، الف: 721).

طرفداران وهّابیّت، تبرّک به آثار اولیاء‌الله را شرک و انجام‌دهندگان آن را مشرک می‌دانند. لذا مسلمانانی را که به قبر، تبرّک می‌جویند یا به زیارت آن می‌روند، «قبوریّین» می‌نامند. آنان گشتن دور قبر، تبرّک جستن و مسح کردن به آن را سبب شرک دانسته، این امر را همانند اعمال بُت‌پرستان می‌دانند. از این رو، می‌گویند دست گذاشتن روی قبر، مس کردن و بوسیدن آن از بدعت‌هایی است که شرعاً از آن منع شده است (ر.ک؛ همان: 314؛ ابن‌عبدالوهّاب، 1426ق.: 48؛ آل‌شیخ، 1421ق.: 133؛ بن‌باز، 1416ق.، ج 4: 330). وهّابیّت معتقد است سنگ‌هایی که برای تبرّک و نذر قرار داده شده، در صورت امکان، باید معدوم و از روی زمین برچیده شوند (آل‌شیخ، 1421ق.: 237). وهّابیّون تبرّک به قبور انبیا و اولیای الهی و آثار آنان، همچنین تبرّک به اماکن مقدّس و اعیاد را با بُت‌پرستی جاهلیّت مقایسه می‌کنند.

2ـ2) نقد دیدگاه وهّابیّت در تبرّک

یکی از امور رایج در نزد تمام مسلمانان، تبرّک به آثار انبیا و اولیای الهی، به‌ویژه رسول گرامی اسلام(ص) است. هرگز نباید پنداشت که نزول برکت الهی بر چیزی، منافات با عمل سایر عوامل دارد؛ زیرا معنای اینکه خداوند اراده کرده که فلان چیز برکت و خیر کثیر داشته باشد، این نیست که اثر اسباب و علل مقتضی را ابطال کند، چون اراده خداوند سببی در طول سایر علل و اسباب است، نه در عرض آن (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 7: 281). هدف خداوند از نفی تأثیر اشیاء یا موجودات، نفی از تأثیر استقلالی است. علاّمه به‌خوبی این موضوع را تبیین کرده است. از نظر ایشان، اگر شیعیان انبیا و اولیای الهی را تعظیم می‌کنند و با تربت آنان تبرّک می‌جویند، برای این است که این اعمال را مصادیقی برای تعظیم شعائر می‌دانند.

در این راستا، وی به آیه شریفه ﴿ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ﴾ (الحج/32) و آیه مودّت به ذوی‌القربی و به آیات دیگر، روایات و سنّت تمسّک می‌کند. پس چنین کسی که این‌گونه اعمالی را انجام می‌دهد، می‌خواهد وسیله‌ای به درگاه خدا ببرد و بنا به آیه شریفه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَه﴾ (المائده/ 35) عمل کرده باشد. با این وصف، می‌توان گفت که خدای تعالی ابتغاء وسیله به انبیا و اولیا را تشریع کرده است و دوست داشتن آنان و تعظیم‌ ایشان را واجب فرموده است. همین دوستی و تعظیم را وسائلی به درگاه خود قرار داده است.

در این صورت، معنا ندارد که خدای تعالی محبّت به چیزی و تعظیم آن را واجب کند و در عین حال، آثار آن را تحریم نماید. بنابراین، هیچ منعی وجود ندارد که کسی از راه دوستی انبیا، امامان الهی و تعظیم امر آنان، همچنین سایر آثار و لوازمی که برای محبّت و تعظیم هست، به درگاه خدا تقرّب بجوید. ناگفته نماند که دوستی، تعظیم و بوسیدن ضریح و سایر آثار محبّت، در صورتی مورد قبول است که جنبه توسّل و استشفاع داشته باشد، نه اینکه این امور و این اشخاص را، مستقل در تأثیر بداند و یا این اعمال جنبه پرستش داشته باشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج10: 295ـ296).

بنابراین، می‌توان گفت که همه چیزها و کارها، به اذن و مشیّت الهی است و می‌توان به آنها تبرّک جست؛ زیرا آنها نزد خداوند فضیلت و تقرّب دارند و آنان بدون اذن الهی نمی‌توانند خیری برسانند یا شرّی را دفع نمایند. در این راستا، خداوند درباره حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهوَالزَّکَاه مَا دُمْتُ حَیًّا: و مرا -هر جا که باشم- وجودى پربرکت قرار داده؛ و تا زمانى که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است!﴾ (مریم/31).

همچنین درباره حضرت موسی(ع) آمده است: ﴿... وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا: و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود!﴾ (الأحزاب/ 69) و در باب حضرت ابراهیم و فرزندش اسحاق بیان شده است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ: هنگامى که نزد آتش آمد، ندایى برخاست که مبارک باد آن کس که در آتش است و کسى که در اطراف آن است [= فرشتگان و موسى ] و منزّه است خداوندى که پروردگار جهانیان است!﴾ (النّمل/ 8).

یادآوری می‌شود که با توجّه به آیات قرآن کریم، بعضی از مکان‌ها برکت دارند؛ مانند مسجدالحرام: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّه مُبارَکاً: اوّلین خانه عبادتی که برای مردم بنا نهاده شد، آن خانه‌ای است که در مکّه واقع است؛ خانه‌ای پربرکت که مایه هدایت همه عالمیان است﴾ (آل‌عمران/ 96) و مانند مسجدالأقصی که خداوند فرموده است: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلیَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنرُِیَهُ مِنْ ءَایَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر: پاک و منزّه است خدایی که در مبارک شبی، بنده خود (محمّد(ص)) را از مسجدالحرام (مکّه معظّمه) به مسجد اقصایی که پیرامونش را (به قدوم خاصّان خود) مبارک ساخت، سیر داد تا آیات خود را به او بنمایاند که همانا خداوند شنوا و بیناست﴾ (الإسراء/ 1).

همچنین برخی از زمان‌ها نیز برکت دارند؛ مثلاً شب قدر: ﴿إِنَّا أَنزَلناهُ فی لَیلَه مُبارَکَه...: که ما آن را در شبى پر برکت نازل کردیم...﴾ (الدّخان/ 3) و دهه ذی‌حجّه: ﴿وَالفَجرِ * وَ لَیالٍ عَشرٍ: به سپیده‌دم سوگند * و به شبهاى دهگانه﴾ (الفجر/2ـ1)، ماه‌های حرام: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ...: از تو درباره جنگ کردن در ماه حرام سؤال مى کنند. بگو: جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است...﴾ (البقره/ 217)، وقت سحر: ﴿وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ: و در سحرگاهان استغفار مى کردند﴾ (الذّاریّات/ 18) (ر.ک؛ فیض کاشانی، 1415ق.، ج 5: 324 و بحرانی، 1416ق.، ج 5: 650).

ناگفته نماند که تبرّک به آثار و اشیاء نیز به موجب  انتساب به اشخاص و به سبب شرافت اشخاص، شرافت یافته، بزرگ، محبوب و ارزشمند گردیده است. باید از وهّابیّون پرسید: درباره پیراهن یوسف چه می‌گویند که خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿إِذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا عَلی وَجهِ أَبِی یَأتِ بَصِیراً﴾ (یوسف/ 93)، یعقوب نیز پیراهن یوسف را بر دیدگان خود می‌افکند و در همان دم بینایی خود را باز می‌یابد، چنان‌که می‌فرماید: ﴿فَلَمّا أَن جاءَ البَشِیرُ أَلقاهُ عَلی وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصِیراً﴾ (یوسف/ 96). خداوند متعال قرآن را در چهار موضع به عنوان «مبارک» توصیف نموده است (ر.ک؛ الأنعام/ 50، 92 و 155و ص/ 29).

با این توصیف، علاّمه طباطبائی قرآن را نیز مایه شفا دانسته است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 13: 184). بنابراین، تبرّک به انبیا و اولیای الهی، مکان‌های مقدّس، زمان‌های مبارک و آثار و اشیاء متبرّکه، همگی به اذن خدا و تشریع اوست و هیچ یک به صورت مستقل قابل تبرّک نیست و نیز تبرّک به آنها به معنی اسقاط اسباب و علل نیست. از سخنان علاّمه چنین برمی‌آید که وی برای ردّ دیدگاه وهّابیّت درباره تبرّک، تأثیر استقلالی افراد و اشیاء را نفی می‌کند و با استدلال به آیات قرآن، تبرّک به افراد، مکان‌ها، زمان‌ها و اشیاء را به اذن خداوند برای تقرّب به او اثبات می‌کند.

2ـ3) توسّل به انبیاء و اولیای الهی

یکی دیگر از مسائلی که محور شبهه‌افکنی و ایجاد تفرقه میان مسلمانان قرار گرفته، مسئله توسّل به اولیای الهی است. توسّل به پیامبران و اولیای الهی را برای نخستین بار ابن‌تیمیّه در قرن هشتم هجری‌قمری انکار کرد و پس از چند قرن، این جریان به‌وسیله محمّدبن‌عبدالوهّاب شدّت گرفت و توسّل به ایشان، نامشروع و از مظاهر شرک و احیاناً عبادت اولیا اعلام و معرّفی شد. ابن‌تیمیّه معتقد بود که احدی از علما نگفته است که توسّل و استشفاع از پیامبر(ص) یا هر مرد صالحی پس از وفاتش جایز باشد و چنین چیزی را دوست نداشتند؛ زیرا دعا و توسّل عین پرستش و بندگی است (ر.ک؛ ابن‌تیمیه، 1415ق.:90ـ93). بنا بر نظر محمّدبن عبدالوهّاب، اگر کسی تمام شب و روز عبادت کند و آنگاه در کنار قبر پیامبر(ص) و یا ولیّ خدا حاضر شود و آنان را صدا کند، در حقیقت، دو پروردگار را پرستیده است و این چنین فردی موحّد نیست (ر.ک؛ ابن‌عبدالوهّاب، بی‌تا، ب، ج 6: 146).

به گفته بن‌باز، توسّل به صالحان دو قسم است: قسم اوّل، توسّل به دعای آنهاست و این اشکالی ندارد؛ زیرا صحابه رسول خدا(ص) در زمانی که آن حضرت زنده بود، به دعای آن حضرت متوسّل می‌شدند و پیامبر(ص) درباره آنان دعا می‌کرد و آنان به فیض می‌رسیدند. قسم دوم، توسّل به خود آنهاست. این گونه توسّل جایز نیست، بلکه از جهتی بدعت و از جهتی دیگر شرک است؛ زیرا هر کسی که معتقد باشد شخصی در تحقّق امری تأثیرگذار است، نوعی از انواع شرک را اظهار کرده است (ر.ک؛ بن‌باز، 1413ق.، ج 1: 90 و همان، 1416ق.، ج 4: 311). در این دیدگاه، فرق میان توسّل به شخص یا توسّل به دعای آن شخص مشخّص نیست و نیز جایگاه و ارزش نیّت در عمل نیز نادیده گرفته شده است و ظاهر عمل، ملاک شرک بودن یا نبودن آن است. پس یک نوع جمود فکری و ظاهرگرایی برقرار است.

مراجع

قرآن کریم.

ابن‌اثیر، علیّ‌بن محمّد. (بی‌تا).  اسد الغابه فی معرفهالصحابه. بیروت: دارالفکر.

اﺑﻦ‌اﺛﻴﺮ جزری، مبارک‌بن محمّد. (1367). اﻟﻨّﻬﺎﯾﺔ ﻓﯽ ﻏﺮﯾﺐ اﻟﺤﺪﯾﺚ و الأﺛﺮ. تحقیق و تصحیح محمود محمّد طناحی. قم: مؤسّسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

ابن‌تیمیّه، احمدبن ‌عبدالحلیم. (بی‌تا). الف. اقتضاء الصّراط المستقیم مخالفه أصحاب الجحیم. ریاض: مکتبه الرّشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). ب.مجموعه الفتاوی. جمع و ترتیب عبدالرّحمن بن محمّدبن قاسم. رباط ـ مغرب: مکتبه العارف.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1399ق.). التّوسّل و الوسیله. بی‌جا: دار الآفاق.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1403ق.). مجموعه الرّسائل والمسائل. تخریج و تعلیق حواشی محمّد رشیدرضا. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1406ق.).  منهاج السنّه ‌النّبویّه. تحقیق محمّد رشّاد سالم. ریاض: جامعه الإمام محمّد‌بن سعود الإسلامیّه.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1410ق.). زیاره القبور و الإستنجاد بالمقبور. ریاض: اداره عمومی و نشر و ترجمه.

ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1415ق.). شرح العقیده الإصفهانیّه. ریاض: مکتبه الرّشد.

ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی. (1326ق.). تهذیب التّهذیب. هند: مطبعه دائرهالمعارف النّظامیّه.

ــــــــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). فتح‌الباری فی شرح صحیح البخاری. بیروت: دارالمعرفه.

ابن‌حنبل، احمد. (1429ق.). المسند. تحقیق محمّد عبدالقادر عطا. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

ابن‌عبدالوهّاب، محمّد. (1426ق.). کتاب التّوحید. ریاض: الرّئاسه العامّه للبحوث و الفتاء.

ـــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). کشف الشّبهات. تحقیق ناصر بن عبدالله دطریم و دیگران. ریاض: جامعه الإمام محمّدبن سعود.

ـــــــــــــــــــــ .مجموعه مؤلّفات الشّیخ محمّدبن ‌عبدالوهّاب. ریاض: جامعه الإمام محمّدبن‌ سعود: www.islamspirit.com.

ـــــــــــــــــــــ . (1403ق.). الهدیّه السّنیّه. ریاض: الرّئاسه العامه الإدارات المحوث العلمیّه و الإفتاء الدعوه و الإرشاد.

ابن‌عبدالوهّاب، سلیمان‌بن عبدالله. (بی‌تا). تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التّوحید. بی‌جا: مکتبه الرّیاض الحدیثه.

ابن‌فارس، احمد. (بی‌تا). معجم المقاییس فی اللّغه. تحقیق شهاب‌الدّین ابوعمرو. بیروت: دارالفکر.

ابن‌قولویه، جعفربن محمّد. (1356). کامل‌الزّیارات. تحقیق عبدالحسین امینی. نجف: دار المرتضویّه.

ابن‌قیّم جوزیه، محمّدبن أبی‌بکر. (1407ق.). زادالمعاد فی هدی خیر العباد. بیروت: مؤسّسه الرّساله.

ابن‌منظور، محمّدبن مکرم. (1414ق.). لسان‌العرب. بیروت: دار صادر.

ابن‌هشام، عبدالملک. (1355ق.). سیره ابن‌هشام. مصر: مطبعه مصطفی الحلبی.

آل‌شیخ، عبدالرّحمن بن حسن. (1421ق.). فتح المجید فی شرح کتاب التّوحید. چاپ پنجم. المملکه العربی السّعودی: وزاره الشؤون الإسلامیّه و الأوقاف و الدّعوه و الإرشاد.

امینی، عبدالحسین. (1416ق.). الغدیر. قم: مرکز الغدیر.

بحرانی، هاشم. (1416ق.). البرهان فی تفسیر القرآن. تحقیق قسم الدّراسات الإسلامیّه. قم: مؤسّسه بعثت.

بخاری، محمّدبن اسماعیل. (1410ق.). الصّحیح. تصحیح مصطفی دیب‌البغا. دمشق: دار ابن‌کثیر.

بلاذری، احمدبن یحیی. (1394ق.). انساب‌الأشراف. بیروت: مؤسّسه الأعلمی.

بن‌باز، عبدالعزیزبن عبدالله. (1413ق.). فتاوی مهمّه. ریاض: دارالعاصمه.

ـــــــــــــــــــــــــ . (1416ق.). مجموع فتاوی و مقالات متنوّعه. ریاض: دارالوطن.

بیهقی، احمدبن حسین. (1408ق.). السّنن الکبری. بیروت: دارالمعرفه.

ــــــــــــــــــــــ . (1410ق.). شعب‌الإیمان. تصحیح محمّد سعید زغلول. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

جوادی آملی، عبدالله. (1383). توحید در قرآن. قم: اسراء.

جوهری، اسماعیل‌بن حمّاد. (بی‌تا). الصّحاح؛ تاج اللّغه و صحاح العربیّه. تحقیق احمد عبدالغفور عطّار. بیروت: دارالعلم للملایین.

حاکم نیشابوری، محمّدبن عبدالله. (بی‌تا). المستدرک للصّحیحین. بیروت: دارالمعرفه.

حسینی قزوینی، محمّد. (1387). وهّابیّت از منظر عقل و شرع. قم: تحسین.

خطیب بغدادی، احمدبن علی. (بی‌تا). تاریخ بغداد. بیروت: دار الکتب العلمیّه.

دارقطنی، علیّ‌بن عمر. (1422ق.). سنن دارقطنی. جدّه: دار المؤیّد.

درویش، احمدبن عبدالرزّاق. ( 1421ق.). مجموع فتاوی اللّجنهالدّائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء. جدّه: دارالمؤیّد.

راغب اصفهانی، حسین‌بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. تحقیق صفوان عدنان داودی. دمشق: دارالعلم ـ الدّار الشّامیّه.

رفاعی، محمّد نسیب. (1399ق.). التّوصّل إلی حقیقه التّوسّل المشروع والممنوع. بیروت: دار لبنان.

ذهبی، محمّدبن احمد. (1413ق.). سیر أعلام النّبلاء. بیروت: مؤسّسه الرّساله.

سبکی، علی‌بن عبدالکافی. (بی‌تا). شفاء السّقام. مصر: دار جوامع الکلم.

شریف رضی، محمّدبن حسین. (1414ق.). نهج‌البلاغه. تحقیق صبحی صالح. قم: هجرت.

شوکانی، محمّدبن‌ علی. (1382). ارشاد الفحول إلی تحقیق الحقّ مِن علم الأصول. تحقیق و عنایه احمد عزو. بیروت: دارالکتب العربی.

صنعانی، محمّدبن اسماعیل. (بی‌تا). تطهیر الإعتقاد عن ادران الإلحاد. ریاض: الرئاسه العامّه للبحوث العلمیّه و الإفتاء.

طباطبائی، محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.

طریحی، فخرالدّین بن محمّد. (1375). مجمع البحرین. تحقیق و تصحیح احمد حسینی اشکوری. تهران: مرتضوی.

فراهیدی، خلیل‌بن احمد. (1409ق.). کتاب العین. قم: نشر هجرت.

فوزان، صالح‌بن فوزان. (بی‌تا). المنتقی مِن فتاوی فضیله الشّیخ صالح بن فوزان: www.ajurry.com.

فیض کاشانی، محمّدبن شاه مرتضی. (1415ق.). تفسیر الصّافی. تحقیق و تصحیح حسین اعلمی. تهران: مکتبه الصّدر.

فیّومی، احمدبن ‌محمّد. (1414ق.). المصباح المنیر فی غریب الشّرح الکبیر. قم: دارالهجره.

قرشی بنایی، علی‌اکبر. (1412ق.). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

قسطلانی، احمدبن محمّد. (1425ق.). المواهب اللّدنیّه بالمنح المحمّدیه. بیروت: المکتب الإسلامی.

مالکی، محمّدبن علوی. (1424ق.). الزّیارهالنّبویّه فی الضّوء الکتاب و السّنّه. قاهره: دار جوامع الکلم.

مجلسی، محمّدباقر. (1362). بحارالأنوار، الجامعه لدُرَر أخبار الأئمّه الأطهار. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.

مصطفوی، حسن. (1368). التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

مناوی، محمّد عبدالرّئوف. (1415ق.). فیض‌القدیر. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

هیثمی، علیّ‌بن أبی‌بکر. (1402ق.). مجمع الزّوائد و منبع الفوائد. بیروت: دارالکتاب العربی.

نویسندگان:

کاوس روحی برندق: استادیار دانشگاه تربیت مدرّس، تهران

 لیلا مرادی: دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه تربیت مدرّس، تهران

فصلنامه معارف قرآنی شماره 21

ادامه دارد...

نظر شما