شناسهٔ خبر: 19045363 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

بُن؛ قلب غربي سرزمين ژرمن‌ها

از سمفوني 9 تا آرامش راين

صاحب‌خبر -

فرزانه قبادي

لكه‌هاي سبز رنگ زمين از پشت شيشه مسدود هواپيما چشمك مي‌زنند و خودنمايي مي‌كنند. قاره سبز آرام آن پايين خفته است. مثل تمام سرزمين‌ها كه از آسمان آرام به نظر مي‌رسند. باند فرود تقريبا در دل جنگل است و هواپيما در فاصله‌اي نزديك از درختاني كه مرتب و منظم كنار هم رديف شده‌اند، به زمين مي‌نشيند. فرودگاهي كه در ظهر بهاري و خنك كلن خلوت و آرام ميزبان مسافران آسيا مي‌شود، چندان پرتردد و شلوغ نيست. صفي منظم براي كنترل گذرنامه‌ها تشكيل مي‌شود. هيچ كس با هيچ بهانه‌اي ارجحيت و برتري نسبت به ديگران احساس نمي‌كند، همه در صف ايستاده‌اند تا نوبت‌شان شود. مسافران آرام و بي‌سر و صدا سوار تاكسي‌هايي كه به نوبت جلوي خروجي توقف مي‌كنند مي‌شوند و مي‌روند تا مقصد. نخستين هديه اهالي كلن به مسافران، آرامشي است كه در شهر به اندازه اكسيژن موجود در هوا، جريان دارد. هوا براي ظهر روزهاي مياني فروردين سرد است، اما سبزي درخت‌ها بهار را به رخ مي‌كشد. آفتاب گاه به گاه از پشت ابرها بيرون مي‌آيد و كمي گرما تزريق مي‌كند به جان خيابان، اما زور ابرها بيشتر است. مقصد منطقه مركزي شهر بن است. راننده 20 دقيقه در خيابان‌ها و اتوبان‌هاي منظم رانندگي مي‌كند تا مي‌رسد به هتلي سه طبقه در مركز شهري كه روزگاري پايتخت آلمان غربي بود و حالا نشانه‌هايي از دوران پايتختي‌اش را مي‌شود در گوشه و كنار شهر ديد. ساختمان‌هايي با نشانه‌هايي از معماري رنسانس و قدمتي كه مشاهده‌اش در ساختمان‌ها و خيابان‌ها كار سختي نيست. با اين حال كهنگي و فرسودگي در هيچ بنايي ديده نمي‌شود، به اين دليل كه مرمت‌هاي اصولي بناها با حفظ هويت شهري صورت گرفته‌اند تا هم نماي زيباي شهر حفظ شود و هم هويت پايتخت سابق آلمان غربي.
هتل چهار ستاره است اما به هيچ عنوان مجلل و پر زرق و برق نيست. تلاش طراحان به استفاده از خطوط و رنگ‌ها براي القاي آرامش به مسافران، موفق بوده و هيچ چيز اضافي در طراحي هتل وجود ندارد، همه‌چيز در نهايت سادگي طراحي شده. احساس راحتي و خودماني بودن، آن هم در هتلي چهارستاره در شهر بن، نتيجه هوشمندي طراحان داخلي آن است.
اتاقي ساده، در طبقه اول هتل، با پنجره‌اي رو به خيابان اصلي، در چشم‌انداز سمت چپ اتاق زيرگذر منتهي به مركز شهر قرار دارد و روبه‌رو در كنار دكه روزنامه‌فروشي، ايستگاهي كه شهروندان مجازند دوچرخه‌هاي‌شان را در آن پارك كنند. نيم ساعتي به تردد آدم‌ها خيره شده‌ام، تا فضاي شهر دستم بيايد. هيچ كس نمي‌دود، ماشين شخصي شايد به اندازه انگشتان يك دست در اين نيم ساعت از اين خيابان كه يكي از خيابان‌هاي اصلي شهر است، عبور مي‌كند اما تا دل‌تان بخواهد دوچرخه‌هاي رنگ به رنگ با راكبان پير و جوان و نوجوان. مركز شهر به دانشگاه نزديك است و همين باعث مي‌شود تا تعداد عابران جوان هم بيشتر شود. دانشجوياني كه از كشورهاي مختلف آمده‌اند تا در دانشگاه‌هاي آلمان تحصيل كنند. در گروه دختر جواني كه با سرو صداي زياد و خنده در حال عبورند و هر كدام يك دونات از فروشگاه آن سمت خيابان خريده‌اند، دو سياهپوست و دو اروپايي هست، سه نفر ديگر هم چهره‌اي شرقي دارند. همين نيم ساعت تماشا نشان مي‌دهد كه قرار است روزهاي آرامي را در اين شهر سپري كنيم.
گرافيتي، دوچرخه، سگ
تقريبا هيچ بيلبورد بزرگي به چشم نمي‌خورد. تابلوهاي تبليغات در قطع نسبتا كوچك در كنار ميله‌هاي مخصوص تبليغات در ميان بلوارها طراحي شده‌اند. اما در و ديوار شهر در تسخير گرافيتي‌ها است. البته بيشتر اين گرافيتي‌ها امضا يا استنسيل هستند و طرح مفهومي كمتر در آنها ديده مي‌شود، اما موضوعي كه جالب به نظر مي‌رسد اين است كه بسياري از آنها گرد زمان روي‌شان نشسته و مشخص است كه مدت‌هاست روي ديوار جا خوش كرده‌اند و شهرداري هم تمايلي به پاك كردن‌شان نداشته، در حالي كه در تمام دنيا عمر گرافيتي‌ها به يك هفته هم نمي‌رسد و عموما ميانه شهرداري با گرافيتي آرتيست‌ها هميشه شكرآب است. اين طرح‌هاي رنگي كه حروف انگليسي را به شكل اغراق شده‌اي روي ديوارها نقش زده‌اند بخشي از هويت اين شهر شده‌اند. در روزهاي بعد حتي در تونل‌هاي مترو هم رد پاي گرافيتي‌ها را مي‌بينيم.
اما گرافيتي تنها اِلِمان شهري بُن نيست، دوچرخه از مهم‌ترين فاكتورهاي هويتي اين شهر است. خيابان‌ها مسطح است و در نتيجه دوچرخه‌سواري در آنها كار سختي نيست. اين امكان هم براي شهروندان تعريف شده كه بخشي از مسيرشان را با دوچرخه و بخشي از آن را با قطار طي كنند. در واگن‌هاي قطار قسمتي براي قرار دادن دوچرخه‌ها در نظر گرفته شده، البته صاحبان دوچرخه بايد براي ورود آن به قطار هزينه بيشتري براي تهيه بليت پرداخت كنند. شايد براي آنها كه تصويري از پرجمعيت‌ترين كشور اتحاديه اروپا ندارند و آلمان را يكي از بزرگ‌ترين توليد‌كننده‌هاي خودرو در جهان مي‌دانند اين تصور وجود داشته باشد كه در اين كشور هر شهروند يك BMW سفيد دارد كه شيشه‌هايش را دودي كرده و عصرها در حاشيه راين دور دور مي‌كند. اما در يك پياده‌روي كوتاه بيشتر از آنكه در خيابان‌ها BMW و پورشه و آئودي و بنز در حال تردد ببينيد، اتوبوس و تراموا و دوچرخه خواهيد ديد. البته در حاشيه خيابان يا پاركينگ‌هاي خانه‌ها به وفور از اين دست اتومبيل‌ها وجود دارد، اما اين خودرو‌ها نه براي خريد و دور دور و رساندن بچه‌ها به مدرسه و موارد ديگر، بلكه صرفا براي سفرهاي بين شهري و ترددهاي خانوادگي در سطح شهر مورد استفاده قرار مي‌گيرد. همين است كه كمتر اتومبيل تك‌سرنشين در سطح شهر به چشم مي‌خورد و آنها هم كه هستند يا متعلق به اهالي شيخ نشين‌هاي ثروتمند خليج فارس‌اند يا فرزندان سرمايه‌داران مقيم بن. هزينه سوخت در آلمان بسيار بالاست به همين دليل هم اتومبيل‌هاي شخصي استفاده روزمره چنداني ندارند و خانواده‌ها در هر سني كه باشند و با هر هدفي كه قصد تردد در سطح شهر را داشته باشند، ترجيح مي‌دهند با دوچرخه اين كار را انجام دهند كه هزينه‌اي را به خانواده تحميل نكند. سياوش يكي از دانشجويان ايراني است كه سال‌ها در بن زندگي كرده و مي‌گويد: «بيشتر مردم سعي مي‌كنند دوچرخه‌هاي دست دوم بخرند كه هم هزينه كمتري براي‌شان دارد و هم احتمال دزديده شدنش كمتر است. يك دوچرخه خوب دست دوم را مي‌شود با 40 يورو خريداري كرد هر چند كه دوچرخه‌هايي با قيمت چند هزار يورو هم در بازار وجود دارد.» سياوش همچنين اضافه مي‌كند: «فرقي نمي‌كند افراد چه شغلي داشته باشند، حتي اساتيد دانشگاه و بعضي مديران شركت‌ها هم با دوچرخه به محل كارشان مي‌روند.»
در سرزمين اتومبيل‌هاي فول آپشن، دوچرخه‌ها هم پيشرفته هستند و هركس به فراخور نياز مي‌تواند امكاناتي را به دوچرخه شخصي‌اش اضافه كند. آنها كه نوزاد دارند مي‌توانند يك صندلي مخصوص نوزاد را به پشت دوچرخه‌شان اضافه كنند يا كساني كه كودك بين يك تا 5 سال دارند كالسكه‌هاي مخصوص و مجهزي كه دو چرخ دارند را به پشت دوچرخه وصل مي‌كنند و كودك در طول مسير دوچرخه سواري پدر و مادر تا محل كار يا بازار مي‌تواند در فضاي مناسبي كه در كالسكه برايش طراحي شده با اسباب بازي‌هايش سرگرم شود. بچه‌ها كه به 5 سالگي مي‌رسند، به جمع شهروندان دوچرخه سوار اضافه مي‌شوند و براي خودشان دوچرخه شخصي دارند.
در هر كجاي شهر چشم بگردانيد دوچرخه‌اي را مي‌بينيد كه به ميله يا درختي بسته شده در خيابان‌هاي اصلي محل توقف و پارك دوچرخه‌ها مشخص است و همه موظفند در همان نقطه دوچرخه‌هاي‌شان را قفل بزنند اما اين قانون در خيابان فرعي و كوچه‌ها وجود ندارد، همين است كه كنار در ورودي هر خانه‌اي مي‌شود دوچرخه‌اي را ديد كه با يك قفل مشكي پارك شده است.
در بن هزينه تاكسي بسيار بالاست، اما در عين حال وسايل نقليه عمومي آنقدر توسعه يافته و دقيق هستند كه شهروندان دليلي براي استفاده نكردن از مترو و اتوبوس و تراموا نمي‌بينند. سوار شدن به تاكسي براي يك مسير كوتاه 5 دقيقه‌اي حدود 10 يورو هزينه دارد، در صورتي كه با پرداخت 2 يورو مي‌توانيد از نخستين ايستگاه قطار تا آخرين ايستگاه داخل شهري سفر كنيد.
ممكن است همان‌طور كه آرام يك پاكت سيب زميني سرخ كرده را در دست گرفته‌ايد و با دوست‌تان غرق صحبت در مورد قيمت لباسي كه در فروشگاه توجهتان را جلب كرده هستيد، يك دوبرمن بزرگ چند قدمي با شما همراه شود و اگر عادت به چنين اتفاقي نداشته باشيد، واكنش نشان دهيد، اما قطعا بعد از اين اتفاق سگ بيچاره با چشمان قهوه‌اي و كنجكاوش به شما نگاه خواهد كرد و بعد به راهش ادامه خواهد داد. سگ‌ها حريم آدم‌ها را در سطح شهر رعايت مي‌كنند و حتي يك صداي كوتاه هم از آنها بلند نمي‌شود تا مبادا كسي در معابر عمومي اذيت شود. علاوه بر اين هيچ سگي در آغوش صاحبش خودش را لوس نمي‌كند، آنها پا به پاي صاحبان‌شان از پله‌هاي مترو بالا مي‌روند، در قطار يك گوشه كز مي‌كنند تا مبادا كسي از حضورشان رنجيده شود و در خيابان هم آرام و بي‌صدا از كنار عابران عبور مي‌كنند.
بن در شمال و مركز، شهري است دانشجويي و در جنوب، بيشتر شهري اداري. بن محل سكونت نخستين صدر اعظم آلمان پس از جنگ جهاني بود به همين دليل هم به عنوان پايتخت انتخاب شد. اما سال 2000 بعد از 10 سال برلين مجددا به عنوان پايتخت انتخاب شد و عنوان پايتخت آلمان را از بن گرفت. اما براي آنكه وضعيت اقتصادي شهر دچار مشكل نشود و توسعه آن ادامه پيدا كند، امتيازاتي به بن داده شد، از جمله قرار‌گيري مقر سازمان ملل در اين شهر و همچنين دفتر مركزي چند موسسه تحقيقاتي بزرگ نيز در اين شهر آغاز به كار كردند. در آلمان هر شهر پارلمان خود را دارد (شوراي شهر) كه قوانين جاري در شهر را تدوين مي‌كند. در سال 2014 به اتباع خارجي اين اجازه داده شد كه در انتخابات پارلمان‌هاي شهري به افرادي كه ناظر بر اداره اتباع خارجي هستند راي دهند.
بن شهر بزرگي نيست. با اينكه فضاسازي شهري به درخت و فضاي سبز اهميت ويژه‌اي داده است، بالكن خانه‌ها پر از گلدان‌هاي رنگ به رنگ است و داخل خانه‌ها هم پر از گلدان‌هاي سرحال و سبزي است كه اهميت دادن به طبيعت را بين ساكنان اين شهر نشان مي‌دهد. آپارتمان‌ها همه مرتب كنار هم رديف شده‌اند و پنجره‌ها و درها همه شبيه به هم طراحي شده‌اند، تفاوت‌ها در رنگ و مدل پرده‌هايي است كه پنجره‌ها را زينت داده‌اند و تزييناتي كه روي درها در نظر گرفته شده است. خانه‌هاي ويلايي اصول معماري خاص خود را دارند، اما در عين حال نظمي دارند كه متناسب با طراحي كلي شهر تعريف شده. سه سطل بزرگ زباله براي هر خانه در نظر گرفته شده است و تفكيك زباله از خانه‌ها انجام مي‌شود. رنگ سطل‌ها يك قانون شهري است براي تفكيك زباله؛ رنگ‌هايي كه در تمام اماكن عمومي هم نقش خود را حفظ كرده‌اند و هر كس مي‌داند پلاستيك، شيشه و كاغذ را در كدام قسمت از سطل‌ها كه با برچسب‌هاي رنگي مشخص شده است، بريزد.
ژرمن‌هاي مهربان
قطارهاي درون شهري و بين‌شهري بهترين فرصت را براي آشنايي با مردم يك شهر به يك مسافر مي‌دهند. در ايستگاه قطاري كه هيچ كس بليت شما را كنترل نمي‌كند و گيتي براي عبورتان وجود ندارد، آدم‌ها با اينكه عجله دارند مي‌ايستند و همراه شما تابلوي حركت قطارها را چك مي‌كنند تا راهنمايي‌تان كنند و به شما بگويند چند ايستگاه بعد بايد پياده شويد تا به مقصد برسيد. تابلوهاي ايستگاه و صدايي كه داخل قطار نام ايستگاه‌ها را اعلام مي‌كند همه به زبان آلماني هستند. بسياري از مردم هم چندان تسلطي به زبان انگليسي ندارند، اما با اين حال تمام تلاش‌شان را به كار مي‌گيرند تا سوال شما را بي‌پاسخ نگذارند. شهر زيرزميني بن بسيار پر تردد‌تر از خيابان‌هاست. هزينه تردد با قطار بسيار به صرفه‌تر از تردد با اتوبوس يا تاكسي است. به همين دليل هم شركت‌ها براي كارمندان‌شان تسهيلاتي را در نظر مي‌گيرند و تا حدود 80 يورو در ماه هزينه بليت قطار براي كارمندان‌شان در نظر مي‌گيرند و دانشجوها هم بخشي از هزينه‌اي كه براي ثبت نام به دانشگاه پرداخت مي‌كنند صرف بليت سالانه‌اي مي‌شود كه دانشگاه براي تردد با قطار در اختيارشان مي‌گذارد. سيستم ريلي آلمان بسيار پيشرفته و دقيق است. تا جايي كه مي‌توانيد ساعت‌تان را با ساعت حركت قطارها تنظيم كنيد.
نزديك غروب است كه سوار قطار مي‌شويم. روي تابلوي پيچيده و پر از اسم و شماره راهنما چيزي دستگيرمان نمي‌شود. پيرمرد آراسته و مو سپيدي روي صندلي نشسته و كتاب مي‌خواند. قبل از اينكه ما براي طرح سوال به سراغش برويم سرش را بلند مي‌كند و كنجكاوانه نگاه‌مان مي‌كند: «اينجا زندگي مي‌كنيد يا توريست هستيد؟» وقتي متوجه مي‌شود توريست هستيم، سوال بعدي‌اش اين است كه: «كجا مي‌رويد؟» روي نقشه محل هتل را نشانش مي‌دهيم اما نقشه ما ناقص است و اطلاعات مربوط به خطوط مترو را ندارد. اما او اهل بن است و شهرش را خوب بلد است. برايمان توضيح مي‌دهد كه بايد 5 ايستگاه ديگر از قطار پياده شويم و از آخرين خروجي سمت چپ بيرون برويم. تلاش مي‌كند تا نام ايستگاهي كه بايد پياده شويم را درست تلفظ كنيم، مثل يك معلم كه وسواس خاصي دارد كه شاگردش كلمات را درست تلفظ كند. وارد قطار كه مي‌شويم جايي براي نشستن نيست، ايستاده‌ايم كه يك نوجوان جايش را به مرد راهنماي ما مي‌دهد. حالا او روي صندلي نشسته اما تمام حواسش به ما هست كه اشتباهي پياده نشويم. انگار كه دلش طاقت نياورده باشد از روي صندلي بلند مي‌شود و مي‌آيد تا به ما بگويد: «جمعه‌ها تمام شهر تعطيل مي‌شود. اگر خريدي داريد يا چيزي لازم داريد اين موضوع را در نظر بگيرد كه روي خريد روز جمعه حساب باز نكنيد» و بعد هم سر صحبت را باز مي‌كند تا در فاصله همان چند ايستگاه در قطار احساس غربت نكنيم. پيرمرد خوشرو حالا از پشت پنجره قطار برايمان دست تكان مي‌دهد و مجددا آدرس را با زبان اشاره يادآوري مي‌كند و لبخندي كه روي لبش نشسته مي‌شود تصوير ما از ژرمن‌هاي مهرباني كه ميهمان‌‌نوازي را بلدند.
هيچ كس استثنا نيست
حريم شخصي افراد يكي از پراهميت‌ترين مواردي است كه همه شهروندان به آن احترام مي‌گذارند. در فضاهاي عمومي نگاه‌ها رنگ قضاوت و سوال ندارند و همين است كه آدم‌ها در آرامش تردد مي‌كنند و نگران هيچ قضاوتي نيستند و به گفته يكي از ساكنان: «اينجا آدم‌ها حتي با نگاه‌هاي‌شان هم به حريم‌تان تجاوز نمي‌كنند.»
صف را در معناي دقيق آن مي‌شود در اماكن عمومي ديد. هيچ كس استثنا نيست. هيچ عذر و بهانه‌اي از سوي كسي مطرح نمي‌شود كه ماشينش را بد جايي پارك كرده يا كودكش در خانه تنهاست يا... هر كس از راه مي‌رسد بايد در انتهاي صف بايستد و منتظر بماند تا نوبتش برسد.
احترام به معلولين نه در حد شعار و طرح كه به صورت عملي در تمام نقاط شهر مشهود است. تابلوهاي عمومي و اطلاعات مربوط به تاريخچه شهر زيرنويس‌هايي با خط بريل دارند. تمام ايستگاه‌هاي مترو و زيرگذرها آسانسورهايي دارند كه تنها افرادي كه با ويلچر تردد دارند يا شرايط خاصي دارند از آنها استفاده مي‌كنند. در همايش‌ها هم يك مترجم ناشنوايان رو به جمعيت داخل سالن مي‌ايستد و براي حضار سخنراني‌ها را با زبان ناشنوايان ترجمه مي‌كند. اين در حالي است كه ممكن است تنها يك فرد ناشنوا در سالن باشد. اما اين نشان از احترامي است كه برگزار‌كنندگان مراسم براي افراد با شرايط خاص دارند.
زيرگذر ايستگاه قطار پر از بي‌خانمان‌هايي است كه در گوشه ديوار دو زانو نشسته‌اند و سرشان پايين است و ليواني كاغذي را بالا آورده‌اند تا عابران سكه‌اي در آن بيندازند. تقريبا در هر5 قدم يك نفر با همين وضعيت نشسته است. گويي اجازه ندارند در خيابان‌ها بنشينند، چون در خيابان كمتر با چنين تصويري روبه‌رو مي‌شويم. بعضي هم سرپا ميان مردم مي‌چرخند و ليوان‌شان را جلوي عابران شتابزده مي‌گيرند، اما ليوان‌هاي كاغذي از يك حدي بيشتر به افراد نزديك نمي‌شوند. حريم‌ها اينجا موضوع مهمي هستند.
احترام به حريم آدم‌ها را در كنار باجه‌هاي الكترونيكي فروش بليت هم مي‌توان ديد. وقتي در حال خريد بليت هستيد، آدم‌ها در فاصله سه قدمي شما منتظر مي‌مانند تا نوبت‌شان شود. همين طور در باجه‌هاي اطلاع‌رساني فرودگاه و ايستگاه قطار، صف منظم مردم با سه قدم فاصله از باجه تشكيل مي‌شود تا حريم كسي كه سوالي از متصدي باجه دارد محترم شمرده شود. اين احترام در مورد قوانين راهنمايي و رانندگي هم وجود دارد. چراغ قرمز، چراغ قرمز است، حتي اگر هيچ عابر يا اتومبيلي در خيابان نباشد. فكر مي‌كنم شايد براي ايراني‌هايي كه براي ادامه زندگي به آلمان مي‌آيند، رعايت اصول مربوط به چراغ قرمز و پياده روي چندصد قدمي تا رسيدن به خط عابر پياده يكي از سخت‌ترين كارها است. حريم بين خيابان و پياده‌رو با بولارد‌هاي كوتاه مشخص شده است، كمتر مي‌شود گاردريل يا حريم‌هاي بلند آهني در حاشيه پياده‌روها ديد.
روز دوم شروع شده، صبحانه در هتل هم باز بعد ديگري از زندگي در اين شهر را نشان‌مان مي‌دهد. براي كشيدن غذا قانون سه قدم فاصله رعايت مي‌شود، هيچ كس مثل مستر بين گردنش را توي بشقاب شما كج نمي‌كند كه ببيند چه چيزي برداشته‌ايد! ميهمانان هتل با سه قدم فاصله منتظرند تا شما غذا يا نوشيدني مورد نظرتان را ‌برداريد و سرميزتان برويد تا نوبت آنها شود. بعد از صبحانه دوباره گشت در شهر شروع مي‌شود.
خيابان شكوفه‌هاي گيلاس
نزديك‌ترين جاذبه شهر به هتل، خيابان شكوفه‌هاي گيلاس است. خياباني كه با شروع بهار به رنگ صورتي در مي‌آيد و دل گردشگران را مي‌برد. بسياري از گردشگران شرقي و ژاپني كه در آلمان هستند، يك روز از سفرشان را براي بازديد از اين خيابان كنار مي‌گذارند. خياباني سنگفرش شده با ساختمان‌هايي منظم و دوچرخه‌ها و ماشين‌هايي كه گاه به گاه از ميان گردشگران عبور مي‌كنند. كافه‌اي دنج لذت نوشيدن قهوه در هواي بهاري و شكوفه باران خيابان را به تمام تجربه‌هاي سفر اضافه مي‌كند. دوربين‌ها و ژست‌ها و عكس‌هاي يادگاري از اين خيابان تنها چيزهايي هستند كه عابران به همراه خاطره‌اي بهاري با خود مي‌برند.
مشاهير و تدابير
بن، زادگاه بتهوون است. اين موضوع را نه فقط در ويكي پديا و اطلاعات كلي شهر، بلكه در تمام خيابان‌هاي اصلي شهر مي‌توان ديد. بتهوون براي مردم بن شخصيت بسيار مهم و پر افتخاري است. در ميادين اصلي و ساختمان‌هاي مهم شهر تنديسي از اين موسيقيدان شهير آلماني وجود دارد. با اينكه او بيشترين زمان عمرش را در اتريش گذرانده اما اهالي بن اين افتخار را براي خودشان حفظ كرده‌اند كه او در اين شهر متولد شده. خانه شماره 20، براي اهالي شهر بن مساوي است با يك نام، لودويگ بتهوون، موسيقيدان شهيري كه جهان در مقابل هنرنمايي‌اش كلاه از سر برمي‌دارد. بتهوون تنها يكي از مفاخر بن نيست، بلكه بخشي از هويت اين شهر است. او در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ در خانه شماره 20 خيابان بونگاس متولد شده است. خانه‌اي كه امروز به همت بنياد بتهوون تبديل به موزه شده و ساختمان‌هاي مجاور آن هم به تالار موسيقي و كتابخانه و مركز پژوهشي موسيقي اختصاص پيدا كرده است. در ورودي خانه شماره 20 به يك سالن كوچك منتهي مي‌شود كه پر از صداهايي است كه از جعبه‌هاي كوچك موسيقي بيرون مي‌آيد. نواي سمفوني شماره 9 از يك جعبه كوچك موسيقي بلند است كه دختري جعبه ديگري را بر مي‌دارد و كوكش مي‌كند و نواي سونات مهتاب با نواي قبلي آميخته مي‌شود. اينجا بيش از هر چيز صداي بتهوون به گوش مي‌رسد. همه اشياي فروشگاه نشاني از او دارند.
خانه بتهوون، خانه‌اي تاريخي است در مركز شهر. اما نماي آن به شكل شايسته‌اي مرمت شده و باغچه كوچك و مرتب داخل حياط خانه نيز نشان از رسيدگي مسوولان بنياد بتهوون دارد.
 حياط خانه هم پر از موسيقي طبيعت است. فكر مي‌كنم اگر او در گوشه سبز حياط مي‌نشست، مي‌توانست در ميان اين نظمي كه پس از سال‌ها هنوز هم ميان شاخه‌ها باقي مانده، باز هم دفتر نتش را پر از موسيقي‌هاي ماندگار كند.
 در اتاق كنار فروشگاه مي‌شود بليت 6 يورويي بازديد از خانه را تهيه كرد. براي آشنايي با خانه كوچكي كه محل تولد بتهوون است، بروشورهاي دقيقي در اختيار بازديد‌كنندگان قرار مي‌گيرد كه با جزييات راجع به اشياي موجود در هر اتاق و ويترين اطلاعاتي را در اختيار آنها قرار مي‌دهد. اما اگر كسي بخواهد اطلاعات را به صورت شنيداري دريافت كند با پرداخت 2 يورو يك گوشي متصل به سيستم صوتي موزه دريافت كند و با وارد كردن كد كنار اشيا اطلاعات مربوط به آنها را به زبان‌هاي آلماني، انگليسي و فرانسه دريافت كند. در عين حال در هر اتاق راهنماهاي موزه آماده‌اند تا به پرسش‌هاي بازديد‌كنندگان پاسخ دهند.
داخل ساختمان و در ميان اشيا و ويترين‌ها و تصاوير تاريخي اما تنها يك موسيقي جريان دارد، قيژقيژ پاركت‌هاي كف كه با هر قدم نت جديدي را مي‌نوازند و موريانه زدگي‌شان را فرياد مي‌زنند. شايد اين هم تدبيري است تا زادگاه اين موسيقيدان بزرگ در سكوت و رخوت غرق نشود. ويترين‌ها مرتب و شايسته تاريخ زندگي بتهوون را به بازديد‌كنندگان معرفي مي‌كنند. هيچ كجا نقلي از اينكه كاربري قبلي اتاق‌ها چه بوده، نيست. گويي همين كافي است كه امروز تمام اتاق‌ها محل نمايش پيانو، ويولون، ميز كار و دفترهاي نت و سرديس‌هاي بتهوون شده‌اند. از خانه كه بيرون مي‌آييم باز هم شلوغي خيابان است و ملودي‌هايي كه از دل گروه‌هاي موسيقي خياباني بلند است. اما موسيقي غالب شهر همهمه خريد شب عيد است.
قدم زدن در ميان شلوغي‌هاي نزديك به عيد پاك، كمي خسته‌كننده مي‌شود. فروشگاه‌ها اعلان‌هاي حراج به مناسبت عيد پاك را روي شيشه نصب كرده‌اند و بخشي از ويترين‌هاي‌شان را به خرگوش‌هاي عيد پاك و تخم‌مرغ‌هاي رنگي اختصاص داده‌اند. گلفروشي‌ها هم بازارشان گرم است. شايد بد نباشد از اين شلوغي به سكوت حاشيه راين پناه ببريم.
راين تنها يك رود نيست
از خيابان كنار مقر سازمان ملل و ساختمان كنفرانس بين‌المللي بن به حاشيه راين مي‌رسيم. رودي كه از چند شهر مهم آلمان مي‌گذرد و نقش يك شريان حياتي را براي اين كشور دارد. در سكوت حاشيه راين مي‌شود صداي نفس تازه كردن‌هاي كساني را كه عصرشان را با دويدن در هواي تازه و تميز حاشيه رود گذرانده‌اند، شنيد. دوچرخه سوارها با سرعت در مسير مشخص شده براي دوچرخه‌ها در ترددند. سكوت در گسترده‌ترين شكل خود جاري است. نيمكت‌هاي حاشيه راين براي بعضي محلي است كه در آن كتاب مي‌خوانند، براي بعضي محلي براي ريلكس شدن و براي ما جايي است تا تصاويري كه هر لحظه پر رنگ‌تر مي‌شوند را مرور كنيم و نواي موسيقي سحرانگيز مجيد انتظامي گوش لحظه‌هاي‌مان را پر كند. براي مايي كه كرخه را خوب مي‌شناسيم، راين محل ريلكس شدن و كتاب خواندن نيست. هر چند كه ذهن‌مان نمي‌تواند در آن آرامش بديع آرام نگيرد. مرغابي‌ها برفراز راين پرواز مي‌كنند و توجهي به موج كشتي‌هاي بزرگي كه در حال عبورند ندارند. آن سوي رود تپه‌اي سبز خودش را پشت درخت‌ها پنهان كرده و بچه‌ها در سبزي دامنه‌اش سرگرم شيطنت‌اند. كشتي‌ها با سرعت بالايي عبور مي‌كنند و در اسكله‌اي كه كمي جلوتر قرار دارد پهلو مي‌گيرند. اين نقطه از حاشيه راين آرام‌ترين بخش آن است. نه از توريست‌ها خبري است و نه سرو صداي عابران در آن مي‌پيچد. اينجا بهترين نقطه است براي خلوت كردن با خدايي كه سعيد در آن غروب سرد خطاب قرارش داده بود و با فرياد سراغ رحمانيتش را مي‌گرفت. راين براي اهالي سرزمين كرخه تنها يك رود نيست.

نظر شما