شناسهٔ خبر: 19040019 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

بی‌وزنی یک نویسنده در بازار نشر

مجموعه داستان «بی‌وزنی» نوشته محسن عباسی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه داستان «بی وزنی» نوشته محسن عباسی به تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، پنجاه و پنجمین عنوان مجموعه «ادبیات امروز» است که این ناشر چاپ می‌کند.

این کتاب ۷ داستان کوتاه را شامل می‌شود که نویسنده در آن‌ها، گوشه‌هایی پنهان از زندگی شخصی و مناسبات خانوادگی آدم‌های داستان را روایت می‌کند. در این روایت، روابط عاطفی این آدم‌ها تحت‌تاثیر عواملی فردی یا اجتماعی قرار گرفته و آسیب دیده اند. وجه تشابه آدم‌های این قصه‌ها، این است که در پی ترمیم این آسیب‌ها هستند.

عناوین ۷ داستان این مجموعه، به ترتیب عبارت است از: «شیکاگوی خانواده»، «زندگی نو»، «در راه دریا»، «دختری با بارانی قرمز»، «بی وزنی»، «طاووس مست»، «پسربچه، پنج و نیم بعد از ظهر».

در قسمتی از داستان «دختری با بارانی قرمز» می‌خوانیم:

تلسکوپم را داده بودم به بابابزرگ، از آن بالا خیابان را رصد کند و وقت بگذارند و حوصله اش سر نرود. برود تو بحر آدم‌ها و او هم کم نمی‌گذاشت. اهل بازی کامپیوتری نبود. هر روز هم نمی‌توانست چهار طبقه را برود پایین، تو خیابان بچرخد و دوباره پله‌ها را بگردد بالا. سختش بود. برای من هم سخت است. برای مامان بزرگ و هرکسی که فکر کنید، بالا رفتن از آن همه پله سخت و نفسگیر است. می‌خواستم خوشحالش کنم. هرچند مامانی غر می‌زد که بابابزرگ را از کار و زندگی انداخته ام. گفت بابابزرگ قبلا دو برگ کتاب می‌خواند، ولی حالا دریغ از یک کلمه. راست می‌گفت. بابابزرگ خاطرات شعبان بی مخ را ده بار دوره کرده بود و اگر گوش مفت دم دستش می‌دید، تکه‌هایی از کتاب را تعریف می‌کرد. مامانی می‌گفت حالا عین مجسمه نشسته یک جا و جُم نمی‌خورد. گفت: «آخرش آرتروز می‌گیره.»

من که نمی‌خواستم اتفاق بدی برایش بیفتد. گفتم: «بابابزرگ، قرارمون نبود کار و زندگیت رو تعطیل کنی!»

بابابزرگ گفت: «بیخود می‌گه. مگه شرط گذاشتی؟»

نه! قراری با هم نداشتیم. شرطی نگذاشته بودیم. رفتم تو فکر. گفتم: «ن...ه!»

این کتاب با ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار ریال منتشر شده است.

نظر شما