شناسهٔ خبر: 18567462 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

گذشت دو ماه از آغاز به کار دولت ترامپ و پرسش های بی پاسخ

چگونه فساد و شکاف های داخلی در آمریکا به یاری ترامپ آمد

نیویورک – ایرنا – بیش از دو ماه از آغاز به کار دولت دونالد ترامپ می گذرد، اما هنوز پرسش های ‏بی پاسخ بسیاری درباره پیروزی غافلگیر کننده وی درانتخابات ریاست جمهوری نوامبر گذشته ‏مطرح است.

صاحب‌خبر -

ترامپ فردی است که به دلیل غیرقابل پیش بینی بودن رفتارها و برنامه هایش، مقبولیت ‏اندکی در ساختار سیاسی و اقتصادی آمریکا داشته است. در دوران رقابت های انتخاباتی، بسیاری از ‏نخبگان دو حزب اصلی در آمریکا، به مخالفت جدی با وی برخاستند. چندی پیش 'مک کین'، از ‏سناتورهای کهنه کار جمهوریخواه درباره ترامپ گفته بودکه هیچ کس نمی داند در کاخ سفید چه می ‏گذرد و چه کسی سیاستگذاری می کند. چنین سخنی از جانب یکی از رهبران کلیدی جمهوریخواه، ‏عمق بی اعتمادی بخش بزرگی از طبقه حاکم را به ترامپ نشان می دهد. قرارگرفتن چنین فردی در راس نظامی که اصولا در آن ساختارها و نه افراد نقش تعیین کننده ای دارند، سردرگمی تحلیلی زیادی به وجود ‏آورده است.‏
عده ای از مخالفان ترامپ برای توضیح پیروزی وی استدلال می کنند که دست های پنهانی در خارج و ‏داخل کشور به روی کار آمدن وی کمک کرده است. بویژه برخی از دمکرات ها اصرار دارند که پوتین پشت پرده پیروزی ترامپ بوده و دخالت روس ها در روند انتخابات و درز دادن ایمیل ‏های حزب دمکرات، انتخاب وی را تضمین کرد. این استدلال که بیشتر در چارچوب نظریه توطئه قرار ‏دارد، شاید چرایی برنده شدن ترامپ را توضیح دهد، اما نمی تواند چگونگی رای آوردن وی را تبیین ‏کند. به نظر می رسد می توان برنده شدن دونالد ترامپ را در انتخابات نوامبر، با یک رویکرد جامعه ‏شناسی به روندهای اجتماعی و سیاسی این کشور بهتر موشکافی کرد.‏

**نظام پیچیده انتخاباتی آمریکا و داستان رای الکترال
از همان روز اعلام نتیجه انتخابات هشتم نوامبر، بحث داغی در آمریکا درباره نظام انتخاباتی این ‏کشوروناکارآمدی های آن به راه افتاد. طرفداران هیلاری کلینتون، علت اصلی ناکامی وی را نقص ‏نظام انتخاباتی آمریکا عنوان کردند.نظام رای گیری در آمریکا که به 'الکترال کالج' ('انجمن ‏گزینشگران') موسوم است، تلفیقی از رای عمومی و رای پارلمانی برای انتخاب رییس جمهور است. ‏بر خلاف نظام های ریاستی مثل فرانسه یاایران، این مجموع عددی رای انتخاب کنندگان نیست که ‏برنده را تعیین می کند. بلکه در آمریکا، هر ایالتی با توجه به جمعیتش، دارای سهمیه ای در این ‏مجموعه الکترال است. به این معنا بطور مثال رای یک شهروند در ایالت آلاسکا که 3 رای الکترال ‏دارد با رای شهروند دیگر در ایالت نیویورک که 33 رای الکترال دارد، برابر نیست. ‏
به دلیل این نظام انتخاباتی پیچیده، با وجود اینکه مجموع تقریبی آرای کلینتون 65 میلیون و 845 ‏هزار (48.2 درصد آرا) و آرای ترامپ 62 میلیون و 980 هزار (46.1 درصد) بود، ترامپ به دلیل ‏اینکه مجموع آرای الکترال بیشتری داشت، برنده انتخابات شد. وی توانست از مجموع کل 538 رای ‏الکترال سراسری،‎ ‎‏ 304 رای به دست آورد و کلینتون 232 رای را به خود اختصاص دهد. ‏طرفداران کلینتون با اشاره به اینکه مجموع کل آرای ریخته شده برای هیلاری کلینتون بیشتر از آرای ‏ریخته شده برای ترامپ بوده است، می گویند نظام الکترال در انتخابات به کمک ترامپ شتافت، و الا ‏نامزد آنها اکنون در کاخ سفید بود. ‏
به هر صورت، هرچند این استدلال از نظر سیاسی می تواند قانع کننده باشد، اما هنوز از توضیح ‏اینکه چرا گروه های اجتماعی عمده ای در آمریکا آرای خود را به نفع ترامپ به صندوق ها ریختند ‏ناتوان است. از اینرو، به نظر می رسد یک تحلیل جامعه شناسی سیاسی می تواند مکمل تحلیل های ‏سیاسی درباره دلایل برنده شدن ترامپ باشد.‏

**آرایش طبقاتی و شکاف شهر- روستا
درانتخابات اخیر، بخش مهمی از رای ترامپ از طبقه کارگر سفیدپوست بود. این طبقه سال هاست که ‏به دلیل سیاست های اقتصادی دولت های گذشته که به انتقال کارخانه های آمریکا به کشورهای دیگر ‏انجامید، دچار آسیب شده است. به تعبیر روزنامه واشنگتن پست، این طبقه از روند جهانی شدن ‏اقتصاد آمریکا ضربه دیده و با رای خود به ترامپ 'ضد اجنبی'، نشان داد که خواستار مهار این ‏روند است.
روندی که در تمام سال های گذشته، چهره های با نفوذ دو حزب دمکرات وجمهوریخواه ‏در آن سهیم بوده اند. آن ها با ایجاد روابط تجاری و اقتصادی با شرکت های بین المللی، زمینه انتقال ‏صدها کارخانه و مرکز تولیدی آمریکا را به کشورهایی مانند چین فراهم کردند. به باور برخی ‏تحلیلگران، این طبقه با رای خود به ترامپ، انتقامی تاریخی از سیاستمداران در واشنگتن دی سی ‏گرفت. ‏
طبقه کارگر سفید پوست به موازات مخالفت با اقتصاد و تجارت جهانی، از مهاجرت به آمریکا و ‏تصاحب بازار اشتغال کشور توسط مهاجرین تازه وارد ناخشنود هستند. شعارهای ضد مهاجرتی دونالد ‏ترامپ و مقصر جلوه دادن مکزیکی ها یا چینی ها برای مشکلات اقتصادی و معیشتی، به خوبی به ‏این ترس و نگرانی پاسخ می داد. ‏
جدا از عوامل اقتصادی-طبقاتی، شکاف شهر-روستا یا شکاف شهرهای بزرگ و کوچک نیز در رای ‏آوردن ترامپ تاثیر گذار بود. پس از انتخابات ریاست جمهوری نوامبر، روزنامه نیویورک تایمز یک ‏نقشه انتخاباتی منتشر کرد که نشان می داد شکاف میان ساکنان شهرهای بزرگ و ساکنان شهرهای ‏کوچک و مناطق روستایی در این انتخابات چشمگیر بوده است. بر اساس این گزارش، اساسا ‏شهرهای بزرگ آمریکا در نوار ساحلی شرق و غرب این کشور به کلینتون رای داده و رای ترامپ ‏عمدتا از شهرهای کوچکتر و روستاهای داخل آمریکا برآمده است.‏
به گفته جامعه شناسان، بسیاری از مردم نواحی روستایی و شهرهای کوچک آمریکا احساس می کنند ‏که سهم اندکی از رشد اقتصادی کشور در سال های گذشته داشته اند و در عوض سرمایه داران ‏بزرگ در شهرهایی مانند نیویورک یا بوستون، پول آن ها را به جیب زده اند. وضعیت عقب مانده و ‏فقر زده برخی نواحی روستایی (به اصطلاح 'کانتری ساید') در این کشور، به مانند مناطق شمالی ‏ایالت نیویورک ('آپ ستیت نویورک')، مثالی گویا می تواند باشد. خانه های فرسوده و جاده ها و ‏خیابان های خراب این مناطق و وجود تعداد زیادی از افراد معتاد در آن، تضادی شدید با زرق و برق ‏شهر نیویورک نشان می دهد. بیشتر فرصت های شغلی در شهرهایی به مانند نیویورک یا سان ‏فرانسیسکو ایجاد شده و نه در نواحی روستایی و شهرهای کوچکتر که خیلی از جوانان آن ناگزیر به ‏مهاجرت شده اند. ‏
به گفته 'جان لتیری'، اقتصاد دان آمریکایی از 'گروه ابداعات اقتصادی'، سیاست های دولت های ‏گذشته که اقتصاد آمریکا را از بخش تولیدی به بخش خدمات سوق داده است، فشار شدیدی به طبقات ‏کارگر آمریکا وارد کرده است. وی با اشاره به تعطیل شدن بسیاری از کارخانه های آمریکا می افزاید ‏از سال 2000 به این سو، قرار داد تجارت آزاد با کشورهایی به مانند کانادا، مکزیک و چین، به ‏قیمت از دست رفتن حداقل 2 میلیون فرصت شغلی در آمریکا تمام شده است. ‏
از اینرو چندان عجیب نبود که شعارهای دونالد ترامپ در جریان انتخابات ریاست جمهوری، بسیاری از ‏مردم شهرهای کوچک و نواحی روستایی و همچنین طبقات کارگر را به سوی وی کشاند. وعده وی ‏برای بازسازی اقتصاد تولیدی گذشته کشور، افزایش تعرفه کالاهای وارداتی، و کوتاه کردن دست ‏شرکت های بین المللی وکارگران مهاجر از بازار کار آمریکا پاسخی مستقیم به دشواری اقتصادی این ‏طبقات بود. هر چند این وعده های ترامپ، مطالبات طبقه کارگر غیر سفید به مانند لاتین تبارها و سیاه ‏پوستان هم بود، ولی سخنان ضد مهاجرتی و نژادپرستانه ترامپ، مانع از جلب رای آن ها شد. ‏
**فساد طبقه حاکم
بخشی از رای ترامپ را باید در نقاط ضعف جبهه مقابل وی، یعنی فساد در نخبگان حاکم جستجو کرد. ‏وی به خوبی از این نکته در جریان انتخابات بهره برداری کرده و تلاش کرد که ثابت کند که نه به ‏مانند خاندان بوش اهل دروغ گویی است و نه به مانند کلینتون ها دستش در جیب بزرگ سرمایه داران ‏و شرکت های بزرگ آمریکایی است. ترامپ می گفت اگر جورج بوش با دروغگویی آمریکا رابه ‏جنگ نمی کشاند ،کشور و بودجه های آن در باتلاق جنگ عراق و افغانستان به فنا نمی رفت و اگر ‏بیل و هیلاری کلینتون منافع سرمایه داران را بر مردم عادی برتری نمی دادند، وضعیت اقتصادی مردم ‏بسیار بهتر بود. ترامپ مدعی است که فردی خودساخته است ومیلیاردر شدنش به دلیل تلاش های ‏شبانه روزی بوده است و نه فساد، باندبازی و تبانی با ابرشرکت های سرمایه داری. پیام اساسی او ‏در سراسر انتخابات این بود که 'ساختار سیاسی در واشنگتن دی سی فاسد است' و هیلاری کلینتون ‏در راس این باند فساد قرار دارد.‏
ترامپ به خوبی از عملکرد بنیاد کلینتون و درآمد کلان آن از بده بستان های سیاسی داخلی و خارجی ‏بهره برداری کرد. عملکرد هیلاری کلینتون در جریان رقابت های درون حزبی و توطئه چینی علیه ‏برنی سندرز برای حذف وی نیز، در نهایت به نفع ترامپ تمام شد. هیلاری کلینتون با همدستی رهبران ‏حزب دمکرات برای بدنام کردن برنی سندرز و حذف وی برنامه ریزی کرده بودند. این موضوع علنی ‏شد و در نهایت رسوایی آن به استعفای چند مقام حزب دمکرات انجامید. هر چند هیلاری کلینتون ‏توانست از سد سندرز و رسوایی دسیسه چینی برای کنار زدن وی عبور کند، اما بخش قابل توجهی ‏از طرفداران لیبرال سندرز در میان اقشار فرهیخته و دانشگاهی و طبقات کارگر، از مشارکت به نفع ‏نامزد حزب دموکرات در انتخابات دست شستند. اوج عصبانیت از کلینتون و رهبری حزب دمکرات تا ‏به آنجا بود که بسیاری از طرفداران سندرز شعار می دادند 'هرکسی به جز هیلاری' که به معنای ‏رای دادن به ترامپ بود. به همین دلیل، برخی ناظران عملکرد هیلاری کلینتون را عامل اساسی در ‏پراکنده شدن پایگاه اجتماعی دمکراتها و بحران این حزب دانسته و می پرسند، اگر سندرز در ‏عرصه باقی مانده بود، سرنوشت انتخابات هشتم نوامبر چگونه رقم می خورد؟
اینکه چطور فردی به مانند دونالد ترامپ رییس جمهور شد، پرسشی است که برای سال ها موضوع ‏صدها مقاله و کتاب خواهد شد. ولی می توان گفت که وی توانست از ناکامی و فساد ‏نخبگان حاکم در دو حزب اصلی آمریکا برای جلب آرای طبقات و نیروهای اجتماعی که به حاشیه ‏سیاست و اقتصاد این کشور رانده شده بودند، بیشترین بهره برداری را بکند. اما در این مرحله شاید مهمترین ‏پرسش پیش روی ناظران، توان دونالد ترامپ برای عمل به وعده هایی است که به این گروه های اجتماعی داده است.‏
اروپام**م.عطایی**1590
انتشار: محمد حسن دوستارگان

انتهای پیام /*

نظر شما