عادتها عوض شد و تنها 9ماه بعد از این تغییر عادت، ابرمرد افسانه، برای همیشه به قصهها پیوست.
شهری که بعد از سالها زمستان بهار را دیده بود، هیچگاه موفق نشد از بهارش لذت ببرد و بدون تجربه تابستان به زمستانی سردتر از قبل تبعید شد. لسترسیتی، سال2016 را در تاریخ فوتبال جاودانه کرد اما امروز، شهر تجربهای عجیب را پشت سر میگذارد.
حتما برای شما هم در شبکههای اجتماعی پیامی با این مضمون آمده که روزی فلان پادشاه به گشتزنی در قصر مشغول بود و سربازی را دید که با لباسی نازک و مندرس، در حال نگهبانی است. پادشاه به سرباز گفت من برایت لباسی میآورم، فراموش کرد و سرباز فردا صبح جان داده بود. سرباز قبل از مرگ یادداشتی نوشته بود که من سالها با همین لباسها نگهبانیمیدادم و هیچ چیز نشده بود، اما امیدی که تو به من دادی، مرا از پای در آورد.
کلودیو رانیری، مردم شهر را امیدوار کرده بود. یک سال سرمستی شور و حالی به آنها داد که دیگر مثل قبل بودن لذتی برایشان نداشت. گابریل گارسیا مارکس، در کتاب پاییز پدرسالار، که داستان مردی با فراز و نشیبهای بسیار است نوشته: «زمان هیچگاه دردی را درمان نکرده... این ما هستیم که به مرور به دردها عادت می کنیم .» مردم لستر به دردها عادت کرده بودند، دیگر فکر بقا نبودند، فکر آقایی کردن بودند و نمیخواستند مثل همیشه باشند. مثل همیشه بودن، از سر آنها افتاده بود. زمان به آنها این اجازه را داد بود که با غمهای همیشگی خود اخت شوند. حضور در لیگ برتر برای آنها مثل قهرمان شدن برای یونایتد بود. همانطور که هدف یونایتد هر فصل قهرمان شدن است، هدف لستر هم همواره بقا بوده و هست. اما رانیهری کاری با بازیکنانی بسیار کوچک چنان کار بزرگی کرد که همه تصور کردند اوضاع همیشه به همین منوال است. اما مشخصا اینطور نیست. همیشه قرار نیست معجزهای رخ بدهد.
پاییز پدرسالار، کتابی به سبک رئالیسم جادویی ست. تلفیق واقعیت و یک عنصر خیالی. در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی نوشته شدهاند، همه چیز عادی است اما یک عنصر جادویی و غیرطبیعی در آنها وجود دارد. رئالیسم جادویی، شباهتی عجیب به داستان لسترسیتی دارد. همه چیز عادی بود، اما یک عنصر خیالی در داستان وجود داشت. این تیم نباید قهرمان میشد. هیچکدام از فاکتورهای یک قهرمان را نداشت و ابزارش هم در حد همان جنگ برای بقا بود. مارکس برای نوشتن پاییز پدرسالار هفده سال زمان گذاشت. و رانیهری برای قهرمان کردن لستر، تمام تجربه عمرش را به کار بست. اوج و فرودهای رانیهری، دقیقا شبیه به شخصیت اول این کتاب است.
لسترسیتی در آخرین ساعات پنجشنبه به وقت ایران، تنها 289 روز بعد از اینکه توسط رانیهری، به مهمترین تیم جهان تبدیل شده بود، سرمربی ایتالیایی را از کار برکنار کرد. حالا 9ماه از واقعه میگذرد و لستر احتمالا با گری نویل فصل را به پایان میرساند. 2017بر خلاف 2016 میتواند تلخترین سال تاریخ مردم لستر باشد. نه اینکه سقوط تلخترین اتفاق زندگی باشد، اما سقوط بعد از قهرمانی، شما را تبدیل به یک دلقک میکند. گویی آمده بودید شیرین زبانی کنید و بروید. روباهها توجهات را به خود معطوف کردند و حالا باز هم همه جهان فوتبال خیره به لسترسیتی است. به تصمیمی عجیب که معلوم نیست منشا آن کجاست.
اگر سال گذشته را کنار بگذاریم، امسال لستر فرقی با تمام سالهای قبلترش نداشته. تنها فرق در این است که لستر حالا مدافع عنوان قهرمانیست و برای بقا میجنگد. مدیران لستر دوست ندارند سوژه طنز رسانهها در چند سال آینده باشند. رانیهری موفق شد تیمش را از دور گروهی لیگ قهرمانان اروپا عبور بدهد و برابر سویا، در خانه این تیم با نتیجه دو بر یک شکست خورد و میتواند با یک پیروزی با یک گل، به جمع هشت تیم برتر اروپا صعود کند.
باید دید سرنوشت لستر چه میشود. آیا این تصمیم یک خودکشی بود؟
نظر شما