شناسهٔ خبر: 18072292 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

در حاشیه سخنان دکتر رنانی

وبلاگ > فدایی، غلامرضا - چندی پیش در شبکه های اجتماعی، از آقای دکتر محسن رنانی، استاد دانشگاه اصفهان، با عنوان «کودکی در ایران و اینکه چرا ما در مسیر توسعه در جا زده ایم» مطالبی خواندم که بخشی از آن چنین است:

صاحب‌خبر -

 « براساس شاخص‌ها و معیارهای جدید، فرآیند توسعه در ایران با شکست روبه‌رو شده‌ است. فرآیند توسعه از انقلاب مشروطیت آغاز می‌شود. دولت مدرن در ایران نیز با انقلاب مشروطیت شکل می‌گیرد و پیش از آن، ما مفهومی به اسم «دولت مدرن» در ایران نداشته‌ایم. ... به گمان من، «توسعه» در ایران به مثابه کودکی بوده است که در دوره‌هایی از عمر او علائمی از توانمندی‌های گویشی و رفتاری در او شکل گرفته است اما بعد متوقف شده است. کودکی که جسمش بزرگ شده است اما هنوز نمی‌تواند خوب حرف بزند، منطقی فکر کند و رفتارهای عاطفی و احساسی خود را کنترل کند...حاکمان ما از میان مردم ایران برآمده‌اند و توانایی‌های آنان نیز فراتر از توانایی جامعه...»

در مشروح گفتار ایشان نکات مثبتی وجود داشت که با آن موافقم مانند اینکه «مادران اصلی ترین سرمایه ها هستند» و یا «آموزش حرف اول را می زند» و اینکه «مردم و دولتمردان با هم شباهت دارند» و اینکه «جهل والدین، غفلت معلمان و جاه طلبی سیاستمداران» عامل عقب ماندگی است».اما نکاتی در سخنان ایشان بود که قدری متناقض می نمود. اول اینکه از دولت مدرن سخن گفتن و آن را با توسعه مرتبط کردن بحثی چالشی است. به نظر من مدرن بودن و تجدد با توسعه متفاوت است. هر دولت که سعی می کند مدرن باشد لزوما به توسعه نرسیده است و دوم اینکه از مشارکت زنان در امور اجتماعی یاد کردن و اینکه فقط تا کنون 5 /13 درصد آنان شاغلند با تأکید بر نقش خانواده اغلب نمی توانند با هم جمع شوند؛ ضمن اینکه اگر بی حساب کار را به دست زنان بسپارند لزوما باید مردان یا خانه داری کنند و یا خانه نشینی و این نقض غرض است.

از همه مهمتر اینکه ایشان اظهار داشته اند که ما بدون گذراندن کودکی به پیری رسیده ایم ضمن اینکه این هر دو مفهوم کودکی و پیری باید تعریف شوند و اینکه نشانه های پیری بدون کودکی در جامعه ما چگونه است، من آن را نوعی تعریض بر ملت بزرگ ایران تعبیر می کنم و اینکه اگر کودکی را نگذرانده است قطعا به بلوغ هم نرسیده پس چطور آثار کهولت و از کارافتادگی که قطعا خالی از تجارب نیست در آن مشاهده می شود؟ من این نوع نگاه را به خودزنی می دانم و اینکه باز کلافه سر درگم نمی دانیم چه باید بکنیم و به اصطلاح «نقطه سر خط» خواهیم بود. یاد دوران مجلس می افتم که هر وقت هر طرح و یا لایحه ای مطرح می شد عده ای می گفتند نمی شود و ما باید فکر اساسی بکنیم. اما هیچ وقت فکر اساسی هم نمی آمد و تعریف مشخصی هم نداشت، و یا اینکه آدم به یاد این ضرب المثل می افتد که نباید از نو چرخ را اختراع کرد.

تأکید بر امر آموزش امر بسیار ستوده ای است. اما باید پرسید اگر دوران کودکی را ملتی نگذرانده باشد آموزش وی هم آموزش سطحی و ابتدائی خواهد بود و با گفته مرحوم دکتر عظیمی هم که آموزش پیشرفته برای ایجاد تبحر و مهارت را ضروری می دانسته منافات دارد و این یعنی بازگشت به عقب. ضمن اینکه ملت ما نشان داده است که در امر آموزش و به ویژه آموزش های پایه اگر از اغلب کشور های دنیا جلو نباشد عقب نیست.

ملت ما نشان داده است که هر گاه خواسته است کارهای بزرگ انجام دهد به خوبی از عهده آن بر آمده و هر گاه در اثر اغفال و یا خیانت نتوانسته به اهداف خود برسد باز هم دلیل و دلائل داشته است. مثال کردستان ایشان را مبنی بر صنعتی شدن بدون مطالعات جانبی را قبول دارم اما این نه به دلیل نگذراندن دوران کودکی است بلکه باید دلائل آن را در جای دیگر جستجو کرد. وی به خوبی توضیح داده است که توسعه شامل توسعه اقتصادی و مادی و نیز فرهنگی و رفتاری است و نیز تقسیم کار اجتماعی در کودکی و تأکید بر نقش مادران از راهکارهای درست است. من با آن کاملا موافقم. اما من اگر بخواهم خصلت ایرانیان را بیان کنم آن را در دوکلمه آرمانگرای عجول توصیف می کنم که دلائل آن به شرح زیر است.

البته این دو صفت صفت همه انسانها است آرمانگرائی و آرمانخواهی جزو ذات انسانهاست. هر فرد و هر جامعه ای تعالی طلب است البته تعالی در جوامع گوناگون ممکن است تعاریف مختلفی داشته باشد؛ اما همه بر سر اینکه در نهایت باید فرد و جامعه مورد احترام باشند موافقت دارند و نیز عجله از ویژگی های فردی و جمعی است. قرآن می گوید خلق الانسان من عجل (قرآن، انبیا، 7). عجله به این معنا که فرد می¬خواهد هر چه زودتر به مطلوب خود برسد و این موافق است با اصل سهولت و سرعت دسترسی که در همه مکاتب هم پذیرفته شده است. البته در این جا هم باید عجله را دو جور معنا کرد: اگر از جهت مثبت به آن نگاه کنیم باز عجله به معنای زود کار را تحویل دادن امر پسندیده ای است. گویند تعجیل نکو نیست مگر در عمل خیر. اگر در برنامه های اجرائی کسی زودتر از موعد کار را درست تحویل دهد جایزه می گیرد و این تشویقی است برای دیگران تا از به¬تأخیر انداختن کارها پرهیز کنند. که گفته اند «و فی التأخیر آفات». آفتی که دولت ها و مردم با آن به شدت درگیرند. اما از جنبه منفی آن این است که کسی بدون داشتن برنامه بخواهد زودتر به اهداف مادی خود برسد و با نادیده گرفتن استانداردهای لازم و یا از کار کم گذاشتن بخواهد به مقصود برسد، این، امر مذمومی است. متأسفانه در اثر عواملی که اشاره خواهد شد چنین ویژگی در بین بسیاری از مردم ما دیده می شود و به صورت یک معضل فرهنگی در آمده است. این است که اگر در هر ملتی بعضی خصلت ها نهادینه شود آنگاه سابقه فرهنگی و تاریخی تضعیف می شود و در جامعه این ویژگی ها را نسلی به نسل دیگر منتقل می کنند. به عقیده من در ملت ایران این دو صفت تا حدود زیادی نهادینه شده است.

در مورد آرمانگرائی ملت ایران من دو دلیل ملی و مذهبی دارم:
دلیل اول این است که ملت ما دارای سابقه تاریخی کهن است. تاریخ چند هزار ساله و داشتن افتخارات پرشمار تأثیرات روانی زیادی بر آرمانگرایی ملت داشته است. دوران قبل از اسلام و تاریخ کورش و داریوش و کشور گشائی های آنان و بعضا برخورد های کریمانه آنان با زیردستان و مغلوبان، که اگر حتی بعضی از آنها افسانه باشد باز باعث غرور است. اگر به تاریخ هم بنگرید در دوران باستان تنها دو دولت مقتدر ایران و توران به بزرگی و عظمت معروف بوده اند. بقیه ملت ها اغلب تاریخ نداشته اند و یا اگر داشته اند همانند این دو دولتِ بزرگ، قابل ذکر نبوده اند. در عهد پیامبر بزرگ اسلام هم دو دولت مقتدر ایران و روم ذکر شده اند. تاریخ و یا اساطیر ایران همچون شخصیت هائی که توسط شاعران و به ویژه فردوسی به نظم در آمده است در مجموع و در مقایسه با سایر ملت ها حکایت از بزرگواری ملت ما و قدرت شاهان آن زمان دارد که بر کشور پهناوری چندین برابر ایران فعلی حکومت می رانده اند (قبادی، 1388) . بعد از اسلام هم در ایران افراد مقتدر و ذینفوذی حکومت کرده اند که اغلب خلفای عباسی با آنکه برای خود تقدس قائل بوده اند ولی از این امیران به واقع می ترسیده اند. بدون اینکه بخواهم از سوء عملکردشان در پاره ای از موارد دفاع کنم اقتدارشان مثال زدنی است. دولت آل بویه و در رأس آنان عضدالدوله دیلمی داعیه احیای حکومت به سبک ساسانیان را در سر داشت. و دولت غزنوی با سلطان محمود و یا سلطان سنجر در عهد خوارمشاهیان و نیز دولت صفوی و شاه عباس همه نشان قدرت و عظمت سیاسی ملت ایران بوده اند. به لحاظ فرهنگی و علمی هم ملت ایران در بین سایر ملل برجسته بوده است. دانشمندان در زمینه های علمی و ادبی بی شمار اند و یکی از دوره ها را می توان در کتاب حیات علمی در عهد آل بویه ملاحظه کرد (فدائی، 1384، 280-284). بنابراین جا دارد که ملت ایران با داشتن چنین سابقه ای آرمانگرا ویا آرمانخواه باشد.

در مورد مذهبی هم دلائل فراوانی بر آرمانگرائی وجود دارد. اولا اسلام آخرین ادیان آسمانی است و داعیه کمال و برتری را دارد. بدیهی است این فکر برتری جوئی و تعالی طلبی را در ذهن همه مسلمانان پدید آورده است. البته در جنبه مثبت آن بحث نیست. ولی وقتی از آن سوء استفاده می شود به پان عربیسم مبتلا می شود. مذهب شیعه با آنکه همیشه در طول تاریخ به استثنای چند دولت در فشار و تعقیب بوده است باز از جهاتی این فکر برتری را در اذهان شیعیان بر جای گذاشته است. اینکه فقط ملت شیعه از فِرَق هفتاد و سه گانه نجات می یابد از این موارد است. باز در این جا هم باید به جنبه مثبت و منفی آن اشاره کرد. در اینکه در عقاید شیعه چنین آموزه های وجود دارد تردیدی نیست؛ اما دلیلی وجود ندارد که شیعه بخواهد خود را برتر از دیگران بداند. اما متأسفانه وقتی به دست عوام الناس می افتد وضعیت به گونه دیگر می شود. باید بین تفکر اسلامی و شیعی با تفکر و عملکرد مسلمانان و متشیعان تفاوت گذاشت. در هر حال آموزه های انحرافی چون داشتن مهر علی و آل او ولو با داشتن گناه، موجب رفتن بهشت میشود از آن مقوله است. در حالیکه روایات بسیار از مسئولیت سنگین آنان در زندگی حکایت می کند. به هر حال هم مردم و عوام و هم بزرگان علمی همواره به تعالی فکر می کنند. رقابت در بین علما و مجتهدان برای رسیدن برای درجات بالاتر اگر از جانب خودشان موجب خود برتربینی نشود ولی طرفداران آنها گاه به این رقابت ها دامن می زنند. در تصوف و مشی کناره گیرانه آنها هم این آرمانگرایی مشاهده می شود. همچنانکه در تشیع فقاهتی اجتهاد حد اعلای تعالی طلبی است در تصوف، اقطاب، خود مسئله ای با اهمیت است. آنها در کناره گیری از دنیا و انزوا هم به تعالی و آرمانخواهی می اندیشیده اند و به ظاهر و یا خفا دنبال یارگیری و جمع آوری پیروان بوده اند. این امر در آغاز شکل گیری دولت صفویه خود را به خوبی نشان داد. (جعفریان، 1379، ج. اول). البته در سایر ملل هم ممکن است چنین برنامه هائی باشد ولی دز کشورهای مسلمان و به ویژه ایران این مسئله بیشتر متجلی است که حکایت از آرمانگرائی مذهبی می کند.

ممکن است گفته شود که این ویژگی ها در ملت های دیگر هم هست؛ اما فقط اشاره می کنم که به طور مثال ملت امریکا تقریبا بر دو دسته اند سفید پوستان که گرفتار تفکر نژادی اند و این برتری طلبی شان به خاطر تاریخ آنها نیست و یا سیاهان و رنگین پوستان که چیزی ندارند و یا چیزی برایشان باقی نگذاشته اند که بخواهند به آن مباهات کنند. و یا مردم کره از افسانه ها ( همانند افسانه جومونگ) استفاده می کنند تا تاریخ خودشان را نشان دهند؛ فیلمهائی که خود به افسانه تعبیر می کنند و به وفور در سیمای ایران به نمایش در می آید. در بُعد مذهبی هم جنگهای صلیبی از هر دو طرف مسیحی و مسلمان مثال زدنی است که حکایت از آرمانخواهی دو مذهب مسیحیت و اسلام می کند. اما یهود چنین وضعیتی را به خاطر جمعیت کم و برخوردهای تحقیرآمیز مسیحیان با آنها نداشته اند و اخیرا به خاطر مسائل سیاسی سردمداران مسیحی، آنها را نسبت به تاریخشان به گونه ای افراطی حساس کرده اند. بنابراین در بخش عجله هم که بعدا توضیحش خواهد آمد نه نژاد پزستان و نه رنگین پوستان عجله ندارند؛ چرا که هم نمی توانند و هم قوانین، حقوقشان را بالنسبه در چارچوب خاص رعایت می کند. بنابراین چرا باید عجله کنند.

و اما در مورد عجول بودن ایرانیان اگر چه از جهاتی عجله برای زود رسیدن به مقصود مطلوب است اما وقتی بدون فراهم آوردن مقدمات و تصمیم گیری از غیر راه درست انجام شود مذموم می گردد. شاید نظر دکتر رنانی هم از اینکه کودکی را ما طی نکرده ایم همین باشد. اما عجله هم خود از عواملی نشئت گرفته که عبارت است از فقدان ثبات امنیت و استمرار آن که من آن را اجمالا به سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و اطلاع رسانی تقسیم می کنم.

فقدان ثبات امنیت سیاسی: برزمانی و در زمانی
فقدان ثبات و استمرار امنیت سیاسی به این معنا که علیرغم وجود قدرت های بزرگ در این کشور در پاره از موارد تاریخی و به ویژه بعد از اسلام بخاطر سوء عملکرد حکومتگران، کشور ایران دچار بی ثباتی های سیاسی شده و دو جنگ بلکه غارتگری و ویرانگری تمام عیار را از جانب مغولان و تیموریان شاهد بوده است و همین خود سبب شد که دورانی بس غمبار بر این ملت تحمیل شود و همزمان و یا پس از آن قیامهای داخلی و گاه به رقابت هم ثبات و امنیت سیاسی را در این کشور خدشه دار کند و عظمت سیاسی و نیز علمی و فرهنگی کشور را در معرض آسیب جدی قرار دهد. اما در همین دوران های فترت می بینیم که قیام های ریز و درشت برای بازیافتن خویش و رفع ید از قوم اشغالگر به وجود می آید و حتی در اغلب موارد ایرانیان و مسلمانان قوم غالب را در خود هضم می کنند و این کار بزرگی است و نشان از اطمینان ملت ایران نسبت به خود و کار خویش دارد. دولت عباسی با افسانه پردازی برای قداست خود سعی در زنده نگهداشتن احساسات مذهبی می کرد. خلفا وقتی در برابر ایرانیان غیور قرار می گرفتند به حداقل وابستگی سیاسی و مذهبی بسنده می کردند. آنها در خیلی از موارد به لقب فروشی مشغول بودند تا هویت به ظاهر مذهبی خود را حفظ کنند. حتی هلاکوی مغول وقتی می خواهد آخرین خلیفه عباسی را از بین ببرد افسانه ها آنقدر قوی است که با مشاورت خواجه نصیر الدین طوسی مجبور می شوند او را در نمد بپیچند و معدوم کنند تا اتفاقی ارضی و سمائی رخ ندهد! اگر دولت صفوی به تمشیت امور نمی پرداخت و ملتی را با تمامیت کامل ارضی پایه گذاری نمی کرد معلوم نبود سرنوشت ما چگونه بود. تازه پذیرش بی چون و چرای مردم ایران نشان از آمادگی برای احراز هویت تمامِ جمعی دارد؛ اگر چه دسته ها و دسیسه هائی هم در جریان بود. در هر حال این حوادث تأثیر خود را بر روحیه ملت گذاشته است و اگر عجله هم در کار می کند بخشی از آن متأثر از این زمینه تاریخی است که نکند حادثه و یا حوادث دیگر وضعیت موجود را بر هم زند.

در زمان حال نیز با آنکه دولت قانونی و مقتدر به ویژه پس از انقلاب اسلامی داشته ایم اما اختلاف سلیقه ها در اداره کشور و جناحی عمل کردن آنان که با تعویض عجولانه مدیریت ها یکباره همه چیز عوض می شود؛ قشونی از کارکنان و مسئولان می رود و قشونی می آید که باز ثبات سیاسی و امنیتی را تضعیف می کند و این خود از عوامل تأثیر گذار بر عجله کردن مردم می شود. به این عنوان که هر کس با خود می گوید معلوم نیست فردا چه شود و چه گروهی بر سر کار آید. البته افرادی که سر کار می آیند خود برگرفته از ملت با این ویژگی هاست و این کار ادامه می یابد. در دنیای کنونی اگر حزبی می رود و حزبی می آید، حزب مغلوب را به خاک سیاه نمی نشانند و در مواقع لازم برای پیشبرد اهدافشان از آنها استفاده می کنند. بگذریم از اینکه در حال حاضر قدرت های بزرگ زمینه فعالیت های خطرناک خود را در خارج از مرزها انجام می دهند تا در داخل کشورشان امنیت و آرامش نسبی برقرار باشد. نمونه آن آنچه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا می گذرد و هیچکس از مردم و مسئولان این مناطق هم عبرت نمی گیرند.جالب توجه است که در چند روز قبل در دیدار کری و لاوروف وزیران خارجه امریکا و روسیه، وزیر خارجه امریکا گفته بود ما برای حل مسئله سوریه - که خود آتش افروز و تعزیه گردان آن هستند- عجله نداریم! (12/6/.1395)

اگر فقدان امنیت سیاسی را به معنای وسیع آن در نظر بگیریم سه قوه مقننه و قضائیه و اجرائی را شامل می شود. عجله در قوه مقننه آنجا خود را نشان می دهد که نمایندگان با توجه به نوع انتخابشان و نیز با عنایت به سوابق علمی، فرهنگی و اجتماعی شان، گاه خود را وامدار عده ای می دانند که باید با تصویب بعضی قوانین آنها را از خود راضی کند و یا در پاره ای از موارد به خاطر ضعف علمی و اجرائی و صرفا بخاطر اینکه نشان دهند که کاری کرده اند و فعال بوده اند تا نزد مردمشان عزیز باشند و برای دور بعد کرسی نمایندگی را از دست ندهند، یا خود به ارائه طرح هائی ناسنجیده اقدام می کنند و یا عامل دست دولتیان شده و برای خوشامد آنها از طرحهائی غیرضرور و فاقد اولویت دفاع می کنند. پرقانونی کشور در زمان حال و مزاحمت بعضی از قوانین با بعضی دیگر حاصل این نوع نگاه عجولانه است. و این خود سبب می شود تا به جای برنامه ریزی، با عجله از راه های میانبر استفاده کنند. بررسی جزئیات این نوع عملکرد منفعلانه زمان بیشتری می طلبد. من به بعضی از نمایندگان مجلس فعلی پیشنهاد دادم که به عنوان یک بند آئین نامه ای در مجلس تصویب کنند که دست کم هر کمیسیون یک چهارم وقت شان را صرف بازبینی قوانین گذشته و تنقیح و تطبیق آنها کنند تا این اندازه وقت آنان و نیز شورای نگهبان و دولت صرف تصویب قوانین جدیدی که بعضا مزاحمت ایجاد می کند نشود. تصویب زود به زود قوانین و تعویض آنها اگر چه در بعضی از موارد نشان پویایی نماینگان مجلس است ولی از جنبه دیگر می توان آن را نشان از عدم اشراف به اوضاع کشور و موثر نبودن قوانین، و یا توجیه نبودن دولت نسبت به نیازمندی ها دانست و از این رو عده ای، که بعضا صاحب نام و نشانی هم هستند از این نوع قوانین منتفع می شوند و لذا عجله می کنند از ترس اینکه مبادا فردا قانونی دیگر آن را نقض کند. اثرات خارجی این نوع عملکرد خود جای بحث جداگانه دارد.

و اما نشان عجله را می توان در قوه قضائیه هم ردیابی کرد. سوء استفاده از رأفت اسلامی، اگر بتوان تعریف درستی از آن داشت، تنبیه های ناپایدار، توجیه خطاها، عدم تطابق مجازات با جرم، عدم پیشگیری قبل از وقوع جرم، ارتباط نادرست بعضی قاضیان با صاحبان قدرت، طول کشیدن بین وقوع جرم و اجرای حکم، ناهماهنگی بین قوا در رسیدگی به خطا ها همه سبب می شود تا متخلف فکر کند تا وقتی بخواهد گیر بیفتد سوء استفاده اش را کرده است. قاطعیت و سرعت در امور قضا به همراه دقت و همخوانی جرم و مجازات از مسائل اولیه قوه قضائیه است که بعضا نادیده گرفته می شود. که گفته اند:

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان
در قوه اجرائی، مدیریت لرزان و ناکارامد، و رابطه ای، جزیره ای عمل کردن، که ناگزیر همه جا باید برای همه چیز ستاد، شورا، شورایعالی، کمیته و مانند آن به وجود آورد تا اجرائی شود،. عدم آشنائی مدیران و مسئولان به وظائف خود، تفکر آماری به فعالیت ها و نه توجه کیفی، راه های فرار به هر قیمت در اموری چون گمرک و مالیات، امنیت اجرائی را تحت تأثیر قرار می دهد. مدیریتِ بخشی ناشی از خودخواهی و عدم توجه به جمع، از جملة این گرفتاری ها است. هر کس سعی می کند تا آنجا که می تواند امکانات برای خود فراهم کند تا قدرت چانه زنی را بالا ببرد. درست همانند صحنه جنگ بین متخاصمین که در دنیای پر تزویر امروز جاری و ساری است. تهدید کارکنان زیردست از جانب رئیس متخلف، که اگر همراه و همگام با اهداف او نباشند صدمه می بینند، و نبود حمایتی هم از جانب مسئولان مافوقِ نا آشنای غیر دلسوز، کار را بیش از پیش در معرض خطر قرار می دهد. همچنین با آنکه در یک کشور تعامل اصل است و نه تقابل، اما می بینیم که به طور مثال یک وزارتخانه که به طور ضمنی تقابل از آن برداشت می شود همه چیز را که یک کشور نیاز دارد برای خود فراهم می کند؛ بندر، اسکله، گمرک، فرودگاه و مانندآن. چنین تفکری در سایر اندامهای کشور هم جریان پیدا می کند. مثلا هر کتابخانه ای می خواهد همه وظائف را خود به تنهائی انجام دهد، نسخ خطی داشته باشد اسناد و مدارک و اشیای موزه ای را خود جمع آوری کند و کتابخانه هم باشد و از این قبیل. و بدیهی است که به هنگام گرفتن بودجه دست بالاتری برای چانه زنی دارد و مقامات هم به خاطر نبود فرصت بحث به خاطر عجله ای که برای تصویب لایحه ها دارند و یا عدم قاطعیت به آن تمکین می کنند. وقتی چنین نگاهی حاکم باشد طبیعی است هر کس در هر موقعیتی عجله می کند تا زود تر از دیگران به تحصیل امکانات بپردازد زیرا بیم این دارد که دیر شود و نتواند برنامه های نادرست خود را اجرا کند.

عدم امنیت اقتصادی، شامل عدم درک از مسائل اقتصادی و نبودن برنامه مشخص برای آن و اینکه با چه رویکرد اقتصادی چنین اقداماتی را انجام می دهند، نبود نظارت درست و سالم و مستمر، عدم تأمین حد اقل ها، و نبودن بیمه بیکاری از آن جمله است. در خرید و فروش ساده تا تجارت های بزرگ این عجله مشهود است. کاسب ها و احیانا بازرگانان نسبت به فروش اجناس به ملت خود ابدا به کیفیت نمی اندیشند و عموما سود بادآورده و فوری را بر عنوان و اعتبار آینده ترجیح می دهند. شما از میوه فروش بگیرید که روی جنسش با زیر آن فرق دارد تا صنعت اتومبیل سازی که سالها است درجا می زند و با مشابه خارجی نمی تواند رقابت کند. در حالی که ما برای ساده ترین چیزها، از چادر مشکی گرفته تا دیگر لوازم صنعتی وارد کننده ایم. آنهائی که در وزراتخانه و یا ادارات هم نشسته اند اگر برای آنها حسن نیت قائل باشیم، و مسائلی دیگر نباشد به فکر رضایت آنی مردم اند و مسئولان فرهنگی هم برای مردم توضیح نمی دهند که ثمرات این عجولانه برخورد کردن چه به روز کشور از بیکاری و بی هنری می آورد. در این شرائط سرمایه گذاری معنا پیدا نمی کند.

در تجارت خارجی هم همینطور! آنقدر تقلب در کار می کنیم که اگر اجناس فروخته شده را مرجوع نکنند ولی دیگر به فکر ادامه معامله نخواهند افتاد. در این جا دولت بیشتر از مردم مقصر است. اما دولت ها هم عجول اند و به فکر آینده خود هستند و حیثیت ملی را فدای آمال زودگذر شخص و جناحی می کنند؛ آنها به جای آنکه رقابتشان بر سر چگونگی انجام وظیفه و خدمتگذاری برای مردم باشد به فکر تصدی قدرت در زمانی بیشترند؛ وقتی که مناصب خود را از دست دادند گروه بعدی برای تثبیت خود به افشاگری های دولت قبلی، به ویژه از نظر تصمیمات اقتصادی می پردازد. قصه این غصه ها تمامی ندارد و مبارزات بسیاری از دولتیان اگر خوب دقت شود معلوم می شود بر سر لحاف ملا بوده است و نه دلسوزی برای کشور.

آنوقت آدم تأسف می خورد که ملتی که آرمانخواه است چرا اینقدر عجولانه برخورد می کند و بیشترین تبلیغات اش برای پفک و سیب زمینی برشته و پوشک بچه می شود! برنامه های رسمی تلویزیونی هم دست کمی از بقیه امور ندارد. می بینی دو برنامه پشت سر هم که درست ضد هم اند تبلیغ می شود و اگر بپرسی که در این دانشگاه بزرگ! چرا حرف ها و برنامه ای متناقض به نمایش در می آید پاسخ این است که برای کسب درآمد و برای پوشش هزینه ها چاره ای جز این ندارند. و این می شود برنامه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که هر کس ساز خودش را می زند و به فکر عرض اندام به صورت بخشی هستند. زرنگی هم در اینجا این است که بچرخی نه این که سازت با سازهای دیگر کوک باشد و هماهنگ بتوانی ملتی را از همه جهات در قالب زمان هدایت کنی. مثالی روشن در این باره اینکه اخیرا بین دولت روسیه و ترکیه درگیری شدیدی به وجود آمد که تقریبا با هم قطع رابطه کردند. مسئولان روسیه برای تأمین نیازمندی های مصرفی خود که قبلا از ترکیه تهیه می کردند آمادگی کشورشان را برای ورود تولید کنندگان و بازرگانان ایران اعلام کردند. اما اردوغان، رئیس جمهور ترکیه در یک چرخشی عجیب، که خود قابل بررسی و مطالعه است برای از دست ندادن بازار روسیه مجددا با روسیه آشتی کرد. سخن در این است که اگر چنین اتفاقیهم نمی افتاد و روسیه همچنان خواستار حضور ایرانیان برای تصاحب بازار کشورش بود، آیا ایرانیان توان جذب بازار آنها را داشتند؟

به نظر من بعید است؛ زیرا ملتی که در کارهای خود عجله می کند نه اطلاعات لازم را می تواند داشته باشد و نه مهارت های کافی را در خود نهادینه می کند که بخواهد از آن استفاده کند و حتی چنانچه بخواهد به درستی هم کار کند تازه باید از نقطه صفر شروع نماید. نمونه عراق موجود است که با آنکه علی الظاهر مشکلی در تصاحب بخشی از بازار آنجا نیست اما آنچنان اجناس ترک بازارشان را اشباع کرده که مجالی برای بازرگانان ایرانی باقی نگذاشته است. و تازه ایرانیان به خاطر این رفتار عجولانه خود چنان وجهه ای از خود نزد عراقیان ترسیم کرده اند که در آنجا هم عِرض می دهند و هم ارز. وضعیت در عربستان سعودی هم در سالهای گذشته توسط زوار ایرانی همینطور بوده است. از این روست که اگر امنیت و ثبات اقتصادی وجود می داشت، اطلاعات و مهارت و دانش لازم آماده بود تا هر ایرانی درهر نقطه ای بخواهد بتواند عملیات انجام دهد؛ همچنانکه در جنگ نظامی چنین می کند. مانورهای اقتصادی دست کمی از مانور های نظامی ندارد که بعید است برای آن اصلا برنامه ای باشد.

عدم امنیت اجتماعی همچون قبیله گرایی، تمامیت خواهی، برخوردهای عجولانه، طبقات اجتماعی را عمده کردن، قانون را دور زدن، جذب کانون قدرت داخلی و یا خارجی شدن، در تجارت به دنبال سود بادآورده بودن و به قول معروف «راه را یک بار و برای همیشه رفتن» باعث می شود خشونت ترویج شود، تجاوز به حقوق دیگران صورت گیرد، مشارکت اجتماعی به حد اقل رسد، فرصت گفتگو نماند، سرمایه اجتماعی منهدم گردد، و بدبینی نسبت به هم افزایش یابد. این تمامیت خواهی حتی در مخالفت ها هم نمایان است. به تعبیری صفر یا صد، هم در موارد نصیحت و یا رقابت و حتی دشمنی ها خود را نشان می دهد. حتی معارضان در این کشور ها، به جای آنکه به نیروی مردمی تکیه و از امکانات داخلی استفاده کنند متوسل به بیگانگان می شوند و به عاقبتش نمی اندیشند؛ با آنکه بارها و بارها در داخل و خارج کشور نقش اجنبی را دیده و تجربه کرده اند که. مداخله بیگانگان دست قدرت های بر سر کار را کوتاه می کند اما هرگز صلاح و اصلاح ملت ها ضعیف را طالب نیستند. دست کم در زمان فعلی حضور ابرقدرتها را در کشورهای عراق، افغانستان، یمن، سوریه، لبنان و لیبی را به عیان مشاهده کرده ایم. بنابراین گروههای رقیب باید خود مسائل خویش را حل کنند، مهاجرت و ترک تابعیت و تقاضای کمک از بیگانه دردی را از ملت های مستضعف دوا نخواهد کرد. باید از خود و آموزش خود شروع کرد و این همان نظر دکتر عظیمی است که در سخنان آقای رنانی به آن اشاره شد که باید از آموزش شروع کرد؛ اما آموزش هدفدار و هماهنگ.

چرا در کشورهای ضعیف و به ویژه به لحاظ فرهنگی هیچیک از طرفین برای نجات مردم و کشور حاضر به همکاری با هم نیستند بلکه فقط به ساقط کردن طرف مقابل می اندیشند. زیرا امنیت قانونی و قضائی وجود ندارد و آنها از بیم جانشان به بیگانه پناه می برند. هر طرف در مبارزه تنها به قیمت گرفتن جان حریف خود به میدان می آید، و بحث مردم و نجات آنها از فقر و جهالت مطرح نیست و یا تحت الشعاع مسائل دیگر است. در این شرائط تحریکات دشمنان و وعده های آنان¬ موثر واقع می شود. ما در کشورهای خاور میانه به وضوح می بینیم که برای هیچ و پوچ و برای ارضای خواسته های بیگانگان گروههای معارض چه خوش رقصی ها که نمی کنند و چه فجایعی که به بار نمی آورند!!.

عدم امنیت فرهنگی شامل رواج عاداتی مانند چاپلوسی، و عدم پرسش از اینکه «از کجا آورده ای» نه فقط در امور اقتصادی بلکه در امور فرهنگی و علمی، سوء استفاده از مالکیت، اسراف و تبذیر ، همگانی شدن دروغ و دروغ مصلحتی، رودربایستی، و بخاطر ضعف مدیریت ها همه گیرشدن فرهنگ «بزن و در رو» و یا «زود تر بارت را ببند» و با عدم نظارت «یک شبه راه صد ساله را طی کردن» و مانند آن است. زرنگ از نظر فرهنگی به کسی گفته می شود که به هر طریق ولو طریق نامشروع گلیم خود را از آب بیرون بکشد. مَثَل شدن بعضی گفته ها مثل «جا بنداز، راه بنداز» «ببین چه گفته است چکار داری کی گفته» (فدائی، 1394) در بسیاری از موارد اثرات مخربی به بار آورده است. این ها همه نشان می دهد که قانون نهادینه نیست. و هر کسی خودش قانون را تفسیر می کند. همانطور که در مسائل دینی
هم هر کس آنچه را که به نفعش هست می پذیرد و بقیه را رد می کند.

من در سفرم به امریکا ایالت اوهایو و شهر کلمبوس و واشنگتن دی سی (پائیز 1394) نکات جالبی را دیدم مثلا من از پلیس در خیابان های بزرگ و کوچک اثری ندیدم و شاید به صورت نامحسوس بود ولی می دیدم که مردم اغلب قوانین را به خوبی رعایت می کنند. سبقت ها منطقی بود. اگر می گویند شخص پیاده احترام دارد واقعا احترام دارد و هر راننده ای با هر نوع اتومبیل و سرنشینی از فاصله قابل قبولی برای او توقف می کند. یا اگر مشتری مداری می گویند به واقع به او و به خواستش احترام می گذارند و هر وقت بخواهد جنس خریده شده را پس بدهد با کمال خوشروئی از او قبول می کنند و این را حق او می دانند و یا اگر به معلولان احترام میگذارند نه بر سبیل رقت و ترحم، بلکه به عنوان یک انسانی که حق دارد و باید حقوقش محترم شمرده شود. این ها نشان از نداشتن عجله و قانونمداری است که ما هم می توانیم داشته باشیم ولی چون به دلائل گفته شده امنیتی وجود ندارد هر کسی عجولانه سعی در بستن بار خود می کند. آنها دو مسئله برایشان بسیار مهم بود مالیات و پرداخت آن، و دوم نظارت بانکها بر پولهائی که برای هر کس می رسد که از چه منبعی است. دروغ گفتن هم بزرگترین گناه محسوب می شود. در واقع، مسلمان واقعی آنها هستند.

عدم امنیت اطلاعاتی: عدم امنیت اطلاعاتی که شاید از جهاتی از همه مهمتر باشد بدلیل اینکه اغلب خطاکاران از عدم شفافیت اطلاعاتی سوء استفاده می کنند. چطور ممکن است کشوری که با دنیا هشت سال مبارزه کرده و ایستادگی کرده و اطلاعات دقیق از محاسبات دشمن دارد نتواند آمار های لازم را برای معیشت مردم فراهم کند. معلوم می شود آنجائی که عزم ملی وجود دارد کارها خوب انجام می شود ولی آنجائی که مراکز تصمیم گیری متعدد است آشفتگی هم فراوان است. البته قیمت انجام کارها هم مهم است. این نیست مگر اینکه عده ای با رانت خواری و اتصال به مراکز قدرت زودتر از دیگران از تصمیمات آگاه می شوند و برنامه نادرست خودشان را اجرا می کنند. در این زمینه باید افراد ذیصلاحی بر سر کار باشند که اگر تخلفی صورت گیرد پاسخگو باشند. نه تنها اقوام نزدیک این افراد بلکه اقوام دور و یا دوستان آنها هم باید در مظان اتهام باشند. کارکنانی که به مراکز تصمیم گیری وصل اند باید در مورد درز کردن اطلاعات قبل از موعد مقرر، در زیر ذره بین نظارت قرار گیرند و اگر چنانچه در موردی اطلاع رسانی می شود امکان استفاده از آن اطلاع بالسویه برای عموم باشد تا مبادا کسی با رابطه های نادرست از افراد شایسته و مستحق جلو بیفتند. راه حقه بازی برای عده ای مانند آب خوردن است؛ به این معنا که اگر فی المثل از رانت اطلاعاتی استفاده نکنند و همگان در اطلاع یافتن بر مسائل و امکانات اقتصادی مساوی باشند بعضی از صاحبان قدرت و امکانات در حذف عده ای آنقدر آنها را در پیچ و خم اداری برای فراهم نمودن مقدمات کار از قبیل تأمین ضامن و خرید ابزار و امکانات گرفتار می کنند تا همانهائی دوباره بیایند که از قبل در نیت شوم دارندگان اطلاعات بوده اند و طبعا رابطه داشته اند. جریان اجرای اصل 44 قانون اساسی یکی از کوچکترینِ این موارد است که به درستی اجرا نشد. بازار دلالی و با نام بهتر آن مشاوره در این موارد داغ می شود. توجه به این موارد بسیار موثر و نظارت بر آن هم بسیار سخت و دشوار است. تا خبرگانی که بارها آزمایش خودشان را پس نداده باشند نباشند، نمی توانند بر این امر بزرگ نظارت و اشراف پیدا کنند. واقعیات آقازادگان و یا تخلفات موسسات بزرگ از همین جا نشئت می گیرد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری
آنچه در این بیان کوتاه صورت گرفت نه تعرض به گفته دکتر رنانی بلکه تصحیح و اصلاح نگاه وی از دیدگاه من است. من آثار دیگر دکتر رنانی را نخوانده ام همچنانکه ایشان هم آثار مرا نخوانده اند. البته به سایت ایشان مراجعه و با پاره ای از آثار ایشان آشنا شدم که نشان از دلسوزی و دغدغه مندی ایشان دارد. به طور مثال اینکه ایشان می گوید «توسعه از خانه شروع می شود و نه از کارخانه» بسیار زیبا است اما بحث ایشان در مورد «آبروداری و رواداری» را باید با تأمل بررسی کرد. بنابراین داوری من فقط بر اساس این نوشته ایشان است و شاید خود همین هم مصداق قضاوت عجولانه باشد. من معتقدم همه انسانها ذاتا کریم و از خصوصیات انسانی برخودار اند.

این مدیران هستند و رفتار نادرست و یا درستشان که از آنها موجوداتی بی خاصیت و یا خلاق می سازد. اگر ملت را به یک خانواده تشبیه کنیم اولین و بیشترین تأثیرات را هر فرد از خانواده و به ویژه پدر و مادر می گیرد که تا آخر عمر همه و یا مقداری از آن باقی می ماند. اگر تربیت درست باشد و والدین به وظائف خود عالمانه آگاه باشند و با زمان حرکت کنند و آسیب ها را بشناسند فرزندان خود را به مقدار زیادی مصونیت می دهند و نمی گذارند در برابر آفات زمان منفعلانه برخورد کنند. همچنانکه پدران و مادران ایثارگرند دولت ها هم باید همینطور باشند؛ با این وصف که آنها اگرچه برگرفته از ملتها هستند و خلق و خوی آنها را دارند ولی فرض بر این است که جزو نخبگان اند و با انتخاب و یا انتصاب درست روی کار آمده اند که اگر غیر از این باشد نام آن را جز خیانت چیز دیگری نباید گذاشت. در اینصورت آنها موظف اند با از خود گذشتگی عادات غلط را تصحیح کنند و با درستکاری و پرهیز از خودخواهی و سوء استفاده از موقعیت به توسعه و رشد جامعه توجه و سرمایه اجتماعی که همان اعتماد بین ملت و دولت است را تقویت کنند و تعالی بخشند. چهار شعار بزرگان دین است که اگر مد نظر همه مسئولان باشد قطعا به مقدار زیادی وضع بهبود پیدا می کند: «شغل تو طعمه برای تو نیست بلکه بیعتی (زنجیری) به گردن توست»، «رضایت خواص را بر رضایت عموم ترجیح مده»، «ابزار مدیریت سعه صدر و گشاده دلی است»، و «رئیس هر قومی خادم آنهاست». اگر چنین باشد مصداق بخشی از کلام علی علیه السلام خواهند بود که فرمود والی و مردم بر هم حقوقی دارند:

و بزرگترین حق ها که خدایش واجب کرده است حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود، و حق هر یک را به عهدة دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان کرد، و ارجمندی این ایشان. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آنگاه که والیان نیکو رفتار باشند، و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آنگاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حق والی را بگزارد، و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگمقدار شود؛ و راههای دین پدیدار، و نشانه های عدالت برجا، و سنت چنانکه باید اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته، و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانه های جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار...(نهج البلاغه، خطبه 216).

اینجاست که باز به فرموده رسول اکرم مردم به رهبرانشان بیشتر شباهت دارند تا به پدرانشان. اگر چنین باشد، که هست وظیفه مردم بسیار روشن و وظیفه رهبران هم کاملا مشخص. در این بین ملت ها با داشتن خصوصیات مشترک ممکن است به لحاظ قومی و فرهنگی و تاریخی تفاوت هائی با هم داشته باشند که این ها را در طول زمان و نه به صورت ذاتی کسب کرده اند. ملت ایران ملت سرفراز و تعالی طلب است و این را از فرهنگ تاریخی و تاریخ فرهنگی خود به ارث برده است و نیز به لحاظ مذهبی از جایگاه مطمئنی برخوردار است اما نباید آن را بازیچه دست عوام کند تا از آن سوء برداشت شود. اگر دولت ها با ایجاد امنیت های گوناگون به آنها اطمینان، و با اجرای درست قانون و گذشتن از خود به آنها آرامش دهند به طوری که هم کرامت آنها حفظ شود و هم اگر هر آینده ای در انتظارشان هست بدانند همه در پیشگاه قانون از صدر تا ذیل برابرند هرگز در کارها عجله نخواهند کرد و با طمأنینه از راه درست به انجام وظیفه مشغول خواهند بود. وقتی امنیت نباشد، عجله و به ویژه برای توانمندان حتمی است و وقتی چنین شد روزمرگی، امحای آثار و اسناد، تجاوز و ظلم پیامد آن خواهد بود و این خود به طور مضاعف بر ناامنی تأثیر خواهد گذاشت. عدم امنیت و یا احساس آن بر عجله تأثیر می گذارد و عجله هم امنیت را تضعیف می کند و این تأثیر و تأثر ادامه می یابد؛ همانند فقر و جهالت که همدیگر را تقویت و پشتیبانی می کنند. بنابراین اگر امنیت باشد که لازمه آن وجود قوانین مستمر، نظارت بر اجرا، فراهم کردن آرامش که وظیفه مسئولان است فرصتی پدید می آورد تا مردم عجله نکنند، در محیطی آرام به گفتگو بپردازند و با هم تفاهم کنند و برای سرنوشت خود با مشارکت تصمیم گیری کنند؛ همانطور که دکتر رنانی هم در بعضی آثارشان به آن اشاره کرده اند.

منابع:
قرآن مجید
علی علیه السلام، (1374). نهج البلاغه. ترجمه سید جعفر شهیدی. تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
جعفریان، رسول (1379). صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
فدائی، غلامرضا (1384). حیات علمی در عهد دولتهای شیعی. آل بویه. تهران: دانشگاه تهران.
فدائی، غلامرضا (1394). مقدمه ای بر هویت علم اطلاعات و دانش شناسی. تهران: نهاد کتابخانه های عمومی؛ چاپار
قبادی، حسینعلی،(1388). آیین اینه؛ سیر تحول نماد پردازی در فرهنگ و ادبیات فارسی. نگارنده حسینعلی قبادی با همکاری محمد خسروی شکیب. تهران: تربیت مدرس

نظر شما