شناسهٔ خبر: 18032367 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: الف | لینک خبر

یادداشت/ ماهیت و چیستی طرح کتابخوان*

تناسب کتابخوان با اذهان نقل پذیر ایرانی

مهدی خطیبی**؛2 اسفند 1395

صاحب‌خبر -
بحث های ماهیت شناسانه بر چیستی دلالت دارد؛ از این رو می کوشم در این زمان اندک که به مثابۀ ریختن بحر نه در کوزه، بل در فنجانی است، به این پرسش پاسخ دهم که:

کتابخوان چیست، چه هویتی دارد و چرا باید اجرا شود؟

کتابخوان طرحی توسعه ای- ترویجی است که در نظر دارد انواع مختلف معرفی کتاب را اشاعه دهد؛ معرفی کتاب در جایگاهی ترویجی و نیز از منظری ابزاری.

معنای لغوی معرفی ناظر بر شناساندن است. این شناخت در معرفی، یک رابطۀ دوسویه دارد؛ بدین شکل که برای شناساندن چیزی باید شناختی نیز صورت پذیرد یا به تعبیری ابتدا باید فهمی به وجود آید. این فهم در اینجا فقط از منظر سنت فیلسوفان یونان نیست یعنی تعامل و گفتگوی ارادی میان ذهن (انسان) و جهان بلکه حضور تاریخمند آن ورای اراده و کنترل انسان است چرا که به تعبیر گادامر برای فهم پدیده ها ما قبلاً سلسله ای از فهم ها و ادراکات در قالب سنت و در دامن زبان داشته ایم از اینرو فهم، عملی بی کران و پایان ناپذیر است که از سنت آغاز می شود و ادامه می یابد
شرط حصول فهم در معرفی، خواندن است. در اینجاست که افق خواننده و متن ممزوج و حتی تبدیل به افق جدیدی می شود. اگر بر عنوان طرح درنگ بیشتری داشته باشیم، درخواهیم یافت که جزء دوم، ناظر بر همین عمل است یعنی بن مضارع خوان که در جایگاه لغوی ناظر بر مصدر خواندن است اما پرسش در اینجاست که چگونه خواندنی؟ برای پاسخ باید روابط را در معرفی بکاویم.

مکانیسم معرفی، شناساندن پدیده ای به مخاطب است، از این رو، نخست باید یکنفر معرفی کننده  و تعدادی شنونده حضور داشته باشند.

معرفی کننده کسی نیست جز خوانندۀ کتاب. خواننده مفهومی مشخص دارد؛ کسی که می خواند. در اینجاست که گذشته از آنکه خواننده با متن هویت پیدا می کند متن نیز با کنش خواننده به حیاتش ادامه می دهد.

در اینجا ناگزیریم که بر نقش خواننده درنگ بیشتری داشته باشیم.

در دوران کلاسیک نویسنده قیم خواننده بود، او بود که سودمندی و لذت را برای خواننده رقم می زد. چنانکه هوراس این وظیفه را بر عهدۀ نویسنده گذاشته بود. بنابراین در دوران کلاسیک، نویسنده بر رأس مثلث قرار می گرفت و دیگر اضلاع، متن و سپس خواننده بود. این نگاه در دوران کلاسیک ما نیز حکمفرما بود. دکتر پورنامداریان به خوبی این نگاه را بررسی کرده است: «نظام فرهنگی و سیاسی و اجتماعی مرکزگرایِ کهن که در آن معنی اصل و زبان فرع شمرده می شد- که این دوگانگی اصل و فرع در همه تفکرات حضوری مستقیم یا غیرمستقیم داشت- در رابطۀ متکلم و مخاطب، نیز همچون رابطه‌های خدا/جهان، روح/جسم، معنی/زبان، سلطان/رعیت و. . . ،متکلم و معنی را اصل و مرکز تلقی می کرد و به همین سبب از یک طرف مخاطب را و از طرف دیگر زبان را ندیده می گرفت. از این رو، مخاطب می بایست معنایی را که متکلم اراده و تولید کرده است همان طور که منظور اوست بفهمد و درک کند.»

 در سدۀ بیستم این جایگاه تغییر کرد. فرمالیست ها و اصحاب نقد نو، متن را بر رأس مثلث قرار دادند. از 1950 به بعد بود که با  تئوری پاسخ یا واکنش خواننده (Reader-Response Theory)، خواننده در رأس مثلث قرار گرفت. در این تئوری دیگر متن شیئی کم و بیش مستقل نبود و معنای مورد نظر نویسنده از متن، قطعیت نداشت. بنابراین به تعبیر ئیزر « متن فقط زمانی جان می گرفت که خوانده می شد و این کار فقط با چشم  و ذهن خواننده صورت می پذیرفت».

«قطعیت نیافتن معنا» و حتی دگرگونی آن بر اساس تجربه و دریافت خواننده و به مدد افق انتظارات او منجر به یافتن شکاف های متن و یا سفیدخوانی می شود حتی به جایی می رسد که خواندن، موجب آفرینش دوباره و گاهی چندبارۀ متن می شود نکته ای که اکو در کتابی به نام « چگونه متن ها را با خواندن بیافرینیم» به صورت تفصیلی بدان پرداخته است، مفهومی که پیش از او بارت بدان پرداخته بود: خواننده در مقام همدستِ مؤلف.

از رهگذر همین تئوری بود که برای نخستین بار خوانندگان با صفت هایی طبقه بندی شدند: استنلی فیش از «خوانندۀ آگاه»، جاناتان کالر از «خوانندۀ آرمانی»، ریفاتِر از «اَبَرخواننده». رُز از «خوانندۀ رمزی شده» نام بردند. در این میان فقط امبرتو اکو بود که با یک تقابل دوگانی، دست به یک طبقه بندی جدید زد. او از دو خواننده یاد کرد:

1.  خوانندۀ تجربی
2.  خوانندۀ نمونه

از نظر اکو خوانندۀ تجربی کسی است که برای تفریح و سرگرمی، فرار از مشغله های روزانه و یا وقت گذرانی در اتوبوس، مترو و ... کتابی را در دست می گیرد.  چنین فردی هرگز نمی تواند وارد دنیای متن شود، زیرا او به قاعده هایی که متن پیش رویش می نهد، توجهی ندارد و هر طور که میل دارد آن را می خواند. پس به هیچ عنوان نمی توان پیش بینی کرد که دایره المعارف شناختی یک خوانندۀ تجربی چگونه است و این متن چگونه در آن جای می گیرد و یا اصلاً  در گنجینۀ شناختی او از این متن چه برداشتی وجود دارد و چه معنایی.

خوانندۀ نمونه کسی است که از روی آگاهی و دانش، کتابی را در دست می گیرد. چنین شخصی با قاعده ها و نظام حاکم بر متن آشناست و با رعایت آن وارد دنیای متن می شود؛ زیرا متن، دنیایی می آفریند که خواننده برای ورود به آن باید قواعد بازی ای اش را بشناسد.

فرایند خواندن در خوانندۀ تجربی فرایندی بیولوژیک و در نهایت به قصد لذت است، گیرم شاید به مطالعه عمیق  نیز بینجامد. اما فرایند خواندن در خوانندۀ نمونه فرایندی دیالوژیک است از این رو، او به خوانش از متن می رسد. استنلی فیش یکی از نظریه پردازان تئوری واکنش خواننده دربارۀ مفهوم خوانش می‌گفت: «فعالیتی است که در خوانندۀ آگاه و دارای «توانش ادبی» زنجیرۀ مکانی واژه ها را به جریان زبانی تجربه تغییر می دهد. » اکو نیز در کتاب «مؤلف و تأویل گران» در این باب می گفت: «هر عمل خوانش، یک داد و ستد دشوار بین خوانندۀ نمونه (با معرفتی جامع) و متنی شایسته است که به منظور خوانده شدن با روشی مناسب عرضه شده است.» تأویل، معناآفرینی، رویکرد تمثیلی، کشف خلأها یا شکاف های متن، سفیدخوانی و در نهایت ادامۀ متن با نیت آفرینش از جمله مصادیقی است که برای خوانش برشمرده اند.
با همین طبقه بندی دوگانی تقابلی از خوانندگان است که طبقه بندی دیگری نیز رقم می خورد. این طبقه بندی در عرصۀ متن است. پرسش اینجاست که خوانندۀ تجربی چه متنی را می تواند معرفی کند و خوانندۀ نمونه چه متنی را. اکو و بارت به این پرسش پاسخ می دهند. خوانندۀ تجربی متن بسته (به تعبیر اکو) یا متن خواندنی (به تعبیر بارت)  را می خواند و می تواند معرفی کند و خوانندۀ نمونه متن گشوده (به تعبیر اکو) یا  متن نوشتنی (به تعبیر بارت) را، اگرچه خوانندۀ نمونه می تواند متنی را که خوانندۀ تجربی می خواند، بخواند اما معمولاً تمایلی وجود ندارد.

پس کتابخوان شیوه های متنوعی از معرفی کتاب را با درنظر گرفتن دو سوی رابطه یعنی معرفی کنندگان و شنوندگان ارائه می دهد. به بیانی رساتر در کتابخوان معرفی کتاب از سوی خوانندۀ تجربی برای شنوندگان تجربی یا خوانندۀ نمونه برای شنوندگان نمونه صورت می‌گیرد.

یکی از بحث های مهم ماهیت شناسی، شناخت هویت است. پرسش این است، کتابخوان چه هویتی دارد، آیا عقبه ای دارد یا طرحی خودبنیاد است که برای نخستین بار اجرا شده؟

پاسخ را با بیتی از حکیم فردوسی می‌آغازم:
سخن هرچه گویم همه گفته اند  برِ باغ دانش همه رُفته اند
کتابخوان از یکسو در ادامۀ سنت مشافهه و مباحثه است. مشافهه یا روی در روی سخن گفتن یکی از مراحل انتقال گفتار به نظام نوشتاری در یونان کلاسیک است. در آن زمان مردم به جای خواندن کتاب، به شنیدن آن می پرداختند. حتی کسی مثل افلاطون شنیدن را بهتر از خواندن می دانست. از همین سنت است که خواندن علنی شکل گرفت. البته از یاد نبریم که این سنت در فرهنگ ما نیز سابقه ای بسیار دارد. حضور گوسان ها – نقالان نخستین- مصداقی بر این سخن است.

 مباحثه نیز یکی از شیوه های خوانش بود که در برخی از سطوح آموزشی ما سابقه داشته است.

کتاب خوان از دیگرسو در ادامۀ یکی از برنامه‌های ترویجی است که در مدارس و کتابخانه های جهان از 1950 تا به امروز اجرا می شود، نام آن بوک تاک  Booktalkاست. بوک تاک، اصطلاحی عام است با هدف متقاعد کردن فرد یا افرادی برای خواندن کتاب از طریق گفتگو. نباید آن را با مرور، گزارش یا تحلیل و نقد کتاب اشتباه گرفت. بوک تاکر به هیچ یک از مواردی که اشاره شد، نمی پردازد او بر اساس یک ساختار، از زمینه متن، شخصیت ها، رویدادهای مهم بدون ارائۀ تصویری روشن یا بیان پایان در حداقل زمان سه تا چهار دقیقه و حداکثر پنج تا هفت دقیقه سخن می گوید. بنابراین بوک تاک دربرگیرندۀ انواع مختلفی از معرفی کتاب با در نظر گرفتن ترکیب سنی و همچنین شیوه های گفتگوی جمعی دربارۀ کتاب است. «کاروِل لیتل جان» می گوید: هیچ اطلاعاتی دربارۀ مبدع آن وجود ندارد. نخستین کسی که آن را به کار برد، کتابدار، نویسندۀ کودکان و واضع نظریه «خوانندۀ درون متن»، چمبرز بود که در سال 1985 این اصطلاح را به کار برد. امروزه بوک تاکرها که معمولاً از میان کتابداران انتخاب می شوند، گذشته از مشاوره خوانندگان در کتابخانه، با معرفی متنوع و خلاقانه نقش پررنگی در نظام آموزشی، چرخۀ انتشار کتاب و مطبوعات دارند.  
   
با توجه به آنچه از نقش خوانندگان و نوع خواندن شان ذکر شد این نکته را نیز باید افزود که کتاب خوان بر نظریه واکنش خواننده استوار است بنابراین نمی توان آن را طرحی بی اصل و نسب به حساب آورد. پس کتابخوان در ادامۀ سنت مشافهه و مباحثه است که الگوی بوک تاک را نیز پیش رو دارد و چون به نقش خواننده بر تجربه و دریافت از متن تأکید می‌ورزد، از لحاظ تئوریک بر پایه نظریه واکنش خواننده است.

اما پرسش پایانی. چرا باید طرح کتابخوان اجرا شود؟

در جامعه ای که غلبه بر ذهن نقال است، بهترین شیوۀ ترویج خواندن، کتابخوان است. چرا؟ چون ذهن نقل پذیر شنیدن را بیشتر می پسندد تا جستجو و غور و تأمل را. کتابخوان بر اساس معرفی کتاب شکل گرفته و مکانیسم معرفی بر رابطۀ دوطرفۀ گفتن و شنیدن استوار است، بنابراین از این روزن می‌توان به ترویج خواندن یاری رساند.
..............

* نهاد کتابخانه های عمومی کشور، در 27 خرداد 1394 با هدف ترویج مطالعه و کتابخوانی، به اشتراک گذاری کتاب های خوانده شده و معرفی کتاب های مفید کاربردی، طرحی را به نام «کتابخوان» آغاز کرد. كتابخوان عنوان جلساتی است كه به منظور به اشتراك گذاري كتاب هاي خوانده شده و با هدف ترويج و تبليغ مطالعه در قالب معرفي و توصیه كتاب برگزار می شود.
در جلسات کتاب‌خوان تمام اقشار جامعه اعم از اعضای کتابخانه های عمومی، كتابداران، نويسندگان، فعالين رسانه اي حوزۀ كتاب، اعضاي كتابخانه هاي عمومي و ساير علاقمندان، در فضايي صميمي تلاش می کنند، تجربه خواندن خود را به مشتاقان كتاب و كتابخواني منتقل کنند. این جلسات در انواع مختلف ملي (ویژه اقشار خاص)، عمومي (استاني و شهرستاني)، كتابخانه اي، مدرسه ای، کودک، تخصصي، و مجازي برگزار می شود.

** کتابدار، پژوهشگر و نویسنده عرصه ادبيات

نظر شما