شناسهٔ خبر: 17492829 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: نامه‌نیوز قدیمی | لینک خبر

مطهرنیا: برجام کنش گفتمانی و عطوفت به صلح است

روی کارآمدن ترامپ برای محافل گوناگون خبری و حتی استراتژیسین‌هایی چون کسینجر و فیزیکدانی مانند استیون هاوکینز غیرمترقبه بود، اما مهدی مطهرنیا حداقل بالغ بر ۲۰ روز قبل از انتخابات به‌رغم تمایلش به رئیس‌جمهوری هیلاری، اعلام کرد که ورق برگشته است و امکان پیروزی ترامپ وجود دارد.

صاحب‌خبر -
او یک تحلیلگر سیاسی است و آینده‌پژوهی را در حوزه اجتماعی - فرهنگی و به‌ویژه در ارتباطات سیاسی دنبال می‌کند.

به گزارش نامه نیوز، به بهانه بررسی صحنه انتخابات آمریکا، با وی به گفت‌و‌گو پرداخته ایم که در ادامه می‌خوانید.

 تا چند روز دیگر زنگ پایان کار دولت اوباما و شروع کار ترامپ زده می‌شود. تاثیرات مثبت و منفی سیاست‌های داخلی و خارجی ترامپ بر جهان به‌ویژه منطقه خاورمیانه چگونه خواهد بود؟
 
بله، روی کار آمدن ترامپ حداقل درظاهر در تعارض با سیاست‌های اوباما قرار دارد، اما در غایت ادامه سیاست‌های آمریکایی با صدایی دیگر در حوزه بین‌المللی و مناسب و متناسب با نیازهای ناشی از آن است. یکی از مهم‌ترین ابعاد این سیاست‌ها به اتخاذ نوع رفتار و روابطش با ایران و مهم‌تر از آن، برخورد با مساله برجام بازمی‌گردد و در کنار این بررسی‌ها، به عواملی نظیر نقش روسیه و تاثیر رابطه مسکو - واشنگتن بر این مساله، مناقشات سوریه و عراق، شرایط ترکیه، جایگاه عربستان، قدرت اتحادیه اروپا، پتانسیل کشورهای حوزه آسیای جنوب شرقی به‌ویژه چین و... هم می‌توان اشاره کرد. در حالی‌که همه از تاثیرات انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و انتخاب ترامپ بر ایران سخن گفتند، در مقابل می‌توان از تاثیرات حضور و وجود روحانی سخن گفت، چراکه دشمن واقعی ترامپ، فقط و فقط می‌تواند یک سیاستمدار کهنه‌کار، کارکشته و باهوش باشد. پس آیا نمی‌توان گفت «شیخ دیپلمات» به جای بازی خوردن در زمین خود، با خردورزی سه‌سال‌ونیمه‌اش در سیاست خارجی، توان بازی دادن این یانکی بدون روتوش آمریکایی را، آن هم در زمین خودش دارد؟ اولا، با نگاهی کوتاه و اجمالی می‌توان دید حسن روحانی که ۲۴ سال از عمرش را در شورای عالی امنیت ملی، هم به عنوان دبیر و هم به عنوان نماینده رهبری در آن شورا و به موازاتش ۲۱سال ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک خاورمیانه در مجمع تشخیص مصلحت نظام، ریاست کمیسیون‌های دفاع، امنیت ملی و سیاست خارجی گذرانده، تخصص واقعی‌اش را نه در مدیریت در دوران آرامش و صلح، بلکه در دوران مواجهه با پدیده‌ای به نام ترامپ و ترامپیسم کسب کرده است. ثانیا، وقتی برخی از پاره کردن و آتش زدن برجام سخن گفتند، نمی‌توان از شاه‌بیت کار تیم حرفه‌ای سیاست خارجی حسن روحانی، آن هم در زمان به بن‌بست رسیدن پرونده هسته‌ای ایران و نبوغ برای خلق برجامی دیگر حرف زد، برجامی که هم پاره نمی‌شود و هم ضداشتعال است؛ چرا که اولا قراردادی است بین ایران و شش کشور که به سادگی نمی‌توان از زیر بار آن شانه خالی کرد و ثانیا صلح و آرامش موجود در ذات برجام است. برجام کنش گفتمانی و عطوفت به صلح است. این امر مورد اذعان همه، از موگرینی، اوباما و کری تا افرادی نظیر چامسکی و ژیژک است. آنها به مفید بودن و حفظ آن تأکید دارند. تنها نومحافظه‌کاران ایرانی و آمریکایی و رقبا یا دشمنان ایران در منطقه با آن مخالفند.
 
در این گذار حدودا ۲ساله، از مذاکرات تا اجرای برجام، ایران وارد چه دوره‌ای از نقش‌آفرینی در روابط بین‌المللی شد؟ و به‌واقع اساسا ایران قبل و بعد از ۱۶ ژانویه چه تغییراتی را از سر گذراند؟
 
جواب این سوال را می‌توان در یک سیر تاریخی داد. زمانی که ایران بعد از جنگ با تمام فرازونشیب‌های آن در دولت مرحوم آیت‌ا... هاشمی روبه‌رو بود، او توانست در کنار ساختن خرابی جنگ به تعریف که نه؛ بلکه به بازتعریف روابط ایران بعد از جنگ با سایر کشورهای جهان و تنش‌زدایی با کد «عادی‌سازی روابط» بپردازد. او در این مسیر با به‌کارگیری سیاست‌های کاهش تنش توانست به میزان قابل قبولی از اقبال در میان کشورهای جهان با تعاملات سیاسی - اقتصادی در دولت‌های پنجم و ششم دست پیدا کند، اما در ادامه روند دولت‌های هفتم و هشتم، فصل و باب جدیدی را در تعامل با جهان گشود. به سال ۹۲ نگاه کنید. احمدی‌نژاد و سیاست‌های پوپولیستی آن، عملا چه ارثیه‌ای را برای دولت یازدهم باقی گذاشت؟ حسن روحانی در آغاز زمامداری‌اش چه ایرانی را تحویل گرفت؟ مطمئن باشید بازی‌های امروز حاصل حرکت‌های دیروز است. همچنان‌که حرکت‌ها و سیاست‌های امروز، محتوابخش برنامه‌های آینده و فردای مملکت هستند، برجام حاصل حرکت‌های اشتباه دیروز بود که اگر آن حرکت‌ها نبود نیازی هم به برجام نبود. اگر خود روحانی یا هرکس دیگری رئیس‌جمهور دور بعدی باشد، چه ایرانی از او (روحانی) به ارث برده است؟ ایرانی که توانست در دو سال و چند ماه گزاره‌های تحریم‌ساز احمدی‌نژاد را با سیاست‌ورزی و چیزی به نام خردورزی سیاسی با حق غنی‌سازی در داخل کشور عوض کند. می‌توانیم الان بپرسیم ایران قبل از ۱۶ ژانویه با چه تحریم‌هایی روبه‌رو بود؟ افت شدید قیمت نفت که برخی آن را سکته نفتی نامیدند، تنش‌های داخلی، خالی شدن خزانه، جنون و تب ارزی و...؛ بخصوص در یک سال آخر دولت دهم. اکنون شاید در جاهایی کاستی باشد که هست، اما باید گفت کجا بوده‌ایم و کجا باید باشیم؟ نشست ۱۷۱‌اْم اوپک نتیجه چیست؟ باز شدن درهای اقتصادی و تعامل مجدد با جهان از چه نشات می‌گیرد؟ لغو شدن قطعنامه‌های شورای امنیت، جمع شدن پرونده هسته‌ای از حالت نظامی و خروجش از شورای حکام، پذیرش غنی‌سازی از سوی جامعه بین‌الملل، دسترسی قانونی و مجاز به فناوری‌های روز هسته‌ای دنیا و... تغییرات قبل و بعد ۱۶ ژانویه است. من معتقدم این سیاست‌ها مشروط به تداومش، البته همراه با اصلاحاتی، منجر به بازآفرینش قدرت ازکف‌رفته ایران می‌شود.
 
با گذری بر خاورمیانه در سال گذشته میلادی، شاهد شکل‌گیری یک تروئیکای قدرت (تهران ـ ریاض ـ آنکارا) بودیم. سوال اینجاست که آیا همین عملکردی که شما به آن اشاره داشتید سبب شد که به نوعی ایران در راس تروئیکای یادشده سال ۲۰۱۶ به واسطه بازآفرینش قدرتش در خاورمیانه قرار گیرد و متعاقب آن ریاض و آنکارا در قاعده، و نه راس تروئیکا جای گیرند؟
 
البته که این نتیجه همان بازآفرینی قدرت است. آنچه تهران را در راس تروئیکای یادشده شما قرار داد، تغییر سیاست‌های تقابل‌گرایانه دوران احمدی‌نژاد به سیاست‌های تعامل‌گرایانه در دولت یازدهم و حل‌وفصل پرونده هسته‌ای در گام اول بود. باور کنید اگر پرونده هسته‌ای به سرانجام نمی‌رسید، ما اکنون در ۴۰کیلومتری مرزهای خود با یک صهیونیسم اسلامی به شدت خشن میلیتاریست‌مآبانه و به‌غایت بیرحم طرف بودیم، پس آنچه راس تروئیکا را برای ایران به ارمغان آورد، تحرک درست برنامه‌ریزی‌شده و مهندسی‌شده‌ای به رهبری خود مقام معظم رهبری، مدیریت هوشمندانه دکتر روحانی و اجرای دقیق دکتر ظریف است که برای اولین‌بار در طول انقلاب اسلامی، ایران دیگر دشمن جهان دانسته نشد، همه این دستاوردها نتیجه همین تحرک درست دیپلماتیک است که ثمره‌اش برجام است. شاید برخی هم آن را درست ندانند و ظرفیت کنونی قدرت ایران را به واسطه حضور در جنگ عراق و سوریه متصور باشند. اگر برجامی صورت نمی‌گرفت، مطمئن باشید جهاد ما در سوریه و عراق نیز ناتمام باقی می‌ماند. ما اگر بازیگر اصلی منطقه هستیم و نظام روابط بین‌الملل دوباره قدرت و جایگاه سابق ایران را پذیرفته، برای این است که سیاست‌ورزی دولت روحانی شعارش را رعایت قوانین مبنی بر حفظ حقوق اعلام داشته است، اما نکته دیگری که باید گفت این است که با حفظ این رفتار تعاملی، عقلانی و منطقی، ما نه در منطقه که شاید روزی در راس تروئیکای خاورمیانه بایستیم.
 
واقعا روحانی به عنوان تئوریسین برجام، مهم‌تر و تاثیرگذارتر است یا تز و تئوریش، یعنی خود برجام؟
 
روحانی به عنوان مجری دکترین تعامل مهم‌تر و تاثیرگذارتر است تا ماحصل تلاشش در این زمینه در پرونده هسته‌ای تحت عنوان برجام. زمانی که تهران و دولت یازدهم تعامل سازنده را سرلوحه کاری و استراتژی سیاست خارجی‌اش قرارداد، از آن‌طرف پاسخ مثبت گرفت. اینکه روحانی تاثیرگذارتر است یا برجام، صد البته که روحانی، اما باید گفت نتیجه تز او هم، به دلیل پذیرفته شدنش، پتانسیلش را بالا برد. شما فرض را بر شکست و عملی نشدن برجام بگذارید، آیا قدرت روحانی در آن شرایط، با اکنونش متفاوت نمی‌‎شد. اما به‌واقع پاسیفیسم سیاسی برای روحانی و دولت یازدهم، دکترینال دیالکتیک‌محور گفتمان صلح و سلام است که در قالب تعامل سازنده دکترینیزه می‌شود. اساسا روحانی در طراحی استراتژی خود به یاد پارادایم سلام و صلح، دکترین پاسیفیسم سیاسی و دکترینال تعامل سازنده را دنبال می‌کرد. او در اینجا تعامل سازنده را در حد یک دکترین برجسته ساخت. از این رو در سطح دکترینی و پارادایمی نیاز به بازتعریف است تا پیامدهای ناشی از تلاش او با این‌همه اهمیت تبدیل به اتهام به سازش برای او نشود. هنگامی که روحانی اولین رئیس‌جمهوری بعد از انقلاب است که با رئیس دولت آمریکا تماس مستقیم برقرار می‌کند یا زمانی که از چرخیدن چرخ صنعت و هم‌زمان چرخیدن چرخ سانتریفیوژها سخن می‌گوید، اقتضائات کدام خوانش گفتمان را در آنها باز می‌یابیم؟ دکترین تعامل سازنده، یا پاسیفیسم سیاسی متکی بر سلام و صلح.
 
سازنده روحانی اساسا و به معنای دقیق کلمه دکترینال است، نه دکترین. همان‌طور که قبلا هم اشاره شد دکتر روحانی با هوش سیاسی‌اش به این فهم رسیده که باید برای شرایط جدید دست به دکترینال زد، احیانا او به بازتعریف رسیده نه تعریف.
 
ریاض به جای تاکید بر وجوه ایجابی اسلام، سنتی پادشاهی‌اش به خط مشی‌های بندر بن‌سلطانی رجوع کرد که غالب سلبی دارد. این جهتگیری به تاسیس داعش و القاعده منجر شد. همچنان‌که رجب طیب اردوغان هم کیش شخصیتیش را ملاک تعریف قالب ساختاری حکومتی قرار داد و در خیالش، سودای خلیفه مسلمانان را در سر داشت. اکنون چیزی که ما شاهد آنیم تلاش دولت اردوغان در خیابان‌های آنکارا و استانبول برای بقایی نباتی است، اما این امر نشان‌دهنده چیست، جز اینکه اسلام سنتی پادشاهی ریاض و اسلام مدرن و اکنون شبه‌دموکراتیک آنکارا از ریل اعتدال خارج شدند. بله نکته همین است. «اعتدال» رمزواژه یا کلیدواژه‌ای است که حسن روحانی با آن دست به دکترینال زد. دولت یازدهم بازتعریف عملیاتی دکترین را از همین منظر پی گرفت، بازتعریف انقلاب در اسلام نوین که ارمغانش صبوری و متانت سیاسی است، یعنی با دکترینالی که روحانی به آن رسیده بوده، همچنان‌که گفتید می‌توان هم چرخ صنعت را با چرخاندن چرخ سانتریفیوژها گره زد، هم می‌توان با آمریکا هم تماس داشت و به موازاتش، اصول و ارزش‌های اصیل انقلاب را به ظهور جهانی رسانید. این نکته برای برخی که فقط بازی در زمین ساده خود و دشمن را بلد هستند، نگران‌کننده است. از همین رو فریاد وا اسفا، وا اسلاما و وا انقلابای دلواپسان گوش فلک را کر کرده است.
 
به‌واقع چندماهه باقیمانده از دولت روحانی به تنش و از میان رفتن زحمات سه‌سال‌ونیمه دولت یازدهم، به‌واسطه رفتارهای بی‌منطقی مانند ادعای پاره کردن برجام از سوی دولت ترامپ می‌انجامد یا چنان‌که مطرح شد با شعور سیاسی روحانی توان تاثیرگذاری و بردن بازی به سمت‌وسوی حفظ ثبات و شرایط موجود هویدا می‌شود؟
 
۲۰ ژانویه سنگ محک تمام سیاست‌های دکتر روحانی است. اگر در گذار از ترامپ و ترامپیسم مطرح‌شده موفق عمل کند، شک نداشته باشید دولت یازدهم خود را بیمه کرده است، اینکه دولت دکتر روحانی در مقابله با ترامپ چه سرنوشتی دارد به عوامل بسیار زیادی بستگی دارد، اما آیا اینکه دولت وی در بازی قدرت با ترامپ توان تاثیرگذاری لازمه را دارد من بر این باورم که دکتر روحانی پتانسیل این امر را دارد، مشروط به اقتضائات مکانی و زمانی بعد از ۲۰ ژانویه و مهم‌تر از آن، همکاری و همراهی عوامل داخلی و خارجی و عدم تقابل‌گرایی‌های سطحی و بی‌معنی، به‌ویژه عوامل داخلی می‌توانند سبب بیشتر کردن توان تاثیرگذاری دولت یازدهم شوند، ولی اگر چنین نشد که محتمل هم به نظر می‌رسد، دولت روحانی باید در دو جبهه به مبارزه بپردازد، هم با دلواپسان داخلی و هم با ترامپ و دلواپسان آمریکایی که در نگاهی کلی این دو طیف مکمل همدیگرند. اما درخصوص ترامپ باید گفت، این پدیده لایه‌های پنهان بسیاری دارد که برای شناخت آن باید تک‌تک این لایه‌ها را به تحلیل بنشینیم. همان‌طور که بارها گفته‌ام شرایط سخت تحریمی و تنش و تقابل‌های افراطی هر دو طرف در دوران ماقبل برجام، کشور را در حالت ضعف سیاسی - اقتصادی قرار داد، از این رو حل پرونده هسته‌ای برای ایران جبر بود و برای آمریکا الزام، و همین تلاقی جبر و الزام، تهران و واشنگتن را به سوی برجام سوق داد، از این رو از برجام در تهران به نرمش قهرمانانه و در واشنگتن به عنوان یک اقدام ضروری سیاسی موفق یاد می‌شود. به‌رغم اینکه دلواپسان تهران و واشنگتن ساز خود را زده و می‌زنند، از این جهت برای خود ترامپ هم کار ساده‌ای نیست که به سادگی از برجام خارج شود. از همین رو هم ترامپ بر هزینه‌های بسیار عدم التزام به برجام واقف است، اما آیا شرایط و تحلیل‌های تیم او در دوران ریاستش، ترامپ را ملتزم به توافق کند یا نه، من معتقدم که التزام البته با تعریف ترامپیستی به واقعیت نزدیک‌تر است. به دیگر سخن، شاید اصل برجام وجود داشته باشد، اما خوانش‌های دولت جدید هم رنگ جدیدی به آن بدهد.
 
اما مساله دیگری که حضور و ادامه کار دولت دکتر روحانی را برای انتخابات دوره دوازدهم ریاست‌جمهوری به شدت درست، منطقی و عقلانی جلوه می‌دهد، مساله و نقش ژئواستراتژیکی ایران در تقسیم‌بندی ژئوپلیتیک، ژئو ایدئولوژیک و ژئوکالچریک خاورمیانه تا سال ۲۰۲۰ است که همواره در برخی تحلیل‌ها مطرح می‌شود و در سایه تز «هارتلند» شما هم جای می‌گیرد، آیا به‌واقع تا سال ۲۰۲۰ تکلیف خاورمیانه باید روشن شود؟ و آیا انتخاب ترامپ به عنوان کاتالیزور در این جهت بوده است؟
 
باید گفت که آینده سیاسی خاورمیانه آن هم برای سال ۲۰۲۰ آبستن حوادث مهمی است و تا سه سال آینده تقسیم‌بندهای این منطقه باید به سرانجام برسد، تقسیم‌بندی‌ای که بر اساس تز هارتلند بزرگ کاملا قابل تعریف است. تا سال ۲۰۲۰ هارتلند نو باید به نوهارتلند تغییر پیدا کند، به شرایط گذار امروز در جهان نگاه کنید. عرصه قدرت بین‌الملل با شتاب کم‌سابقه و حتی بی‌سابقه‌ای در حال گذار است و امروزه باید آنها را در جامعه مورد توجه قرار داد و در نظام بین‌الملل پی گرفت و رصد کرد. در وضعیتی که صحبت از هارتلند است، آیا باز می‌توان گفت اوراسیا و مهم‌تر از آن خاورمیانه، هارتلند است؟ یا با تغییر و تحولات جهان امروز در حوزه نظام بین‌الملل، سیاست بین‌الملل و سیاست خارجی کشورهایی که درگیر در آن هستند باید نگاه جدیدی به ژنوم ژئوپلیتیک جهان در نظام بین‌المللی آینده داشته باشد؟ باید قبول کنیم که خاورمیانه دیگر پس گذشت سال ۲۰۱۶ کلمه مناسبی برای تغییر و تحولات آینده نیست. ورود ما به سال ۲۰۱۷ یعنی ورود به پیچ خطرناک این گذار قدرت. بله، درست است انتخاب ترامپ یک کاتالیزور و سرعت‌بخش برای این گذار است، سیاستمدار پوپولیست اشرافی‌گرای پسانومحافظه‌کاری که بسیار باهوش است، یعنیIQ و هوش سیاسی بسیار بالایی را در بازیگردانی صحنه قدرت دارد، البته باهوش بودن لزوما به معنای عاقل بودن نیست، همچنان‌که قبلا هم گفتم او خردمند نیست، اما باهوش است، همچنان‌که احمدی‌نژاد هم باهوش بود، اما خردمند نبود، و از آن طرف باهوش‌ترین سیاستمدار با فرماندهی بزرگ‌ترین ارتش جهان و اقتصاد دنیا، بسیار بسیار خطرناک می‌شود. دادن تیغ دست زنگی مست است. فلذا بازی با ترامپ باید بسیار هوشمندانه و ظریف باشد که این مهم نه از عهده دلواپسان داخلی که به نظرم تکمیل‌کننده و شاید هم دشمن ظاهری ولی دوست باطنی ترامپ هستند، که از یک کاربلد و کارکشته سیاسی این مهم برمی‌آید. اتفاقا امثال احمدی‌نژاد اگر در دور بعد حضور یابند به نفع و سود ترامپ است و اساسا ترامپ بازیش را با این رویکرد تعریف کرده است، ما در ریاضی می‌گوییم منفی در منفی می‌شود مثبت، اما در علم روابط بین‌الملل منفی در منفی، می‌شود فرامنفی، می‌شود فاجعه، می‌شود شرایطی که شاید نتوان آن را جمع کرد، ترامپ بازی خود را آغاز کرده و این آغاز در کمپین انتخاباتی‌ا‌ش صورت گرفته، با شعار پاره کردن برجام. حال باید دید دست برتر را چه کسی دارد؟ دکتر روحانی در بازی با ترامپ قاعده را خوب بلد است و این نکته بسیار مهمی است. تحریک با حرکت در یک «ت» اختلاف دارد، شعار پاره کردن برجام باعث تحریک چه کسی بود، جز دلواپسان، و در ادامه خود، حرکت چه کسی را در پی داشت، جز روحانی. ترامپ در تهران به دنبال ترامپی مانند خود در دور بعدی ریاست‌جمهوری ایران می‌گردد تا منفی در منفی سیاسی بشود فرامنفی و در نتیجه این ایران باشد که برجام را پاره می‌کند و با پاره کردن برجام چه چیزی حاصل می‌شود، جز اجماع مجدد بین‌المللی علیه ایران. زمانی که کنگره آمریکا تمدید مجدد تحریم‌های داماتو یا ISA را تصویب کرد، به‌رغم اینکه خود فعل ناقض برجام نیست، به شرطی که ماده‌هایی که اوباما و کری تعلیق کرده‌اند ترامپ دیگر تعلیق نکند، واکنش‌های مورد نظرش را از روحانی نگرفت، چراکه روحانی می‌داند آنها با چه مکانیزمی طرف مقابل را وادار به چه حرکتی می‌کنند، اما روحانی در شطرنج سیاسی، نه تنها مات نشد که طرف را هم کیش کرد. روحانی که حتی در مجلس شورای اسلامی و در برخی از سخنرانی‌هایش، تصویب مجدد داماتو را ناقض برجام معرفی کرد و در این رابطه سخنانی هم گفت و با بخشی از دلواپسان همراه شد، اما اینها فقط نشانه خرد سیاسی است، چراکه اولا باعث آرام کردن آنان (دلواپسان) و کنترل شرایط شد و از آن‌سو با قدرت چانه‌زنی و پیگیری‌های قانونی و در موازاتش با اعمالی ایذایی، نظیر دستور تولید پیشران هسته‌ای، رکب سیاسی آمریکا را خنثی کرد. پس خود همین مساله شاهدی بر مدعای ادامه راه توسط شخص روحانی در دور بعد است، بنابراین می‌بینیم که سکان هدایت اگر مجددا در دست او باشد، بازی ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰ را به خوبی می‌تواند هدایت کند و نقش تهران را تا حد کشورهای بزرگ و مطرح جهانی در دوران گذار بالا ببرد. علاوه بر حوزه خارجی، دلیل دیگر درست بودن انتخاب مجدد روحانی این است که اگر او برای دور بعدی به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شود مطمئنا در عمل کردن به شعارهایش بسیار مصرتر خواهد بود. روحانی در دور اول ریاست‌جمهوری‌اش در پی شناخت سیاسی و آشنایی با ساحت قدرت در نظام بین‌الملل، همچنان‌که پیش‌تر هم مطرح شد، به عقیده من ریل‌گذاری دولت را برای دوره دوازدهم انجام داده است، یعنی دکتر روحانی در این دوره به زمینه‌سازی برای بهره‌‌برداری در دور بعدی اندیشیده است. شما به شعارهایش در حوزه داخلی و در مقابلش دستاوردهای این حوزه و شعارهای سیاست خارجی و دستاوردهای آن نگاه کنید، به خوبی روشن است که براساس شناخت درست وضعیت از سوی او (روحانی) حرکت و ارزیابی از بیرون به درون بوده است، به دیگر بیان روحانی ابتدا با خاموش کردن آتشی به نام تحریم با آب برجام، برای دور بعد زمینه‌سازی‌های لازم را انجام داده و در دوره دوازدهم دولت از لایه بیرون به درون می‌آید و ادامه سیاست‌ورزی خردمندانه‌اش که با شروع برجام آغاز شده را با تمرکز بر توسعه بیشتر داخلی نسبت به دوره کنونی (مشروط به انتخاب مجدد) ادامه می‌دهد و این لازمه‌اش انتخاب وی در دوره دوازدهم است.

نظر شما